«قدرت معلم»
بعد از شهادت امام حسین (ع) ظاهراً به معاویةبن یزید پیشنهاد خلافت کردند و قبول نکرد. گفت: «تا علی بنالحسین هست، من سزاوار این کار نیستم؛ حق با آنها است». ناراحت شدند و تحقیق کردند که چرا اینطور گفت و آبروی ما را برد؟ چرا این فردی که ما گذاشتم سخنرانی کند چنین گفت؟ به اینجا رسیدند که معلم مکتبدار او، عمر القصوص، یک شیعه بوده و او از همان طفولیت برای معاویهبن یزید همهچیز را گفته و جریانات را به اطلاعش رسانده است.
عمر القصوص را گرفتند. گودالی کندند و زنده زنده او را خاک کردند، که چرا فرزند یزید را اینطوری تغییر دادهای. زنده بهگور کردن او چه نتیجهای داد؟ قبل از آنکه عمر القصوص را زنده بهگور کنند او بنیامیه را زنده به گور کرده بود.
قدرت معلم این است که برخلاف جریان محیط میتواند شنا کند و حتی فرزند را برخلاف خواست پدر و مادر میتواند جهت دهد. من به آن معلمی که شاگردان او فرزندان خانوادههایی هستند که اهل انقلاب نیستند میگویم که: شما #مأیوس_نباشید که از این فرزندان، جوانانی انقلابی و قاطع بسازید. #شما_میتوانید مثل عمر القصوص تعلیم بدهید و شاگردانتان را متعهد و انقلابی بار بیاورید.
امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند :
فخر فروشى را كنار بگذار،
تكبّر و خود بزرگ بينى را رها كن،
به ياد مرگ باش.
هدایت شده از لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
.
«...اين چهره هاى آفتاب سوخته را و اين گونه هايى را كه بر قبر پدرم ابى عبد اللّه به خاك ماليده مى شود و اين چشمهايى را كه از سر دلسوزى براى ما اشكهايشان سرازير مى گردد و اين دلهايى را كه در غم مصيبت ما بيتاب و سوزان است و اين ناله و شيونهايى را كه براى ما مى شود، مشمول رحمت خويش بفرما. بار خدايا! من اين جانها و اين پيكرها را به تو مى سپارم تا در آن روز تشنگى از حوض كوثر سيرابشان كنى»
امام صادق علیه السلام
.
هدایت شده از - طلبه .
نقل شده مرداد ِسال ِنود و یك ؛
وقتیکه حرم ِحضرت ِزینب سلاماللهعلیها
توی دمشق به محاصرهی داعش در اومد
و کم کم زینبیه داشت سقوط میکرد،
بلافاصله به آیت الله سیستانی خبر دادن
که هیچ جوره نمیتونیم جلوی تکفیری ها
رو بگیریم، چکار کنیم ؟ آیت الله
سیستانی گفتن : دیگه کار از دست ما
خارجه ! از حضرت عباس علیهالسلام
کمک بگیرید . برید پرچم از گنبد حضرت
عباس بردارید و به حرم حضرت زینب
سلاماللهعلیها برسونید ..
شاید خیلی ها فکر کنند اینا خیالاته، اثری نداره ؛
اما پرچم که رسید به حرم ِخانوم عقیله
بنی هاشم، پشت بوم ِحرم، توی تیررس ِ
تکفیری ها بود . پنج نفر داوطلب شدن تا
پرچم ِحضرت ابوالفضل رو، روی گنبد ِ
خانوم جان نصب کنند . چهار نفر توی
این راه شهـید شدن . . نهایت رزمندهای
به نام ِابوتراب به همراه ِیك نفر ِدیگه،
موفق شدن پرچمو به بالای گنبد برسونن
و رجز خونی کنند . مدافع های حرم وقتی
میخوان از اون روز یاد کنن میگن : وقتی
پرچم بالا رفت، تیرهای ما دیگه خود به
خود هدایت میشد به سمت دشمن . .
تیری هدر نمیرفت انگار ! تند تند دشمن
عقب نشینی میکرد :))
این چند روز اینقدر رویایی و باور نکردنی بود برام که فقط دلم میخواد برای یه نفر تعریف کنم،
این سفر اربعین انتهای لذت شیعه امیرالمؤمنین بودن رو بهم داد.
و واقعا ذره ذره وجودم میخوند الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین.