تـا آخر ایستاده ایم
همپای خامنہ ای
در راه خمینۍ
@montazer_shahadat313
🔴اهمیتِ نماز از کلام امام_زمان (عج)
👌جدی بگیریم…
🔴 سه توصیه و هشدارِ مهّم…
حضرت مهدی فرمودند:1-«ملعون است،ملعون است کسى که نمازِ مغربش را به تأخیر بیندازد، تا زمانى که ستارگانِ آسمان پدیدار شوند.»...
2-هیچچیز مانندِ نماز بینىِ شیطان را به خاک نمىمالد، پس نماز بگذار و بینىِ شیطان را به خاک بمال..
3-ملعون است، ملعون است، کسى که نمازِ صبحش را به تأخیر بیندارد، تا زمانى که ستارگانِ آسمان محو شوند.
@montazer_shahadat313
•°•
❞امام زمان آمدنے نیست، آوردنے است❝
حضرتزهرا(س)فرمودند:
❖امامهمچونڪعبهاست ڪهمردمبایدبہسویشروند، نهآنڪه(منتظر باشند تا)اوبه سوےآنهابیاید
#آقای_من_بیا
@montazer_shahadat313
داشتن بصیرت🤞🏼
خداگونه عمل کردن
ولایت مداری
از ویژگی هایی است که شهدا را به مرتبه شهادت رساند❤️✨
اولین قدم در بصیرت شناخت دشمن و اهداف دشمن هست...!
• سرهنگ پاسدار برزگر
@montazer_shahadat313
#امام_زمانم♥
🌸صفای ساحل چشمت
به دریا می کشد ما را
🌸تمنای وصال تو
به صحرا می کشد ما را
🌸من از آدینه های
بی تو، خسته ام آقا
🌸فقط شوق تماشایت
به فردا می کشد ما را
#اللهمـ_عجلـ_لولیکـ_الفرجـ🤲🏻
#صبحتون_مهدوی🌤
اماטּ ازهجر بے پایاטּ مهدے♡
#آقاجان_برگرد...🌱😭
@montazer_shahadat313
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در حسرت شهادت♡:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
روز حجاب و عفاف مبارک😍🎀
فرقی نمیکنه #چادری باشی یا #مانتویی یا ...
همین که با پوشش درست خودت سعی میکنی به جامعه #مهربونی کنی و مانع خیلی از پیامدهای منفی بدپوششی بشی ، یعنی #محجبه ای !
#پوشش_صحیح_شما_حجاب_شماست
.
روزتون مبارک محجبه ها❤
روزتون مبارک چادری های عزیز❤️
روزتون مبارک مدافعان چادر بی بی فاطمه❤️
.
روزتون مبارک خانمای گل🌺🌹🌺🌺
روزتون مبارک Veiled 🌺🌺🌺🌺
@montazer_shahadat313
❤️🍃
#حاج_حسین_یکتا :
باید کاری کنیم که علی اکبر امام زمان (عج) باشیم و امام حسین (ع) خریدار ما باشد، مثل شهید حججی که با آمدنش یک کشور را منقلب میکند.
مأموریت ما؛ ایستادنِ تمام قد پای انقلاب است.
#شهید_محسن_حججی❤️
سالروز ولادت🕊
@montazer_shahadat313
#زیر_تیغ
کتاب زیر تیغ خاطرات شهید محسن حججی به روایت از خانواده ، همسر ، دوستان و همرزمان شهید به قلم علی اکبر مزدآبادی است . کتاب زیر تیغ با تصاویر شهید محسن حججی گردآوری شده است .
@montazer_shahadat313
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
سلام رفقای جاااااااننننننننن برنده های چالشمون😍 نفر اول:شرکت کننده شماره4⃣ نفر دوم:شرکت کننده شماره
انگار برنده هامون جایزه نمیخوان😊
#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_هشتاد_و_پنج
°•○●﷽●○•°
انقدر صاف و ساده بود که تحت تاثیرش قرار گرفتم و برای چند دیقه شدم محمد چند ساله پیش
نفهمیدم چرا شیطنتم گل کرده بود
یه مداحی دیگه که خودم خونده بودم و پلی کردم
برام عجیب بود چطور نفهمیده اینارو من خوندم
سرعتم روکم کردم تا جایی که ضایع نباشه
منتطر بودم ببینم چه واکنشی نشون میده
چند لحظه گذشت و کاری نکرد
داشتم به عقلش شک میکردم که با سوالی که از ریحانه پرسید دوباره خندم گرفت
عذاب وجدان گرفته بودم دلم نمیخواست تا مدتها بخودم اجازه خندیدن بدم ولی وجود این دختر باعث میشد بی اراده خندم بگیره
ترسیدم ریحانه سوتی بده واسه عوض شدن بحث با اینکه میدونستم ازش پرسیدم از کدوم سمت باید برم
میخواست خودش بره
توجهی به حرفش نکردم و رسوندمش جلو خونشون
پیاده شدن
ریحانه اومد و نشست رو صندلی کنارم
دوباره صدای ضعیفش به گوشم خورد
از اینکه دقتم روش زیاد شده بود کلافه شدم
بدون نگاه کردن بهش خداحافظی کردم و حرکت کردم سمت خونمون
