هدایت شده از بنر های روز پنجشنبه تبادلات گسترده یازهرا!🌼
『﷽』
⊱💭⃟💕 عکسای بالا رو چک کن
.
.
⊱♥️🦔⃟🐾 دوست داری هر روز پروفایلهاتو عوض کنی؟
𝑱𝒐𝒊𝒏꧇ 「【https://eitaa.com/joinchat/3165716589C5ebc86fb65 】」
⊱🥤⃟🚶🏻♀ بک گراند گوشیت تکراری نشده؟!
𝑱𝒐𝒊𝒏꧇ 「【https://eitaa.com/joinchat/3165716589C5ebc86fb65 】」
⊱🌚⃟☁️ خلاصه یه چی متفاوت گیر آوردم خواستی چک کن و رو عضویت بزن ...
𝑱𝒐𝒊𝒏꧇ 「【https://eitaa.com/joinchat/3165716589C5ebc86fb65 】」
موندگار شی براشون ♡
هدایت شده از بنر های روز پنجشنبه تبادلات گسترده یازهرا!🌼
یھ کانال ناب😍
پر از مطالب جذاب و مذهبۍ🌱
استورۍ هاۍ مختلف و^^
چۍ کھ نداره این کانال✨
همھ چۍ تمومھ😻
https://eitaa.com/joinchat/2232680576Cc02bcdf285
بیا اینجا هرروز پروفایلتو عوض کن🤓
عضو شو خودت ببین💯
#ازدستندیداینڪانالرو👀
هدایت شده از بنر های روز پنجشنبه تبادلات گسترده یازهرا!🌼
یھ ڪاناݪ مخصوص دختر خـانووم هاۍ چـادرۍ .🧕🏻🔮🌱.!
'📒✂️'
بیـوگـرافے'پـروفرفیقونھ'ایدهدرسے🧘🏼♀💜!
➞https://eitaa.com/joinchat/3117482099Ce53838bb0f..📀🌸
مـنبـ؏استورےهاۍگوگولۍ🐬🦋!
قشنگیـجاٺ یڪدختـر👧🏻🍓'
#تنبݪبرواینجـادرسخوݩبیـابیرون😌🖖🏾🍒
#دلــٺوبزنبھدرسمـشق🤪📚🔗!
هدایت شده از بنر های تبادلات گسترده یازهرا!🌼
کانال هایی که معرفی کردم بهترین کانال های ایتا هستن😍🌸
تبادلات گسترده یازهرا کانال ناجور معرفی نمیکنه☑️🌱
مدیر های عزیز حتما جذب ها در پیوی گفته بشه♥️🌿
برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در
اینفو تبادلاتم عضو باشید"سنجاقه"🔥
https://eitaa.com/joinchat/1803550875C906f08a637
بعد از مطالعه شرایط و طرز کار
اگر شرایط رو داشتید
پی وی در خدمتتونم✋🏻
🌸@jhjhjhj🌸
•
•
بـاخـٰامنہاےعھدِشھادتبستیم
جانبرکفوسربندِولایتبستیم
کافےستاشارهاےکنـــدرهبرِمـا
بـےصبروقراردلبـرایشبستیـم
💞🪴°. #رهـبرانه
∞♡@BAMBenamemard♡∞
|🔹جگر شیر در این معرکه می خواهی؟ هست
|🔸غیر جنگیدن و آزاد شدن راهی هست؟
|🔹کار ما، دادن جان، مثل سلیمانیهاست
|🔸این شهادت به خدا عادت ایرانیهاست
|🔹به سگ زرد بگویید سرت خواهد رفت
|🔸تیرِ پرتاب شده، تا جگرت خواهد رفت
|🔹"رفت سردار، ولی خیل سلیمانیها
|🔸تیغ برداشته در لشگر قاآنیها"
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_پنجاه
حدود هفت ماه از مسلمان شدنم 💕می گذشت … صبح عین همیشه رفتم سر کار … ولی مشتری اون روز خیلی خاص بود … آدمی که در بخش بزرگی از خاطرات قبلم شریک بود… .
