بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین
✨نهمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
1402/11/19
💫 امروز "پنجشنبه" متعلق است به امام حسن عسکری(ع)🌺🌺
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
📌 " اولین " روز از چله دور نهم با 100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و قرائت دعای فرج💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهدای امروز شهید #سیدمحمدجواد_دیده_ور "
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
معرفی شهید امروز:
سردار شهید سید محمد جواد دیده ور
💐🕊🇮🇷💐🕊🇮🇷💐🕊🇮🇷💐
فرزند :سید محمود
متولد:1344/01/09
محل تولد:کازرون
تارخ شهادت:1359/12/26
محل شهادت: سو سنگرد
محل دفن:کازرون گلستان شهدا (سید محمد نوربخش)
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🌤زندگینامه
شهيد سيد محمد جواد ديده ور در بیست و سوم دی ماه سال 1334 در کازرون ديده به جهان گشود . با پا نهادن به عرصه وجود سعادت را براي خانواده به ارمغان آورد.
وی دوران تحصیلات را تا مقطع دیپلم در زادگاهش گذراند. و سپس در هوانيروز(ارتش) شروع به کار کرد اما به خاطر اختناقي که در رابطه با مسائل اعتقادی - مذهبی در رژيم بود از آنجا استعفاء داد و به شهر خود بازگشت و زندگي خود را در شهرستان کازرون ادامه داد .تا اينکه انقلاب اسلامي شروع شد.
با شروع انقلاب از جمله کساني بود که همراه با ديگران بالخصوص شهيد سيد محمد کاظم ديده ور در تمام تظاهرات و راهپيمائي ها شرکت داشت به نقل از برادر ديگرش شبها که خسته و کوفته از تظاهرات براي خواب در رختخواب مي رفتيم هر کدام شروع به وصيت کردن مي کرديم چون هيچ کداممان از فردا خبر نداشت و مي توانم بگويم برادران شهيدم از همان زمان خود را آماده شهادت کردند .
شبها جزو آن کساني بودند که بر پشت بام می رفت و نداي مقدس الله اکبر و لااله الله اله را براي سرکوب کردن دشمنان انقلاب سر مي داد . با پيروزي انقلاب اسلامي براي ورود امام امت روحي له الفداء همراه با برادر شهيد سيد محمدکاظم ديده ور عازم تهران شدند و پس از ورود امام عزيز برگشتند .
با تشکيل جهاد سازندگي از اولين کساني بود که وظيفه خود دانست در جهاد سازندگي شروع به خدمت کند و سپس با شروع جنگ تحميلي با گروهي ( از طرف جهاد سازندگي )عازم جبهه شد.
وی با ورودش به جبهه با آن لياقتي که از خود نشان داد فرماندهي بچه هاي کازرون را به عهده او گذاشتند و با حماسه اي که در هويزه پس از يک محاصره از خود نشان داد معروفيت زيادي در جبهه پيدا کرد
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
خاطرات برادر شهیدان دیدهور از روزهای مبارزه میگوید:
برادر شهیدان محمدکاظم و محمدجواد دیدهور خاطراتی از روزها و شبهای مبارزهی دوشادوشِ این سه برادر جوان و نوجوان با رژیم پهلوی بیان کرده است. او نقل میکند که " شبها که خسته و کوفته از تظاهرات برای خواب به رختخواب می رفتیم اما پیش از خواب هر کدام شروع به وصیت کردن میکردیم چون هیچکس از فردا خبر نداشت".
این برادر شهید ادامه میدهد: شبها جزء آن کسانی بودند که ندای مقدس لااله الله اله و الله اکبر را برای سرکوب دشمنان انقلاب بر پشت بام سر میدادند.
او میگوید: " میتوانم بگویم برادران شهیدم از همان وقت خود را آماده شهادت میکردند" .
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🕊نحوه شهادت:
🥀حدود دو ماه قبل از شروع عمليات المهدي ترکشي به پايش اصابت کرد پس از يک هفته که در اهواز تحت معالجه بود او را به کازرون منتقل کردند.
قبل از اينکه بهبودي کامل پيدا کند باز عازم جبهه سوسنگرد شد و پس از آماده کردن نيروهائي که مسئوليتشان به عهده او بود و پس از آن خود کانالي به طول چند کيلومتر و همچنين سنگرهاي زيادي را حفر کرد. برادرش نقل مي کند ( ما يک روز قبل از عمليات المهدي همراه با برادرم سيد محمد جواد و دو يا سه نفر ديگر در زير خاکريز دشمن سنگر بهداري را حفر کرديم که يادم هست نمي شد از کلنگ يا تيشه استفاده کرد و ما به وسيله سر نيزه سنگر را آماده کرديم ) .
شهید سید محمد جواد دیده ور سر انجام پس از رشادتهای فراوان در بیست و چهارم اسفند ماه سال 59 در اولين عمليات بسيجي که از طرف رزمندگان دلير اسلام شروع شد به فیض شهادت نائل آمد . روحش شاد.
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
وصیتنامه روشنگرانه شهید محمدجواد دیده ور
شهید محمد جواد دیدهور در وصیت نامه خود نوشته است، با استفاده از آیات قرآن و رهنمودهای امام امت، در این برهه از تاریخ احساس کردم که بایست به ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام حسین (ع) که بیش از هر زمان بگوش میرسد لبیک گفت و جای درنگ ندیدم.
او در ادامه نوشته است: به ملت قهرمان و شهید پرور ایران اسلامی تذکر میدهم که همواره پشتیبان روحانیت باشید به تمام ملت قهران و شهید پرور ایران اسلامی تذکر می دهم که همواره پشتیبان روحانیت باشید و در نماز وحدت آفرین مذهبی سیاسی جمعه شرکت و با عمل خویش مشت محکمی به دهان یاوه گویان بزنید.