یخورده از مسیر روکه رفتیم ریحانه برگشت سمتم و صدامکرد:
+محمد
_جان
+مشکوک میزنیا
_چطور؟
عجیب نگام میکرد
+محمد
_جان
برگشتم سمتش تا ببینم چرا سکوت کرد
با نگاهی که پر از سوال بود خیره بود بهم
میدونستم چی تو ذهنش میگذره که
گفت هیچی و نگاهش و برگردوند
انگار که چیزی یادش اومده بود دوباره برگشت سمتم:
+اگه بازم ازم پرسیدچی بگم بهش ؟نگم تو خوندی؟
اصلا چرا باید صدای تو باشه رو گوشیش
من خوشم نمیاد خب
بی اراده لبخمد زدم وجوابی ندادم داشتم به این فکر میکردم که چرا حالم بهتراز قبل شده
شاید بخاطر این بود که از پیش بابا برمیگشتم
ولی من که همیشه بعد از اینکه از مزار مامان و بابا برمیگشتم دلم بیشتر میگرفت
شاید بخاطر شهدا بود
ولی تهرانم که پیش شهدا بودم
شاید از این خوشحال بودم که یکی که مثل ما نبود داره هم شکلمون میشه
جوابی برای سوالم پیدا نکرده بودم
از این همه فکر سرم درد گرفته بود
ترجیح دادم فعلا به چیزی فکر نکنم که ریحانه دوباره گفت:
+محمد با تواما اگه پرسید بازم چی بگم
نگاهم به جاده بود بعد یه مکث طولانی بهش نگاه کردم و گفتم:
_خب راستش روبگو
ریحانه یه لبخند شیطون زد
به قیافه بامزش خندیدم و لپش و کشیدم
قرار بود روح الله امشب بیاد خونه ی ما
ریحانه آبگوشت بار گذاشته بود
میخواستم یخورده استراحت کنم که دوباره برگردم تهران
ناخودآگاه پرسیدم
_ریحانه دوستت چیزی نگفت دیگه؟
+نه چی بگه
_چه میدونم نپرسید مداحش کیه؟
+نه نپرسید
_عجب
تشکرهم نکرد از اینکه رسوندیمش؟
+جلو خودت گفت دیگه چی بگه
_اها دیگه چیزی نگفت
+اه چقد سوال میپرسی
نه نگفت دیگه اصن گفته باشه هم به تو چه
جریان چیه؟مشکوک میزنی محمد!؟
اتفاقی افتاده؟
_ن. چ اتفاقی
+چ میدونم والله
_ب کارت برس بزار بخوابم
+وا
چش غره داد و رفت تو آشپزخونه
سرم درد گرفته بود دوباره
یه استامینیوفن خوردم و چشامو بستم تا بخوابم
فاطمه
ریحانه اینا واسه چهلم باباش مراسم داشتن زنگ زده بودو منم دعوت کرد
ولی ما دقیقا همون روز قرار بود واسه یه سفرِ یکی دو روزه با خاله جون سمیه اینا بریم کوه
دلم نمیخواست باهاشون برم
قطعا اگه منوبااین حجاب میدیدن مسخرم میکردن وسوال پیچ
طبق قولم هم نمیتونستم چادر نزارم چون میشد پیمان شکنی با کسی که خیلی کارش درسته
لباسام رو جمع کردم و ریختم تو ساک
مامان اینا تقریبا اماده شده بودن
چادرم رو سرم کردم و نشستم تو ماشین
چند دقیقه بعد بابا و مامان با وسایلا اومدن و نشستن
بابا استارت زدورفت از خونه بیرون
دیتای موبایلمو روشن کردم و رفتم اینستاگرام
اینکه اسم اون مداح چی بود خیلی ذهنمو درگیر کرده بود
نمیدونم چرا ولی حس میکردم آشناست برام
اینستاگرامو بستم و رفتم تلگرام
هنوز پیام های محسن زو حذف نکرده بودم
رفتم پی ویش و گفتم
_سلام
انگار منتظر بود یکی بهش پیام بده
فورا سین کرد و گفت
+و علیکم شما
_خسته نباشین من همونیم که گفتم برام اون اهنگ و بفرستید
+اهنگ؟منظورتون مداحیه بله امرتون؟
از سوتی خفنی که داده بودم حرصم گرف
ازین خراب تر نمیشد یعنی
_میشه بپرسم مداح اون مداحی کیه؟
+فکر نمیکنم بشناسید
از بچه های هیئتمون
بیشتر کنجکاو شدم
_میشه اسمش رو بگید
سین نکرد
حدود نیم ساعت گذشت.همش تو فکر این بودم که کی میتونه باشه
بعد از چهل دیقه پیام داد
_حاج محمد دهقان فرد
با این حرفش انگار رو صورتم آب داغ ریختن
یهو همه ی وجودم آتیش گرفت محکم زدم وسط پیشونیم و بلند گفتم
_وای بدبخت شدم
بابا از تو آینه نگام کرد
+چیشد
_هیچی
یخورده نگام کرد و بعد ازم چشم برداشت
قلبم داشت از سینم میزد بیرون
چرا من باید همیشه بدبخت باشم
چرا همیشه خودم همه چیو خراب میکنم
مگه داریم آدم بدشانس تراز من .لابد با اون حرفام وای
محمد از من متنفر تر شده
وای خدای من چقدر بدبختم اخه
آبروم رفت حتی تو چشم هاشم نمیتونم دیگه نگاه کنم
@montazer_shahadat313