- اوه … مرد … باورم نمیشه … خودتی استنلی؟ … چقدر عوض شدی …
کین بود … اومد سمتم … نمی دونستم باید از دیدن یه دوست قدیمی بعد از سیزده، چهارده خوشحال باشم یا نه🎗؟…
بعد از کار با هم رفتیم کافه☕️ … شروع کرد از زندگی و دزدی های مسلحانه و بزرگش، دلالی و قاچاق اجناس مسروقه تعریف کردن … خیلی خودش رو بالا کشیده بود … .
- هی استنلی، شنیده بودم رفتی توی کار مواد و خوب خودت رو کشیدی بالا اما فکرش رو هم نمی کردم یه روزی استنلی بزرگ رو گوشه یه تعمیرگاه ببینم که داره ماشین بقیه رو درست می کنه … همیشه فکر می کردم تو زودتر از من به پول و ثروت میرسی … شایدم من یه روز ماشین تو رو درست می کردم …
نفس عمیقی کشیدم … ولی من از این زندگی راضیم …😍
- دروغ میگی … تو استنلی هستی … یادته چطور نقشه می کشیدی؟ … تو مغز خلاف بودی … هیچ کدوم به گرد پات هم نمی رسیدیم … شنیده بودم بعد از ورود به اون باند، خیلی زود خودت رو بالا کشیده بودی و با بزرگ ترها می پریدی😎 … حالا می خوای باور کنم پاک شدی و کشیدی کنار؟ … اصلا از پس زندگیت برمیای؟ …
- هی گارسن … دو تا دام پریگنون …
نگاه عمیقی بهش کردم و به طعنه گفتم … پولدار شدی😏 … ماشین خریدی … شامپاین 300 دلاری می خوری … بعد رو کردم به گارسن … من فقط لیموناد می خورم …
- لیموناد چیه ؟ … مهمون منی … نیم خیز شد سمتم … برگرد پیش ما … تو برای این زندگی ساخته نشدی استنلی…😡
کلافه شده بودم … یه حسی بهم می گفت دیدن کین بعد از این همه سال اصلا جالب😞 نیست …
شروع کرد از کار بزرگش تعریف کردن … پول و ثروت … و نقشه دقیق و حساب شده ای که کشیده بود … نقشه ای که واقعا وسوسه انگیز😢 بود ..
#فاطمیه🥀
@BAMBenamemard
بنام مرد 🇵🇸
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_پنجاه حدود هفت ماه از مسلمان شدنم 💕می گذشت … صبح عین همیشه رفتم سر کار … ولی
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_پنجاهویک
برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم … اما یه لحظه به خودم اومدم … حواست کجاست استنلی؟ … این یه انتخابه… یه انتخاب غلط … نزار وسوسه ات کنه … تو مرد سختی ها هستی … نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی… .
حالا جای ما عوض شده بود … من سعی می کردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار … و بعد از ساعت ها …
- باورم نمیشه … تو اینقدر عوض شدی … دیگه بعید می دونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی … تو یه ترسو شدی استنلی … یه ترسو …
- به من نگو ترسو 😡… اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم🥟 درست می کرد … من توی آشغال ها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا می کردم … اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری می کرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون می خوابیدم … و هنوز زنده ام … تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار … من، برای زنده موندن جنگیدم … .
- فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت … و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ می تونی از اونجا دزدی کنی … اون مغازه طلا فروشی بالای شهره … قیمت ارزون ترین طلاش بالای 500 هزار دلاره … فکر کردی می خوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازه ها رو ببره؟ …
- محاله یکی تون زنده برگردید😱 … می دونی چرا؟… چون اونهان که حقوق پلیس ها رو میدن … چک های رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال می چرخه … پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع می کنه … فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس🕵🏻♂ ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گنده ها برسه … تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگ های تبلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ … .
- احمق نشو کین … دست گذاشتن روی گنده ها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار … فکر کردی بی خیالت😐 میشن… حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله … پیدات می کنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه … .
اما فایده نداشت … اون هیچ کدوم از حرف های من رو قبول نمی کرد … اون هم انتخاب کرده بود …
وقتی از کافه☕️ اومدم بیرون … تازه می فهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمی کنه … حنیف واسطه من بود … من واسطه کین … مهم انتخاب ما بود …
آنچه در آینده خواهید دید … و من عاشق شدم … حسنا، دانشجوی پرستاری👨🏻⚕👩🏻⚕ بود
#فاطمیه🥀
@BAMBenamemard
بنام مرد 🇵🇸
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_پنجاهویک برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم … اما یه لحظه به خودم اومدم … حواست
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_پنجاهودو
اواخر سال 2011 بود … من با پشتکار و خستگی👌🏻 ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم … انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود … شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود … شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت … .
چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن … دانشگاه، توی رشته پرستاری👨🏻⚕👩🏻⚕ شرکت کرده بود … شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم … زیر نظر گرفته بودمش … واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود …
من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم 🤷🏻♂… برای همین دست به دامن حاجی شدم … اون هم، همسرش رو جلو فرستاد … و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن …
حاجی با پدر حسنا صحبت کرد … قرار شد یه شب برم خونه شون … به عنوان مهمان🍭، نه خواستگار … پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم … و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن …
تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم … اون روز هیجان🌈 زیادی داشتم … قلبم آرامش نداشت … شوق و ترس با هم ترکیب شده بود … دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم … برای خودم یه پیراهن جدید خریدم … عطر زدم … یه سبد میوه🍐 گرفتم … و رفتم خونه شون …
#فاطمیه🥀
@BAMBenamemard
بنام مرد 🇵🇸
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_پنجاهودو اواخر سال 2011 بود … من با پشتکار و خستگی👌🏻 ناپذیر، کار می کردم و درس
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_پنجاهوسه
خیلی مهمان نواز و💍💛 با محبت با من برخورد می کردند … از دید حسنا، من یه مهمان عادی بودم … اون چیزی نمی دونست اما من از همین هم راضی و خوشحال بودم … .
بعد از غذا، با پدر حسنا رفتیم توی حیاط تا مردانه👨🏻 صحبت کنیم …
- حاج آقا و همسرشون💕 خیلی از شما تعریف می کردند … حاج آقا می گفت شما علی رغم زندگی سختی که داشتی … زحمت زیادی کشیدی و روح بزرگی داری … .
سرم رو پایین انداختم … خجالت می کشیدم😞 … شروع کردم درباره خودم و برنامه های زندگیم صحبت کردم … تا اینکه پدرش درباره گذشته ام پرسید … .
نفس عمیقی کشیدم … خدایا! تو خالق و مالک💫 منی … پس به این بنده کوچکت قدرت بده و دستش رو رها نکن …
توسل کردم و داستان زندگیم رو تعریف کردم … قسم خورده بودم به خاطر خدا هرگز از مسیر صحیح جدا نشم … و صداقت و راستگویی😇 بخشی از اون بود … با وجود ترس و نگرانی، بی پروا شروع به صحبت کردم … ولی این نگرانی بی جهت نبود …
هنوز حرفم به نیمه نرسیده بود که با خشم از جاش بلند شد و سیلی👊🏻 محکمی توی صورتم زد … .
- توی حرامزاده 😳چطور به خودت جرأت دادی پا پیش بگذاری و از دختر من خواستگاری کنی؟ … .
همه وجودم گُر گرفت😡 … .
- مواد فروش و دزد؟ … اینها رو به حاج آقا هم گفته بودی که اینقدر ازت تعریف می کرد؟ … آدمی که خودشم نمی دونه پدرش کیه … حرفش رو خورد … رنگ صورتش قرمز😢 شده بود … پاشو از خونه من گمشو بیرون … .
پ.ن: خواهشا قضاوت نکنید،شاید ماهم بودیم از این بدتر رفتار می کردیم😞
#فاطمیه🥀
@BAMBenamemard