این جوان شهید در وصیت نامه خود به همه مسئولان مملکتی اخطار میکند که در خط انقلاب و پشت سر امام باشند و بدانند که" این ملت شهید پرور بود که شما را بدانجا رسانید که در حکومت اسلامی همه خدمت گزار مردم برای رضای خدا هستند و از هیچ ابر قدرت پوشالی نترسید که ملتی که با دست خالی بر ژاندارم بزرگ منطقه پیروز شد پشتیبان شماست".
شهید سید محمد جولد دیدهور بیشتر سطرهای وصیت نامه خود را به روشنگری ملت در مسیر پایداری انقلاب اسلامی و مقابله با جریانهای مخرب سالهای نخست پیروزی، اختصاص داده و در بخشی از ان نوشته: من سازمان مجاهدین (منافقین) چریکهای فدائی، حزب دمکرات و کموله، ملی گراها و سایر گروهها و سازمانهایی که در چهره های مختلف مقابل انقلاب اسلامی ما ایستادهاند را محکوم میکنم و میدانم اینها که هیچ، به قول امام آمریکا، سر چشمه و ام الفساد قرن نیز هیچ غلطی نمیتواند بکند؛ ما به هیچ وجه نخواهیم گذاشت تجربه ای که در طول تاریخ به دست ما رسیده، تکرار شود.
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🕯✨100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫 دعای فرج💫 به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید سید محمد جواد دیده ور✨
📀فایل صوتی زیارت عاشورا
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776
💿فايل صوتی به همراه متن دعای فرج الهی عظم البلا با صدای علی فانی
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8906
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
فصل اول : خداحافظ بهار!
قسمت اول
به طرفم حمله کرد، تعادلم را از دست دادم و از پله های طبقه اول پرت
شدم. خدا رحم کرد دست و پایم نشکست! سرم گیج می رفت. حسین از پله ها
پایین آمد؛ اشاره کردم، برگردد. میدانست هروقت من و پدرش دعوا می کنیم،
او حق دخالت ندارد. صدای گریه ی امیر از داخل خانه بلند شد. رجب به
طرفم آمد؛ گفتم حتما ترسیده و میخواهد دلجویی کند. گوشه ی لباسم را
گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند.
دست و پا می زدم، نفسم بالا نمی آمد، کم مانده بود خفه شوم. از زمین بلندم
کرد و با پای برهنه هُلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم، آرام
چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن. شبه بی انصاف! یه چادر بده سرم
کنم. » زنجیر پشت در را انداخت و چراغهای خانه را خاموش کرد.
پشت در نشستم. از خجالت سرم را پایین میانداختم تا رهگذری صورتم را
نبیند. پیش خودم گفتم: «اینم عاقبت تو زهرا! مردم با این سر و وضع ببیننت
چه فکری میکنن؟! » یکی دو ساعتی کنار پیاده رو نشستم. آخر شب کسی جز من در خیابان دیده نمیشد. سرما به جانم افتاده بود. گاهی چند قدم راه می رفتم
تا دست و پایم خشک نشود.
ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد.
🥀 روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش رو به بالا قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید
📙#قصه_ننه_علی
فصل اول : خداحافظ بهار!
قسمت دوم
ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد. دنده عقب گرفت
و برگشت. مأمور پلیس نگاهی به من انداخت و گفت: «خانوم! چرا اینجا
نشستی؟! پاشو برو خونه ت؛ دیروقته! » سرم را بالا گرفتم و گفتم: «من خونه
ندارم، کجا برم؟! » از ماشین پیاده شد و به طرفم آمد. کنارم ایستاد. از زمین بلند شدم تمام تنم میلرزید؛ سرما تا مغز استخوانم رفته بود. ابرو در هم کشید و
گفت: «یعنی چی خونه ندارم؟! بهت میگم این جا نشین! » دستانم را بردم زیر
بغلم تا کمی گرم شوم، گفتم: «تا صبح هم بگی، جواب من همونه که شنیدی!
من خونه ندارم. بچههام شهید شدن. شوهرم از خونه بیرونم کرده. از امشب خونه ی من بهشت زهراست. » جا خورد، انتظار شنیدن همچین جوابی را
نداشت. رفت سمت ماشین، کمی ایستاد، دوباره به طرفم برگشت.
- کمکی از دست من برمیاد مادر؟! میخوای با شوهرت حرف بزنم؟!
- فایده نداره پسرم. خون جلوی چشمش رو بگیره، استغفرالله خدا رو هم
بنده نیست. به حرف هیچ کس گوش نمیده.
سرش را پایین انداخت و گفت: «حاج خانوم! نمیشه که تا صبح تو این
سرما بمونی! دوستی ، فامیلی، کسی رو داری ببرمت اونجا؟! » با گوشه ی روسری بینیم را پاک کردم؛ معلوم بود سرما خورده ام. در جوابش گفتم: «یه داداش
دارم که چند ساله با هم رفت وآمد نداریم. خیلی وقته ندیدمش... » با احترام
در ماشین را برایم باز کرد. نشستم داخل تا گرم شوم. باران نم نم میبارید. پیش
خودم گفتم: «ببین زهرا! آسمون هم داره به حال تو گریه میکنه. »
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش رو به بالا قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید
📙#قصه_ننه_علی
حکمت 1 نهج البلاغه
قَالَ (علیه السلام) كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.
روش برخورد با فتنه ها (اخلاقى، سياسى):
درود خدا بر او، فرمود: در فتنه ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد با مجموعه بیت الشهدا مدافعان حرم ولایت👇
🌴 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
💠گروه مخصوص شما سروران جهت ارسال مطالب مفید وارزشمندتان👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c