هدایت شده از قرارگاه فرهنگی نماز جمعه شهر اندیشه
در پی جنایت دشمنان ملت ایران
امت حزب الله شهر اندیشه
بعد از اقامه نماز جمعه
مورخه ۶ آبان ماه ۱۴۰۱
برای محکومیت حمله تروریستی به حرم حضرت شاه چراغ علیه السلام
از مصلی (مسجد جامع امام علی علیه السلام)
راهپیمایی خواهند داشت
از عموم مردم متدین دعوت میشود تا با حضور دشمن شکن خود در راهپیمایی محکومیت حادثه تروریستی حرم مطهر حضرت شاهچراغ علیه السلام ، با خانواده شهدای این حادثه ابراز همدردی کرده و تنفر خود را از مستکبران عالم به نمایش بگذارند.
@andishehadineh
ملت مومن و انقلابی:
ما را چه شده که یک خیزش و توسل و دعای اساسی، همچون زمان جنگ ۳۳روزه ی لبنان نمی کنیم؟
آیا نگران اسلام و انقلاب و ناموس ها نیستید؟
آیا دندان های تیزِ گرگها را در اطراف مرزهای ایران نمی بینید؟
آیا نیازی نیست که همچون آن زمان، دعای #جوشن_صغیر و سوره ی حشر را به نیت برگشت شرّ دشمنان اسلام به خودشان و شکست آنها بصورت همگانی و وسیع بخوانیم؟!؟!
بیدار شویم.
سهم هر نفر، یک دعای جوشن صغیر و سوره ی حشر در روز جمعه، در سراسر ایران
در گروهها انتشار دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید خردسال جنایت تروریستی شاهچراغ شیراز..
عزیز دلم سلام ما را هم به سید الشهدا برسان
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
#محکومیت_حادثه_تروریستی در حرم #شاه_چراغ_ع
بیخبر، بیپناه، کشته شدند
به کدامین گناه کشته شدند؟
همه پروانههای شاهچراغ
دور آن شعله، آه! کشته شدند
حرم امن است، امن، امّا آه
زائران را نگاه! کشته شدند
عاشقان نماز شام حرم
غرق در نور ماه کشته شدند
لحظۀ گفتن تشهّد بود
وسط «لا اله...» کشته شدند
زیر چادرنمازهای سفید
گیسوان سیاه کشته شدند
کودکان و عروسکان آنجا
به کدامین گناه کشته شدند؟
هدایت شده از رهپویان قران
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ مدیونید اگه این فیلم را ببینید
و
منتشر نکنید.
روز قیامت جلوی تک تکتان را میگیرم 😭
🚨 روایتی از مردی که پسر ۸ سالهاش مقابل چشمانش شهید شد!
موقع اذان مغرب بود، دور ضریح خلوتتر از باقی اوقات، فرصت مناسب بود برای عکس گرفتن. از سیرجان اومدیم با خانواده، بچهها رو جلو ضریح گذاشتم، گفتم دستتون رو بذارید رو پنجرههای ضریح آقا، به گوشی نگاه کنید من عکس بگیرم. داشتم آماده میشدم که ازشون عکس بگیرم، یکدفعه صدای جیغ و داد همهجا رو برداشت. فقط جیغ و اینکه میشنیدم فرار کنید. گیج شدم، نمیدونستم چیشده تا اینکه صدای تیراندازی نزدیکتر شد. بچه بزرگم ۸ سالش بود، دستشو گرفتم و این کوچیکه رو هم بغل کردم دویدیم. رفتیم پشت یکی از این کولرگازیهای ایستاده، پناه بگیریم. بچهها رو خوابوندم زمین و خودمو انداختم روشون که تیر نخورن. اون نامرد ما رو دید و شروع کرد تیراندازی، هی داد میزدم نزن بچهست، نزن، ولی کارشو کرد. پسر بزرگم یک لحظه سرشو از زیر بدن من آورد بالا ببینه چیشده که تیر خورد بهش و ...😭😭
بعد از گریه مفصلش گفت زنش رو هم از دست داد و حالا خودش مونده و این بچه سه سالهش که هردو مجروح هستن. این پسر سهسالهاش حرف نمیزد، ترس و تنهایی همه وجودش رو گرفته بود. پرسیدم تونستی آخرین عکس رو از پسرت بگیری یا نه که بغض هردومون ترکید.😭