eitaa logo
|کـولـِہْ بـآرِ خـُـــدایـے🎒🌱|
162 دنبال‌کننده
13هزار عکس
9.2هزار ویدیو
124 فایل
|﷽| زمانہ‌ۍعجیبیےسٺ! ⁷⁰سالہ‌هابراۍریاسٺ لہ‌لہ‌مےزننـد؛ ودهہ‌⁷⁰هابراۍ#شهادٺ . . .💔 #شهید‌بابڪ‌نوری :)🪴🌱 گمنام↯ @YAROGHAYYEHKHATOON 💛 +ناشناس بگو↶😉 https://daigo.ir/secret/3284895576
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 [لَا‌تَجْعَلْ‌مَعَ‌اللَّهِ‌إِلَٰهًاآخَرَ‌ فَتَقْعُدَ‌مَذْمُومًا‌مَخْذُولًا...] برای‌من‌همتایی‌قرارنده‌که‌کسی‌مثل‌ من‌همراه‌ویاورت‌نیست...♥️ -سوره‌اسراء؛آیه‌۲۲ 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌱انگشتر شهید آرمان علی وردی که بر اثر شکنجه توسط داعشی‌ صِفت‌ها خونین و شکسته شد ✅اغتشاشگران او را دوره کردند. لباس هایش را درآوردند و از او خواستند به ائمه اطهار، شهدا و رهبری توهین کند. زیر شکنجه شدید و وحشیانه اغتشاشگران بود اما لب به توهین باز نکرد. آرمان علی وردی در ۲۱ سالگی به شهادت رسید ✊برخورد شدید در انتظار قاتلان این طلبه مظلوم است 🏴 🕊💔 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
-ما را از رفتن جان مترسان! از جان عزیزتر داشتیم که رفت...💔 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
🕊وقتی آرمان به آرمانش رسید... 🥀می‌گویند «پهلوی شکسته»، سوغاتی از فاطمیه بود که با خود به عرش بردی، درحالی که «انگشتر شکسته‌ات» نشانِ حسینی بودن و حسینی رفتنت شد و قصه شهادتت، «روضهٔ مجسمِ کتابِ انقلاب» گشت. و خدا را شکر که مادرت، چون مادر حسین(ع) ندید انگشت و انگشترت را حرامی به یغما‌می‌برد... 🥀بسیجی مظلوم و مقتدرم؛ گویی شهادت را زیسته بودی، آن روزگار که در سنگر مسجد بالنده شدی تا در روزگار فتنه برای «حججی شدن» برگزیده شوی و ملتی برای دفاع از مظلومیت و اقتدارت به پاخیزند. 🥀و امروز تو و همهٔ همسنگرانِ دهه هشتادی مظلومت، در همه ایران سربلند برای دفاع از حرم جمهوری اسلامی ایران گلچین شدید، تا بار دیگر «خویِ وحشی‌گری یزیدیان زمان» برای دنیا آشکار شود و عالم بداند خون شما، نشانِ «زنده بودن و استمرارِ انقلابِ خمینی» در امتدادِ تاریخِ انقلاب اسلامی ایران است. 🕊شهادتت مبارک بسیجی سرافراز وطن🕊 🖋آمنه عسکری منفرد کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
🖤مادر است دیگر ... فرزندش را غریبانه شهید کردند💔 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
چه زود بود بهر تو سفر به سمت آخرت پرستوی پریده‌ام , بأیّ ذنبٍ قتلت ؟ 🗣امیرحسین کسائی کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
36.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | دیدن این فیلم ۹۰ درصد شبهات این روزها را پاسخ می‌دهد!دیدن این فیلم برای تمامی مجاهدان واجب است! ♨️ پاسخ به تمامی شبهات فتنه اخیر... ⁉️ چرا در ایران مانند کشورهای غربی متمدن وجود ندارد؟ ⁉️چرا باید باشد؟ ‼️ظلم جمهوری اسلامی به زنان! ❌ اینکه شعار آزادی زنان را فوری به خارج نسبت می‌دهید نشانه خالی بودن دست شماست! ⭕️ چرا نظام خود را به نمی‌گذارد؟ ⁉️چرا رهبری به هیچ ارگانی پاسخگو نیست؟! ⁉️ چرا اختیارات رهبری هیچ حد و مرزی ندارد! 🔻جمهوری اسلامی در این ۴۳ سال چه خدمتی به مردم کرده؟ ♦️پیشرفت‌های طبیعی است، اگر هم بود همینقدر پیشرفت صورت می‌گرفت! 🔴 طبق تجربه ۹۰ درصد شبهات در بین مدارس و معترضین از سوالات مطرح شده در فیلم خارج نیست 🌐 دریافت نسخه باکیفیت از طریق پیوند زیر: https://www.aparat.com/v/Sopkl 🔹برشی از سخنرانی 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
نامه جمعی از زنان پزشک دندانپزشک و داروساز به دختران نوجوان ایرانی به نام حق رها، بهار، فاطمه، ریحانه، ستایش… نامت را نمی‌دانیم اما حتماً مثل یکی از همین نام‌ها، زیبا و دوست‌داشتنی است. ما تو را دیده‌ایم… در راه مدرسه وقتی با دوستانت با هیجان راه می‌روی و داستانِ سریالی را که دیشب دیده‌ای برایشان تعریف می‌کنی. وسط مهمانی خانوادگی وقتی مدام شالت را مرتب می‌کنی و دنبال آینه قدی می‌گردی که خیالت از تناسب لباس‌هایت راحت شود. در سرویس مدرسه، وقتی که سر و صدای تو و دوستانت، رنگ ترافیک پشت چراغ را عوض می‌کند، و سرزندگی را روی سر و صورت ماشین‌های خسته و راننده‌های کلافه‌اش می‌پاشد. در جمع هم‌کلاسی‌هایت، وقتی که از کلاس زبان برمی‌گردی و بین جمع پر سر و صدای آنها ساکتی، چون حس می‌کنی گاهی پوششت، رفتارت و نگاهت با آنها فرق دارد، اما دلت می‌خواهد با هم بمانید. تو هم احتمالاً ما را دیده‌ای… در ساختمان پزشکان سر خیابان؛ در بیمارستان، وقتی برای عیادت مادربزرگ رفته بودی؛ در برنامه‌ی تلویزیونی که مادرت پیگیرش است و هر روز یکی از همکاران ما سوالات پزشکی را جواب می‌دهد. ما، هم سن و سال تو بودیم که رؤیای پوشیدن این روپوش سفید به سرمان زد. روزها و شب‌ها را برای ساختن این رؤیا به هم دوختیم و بالاخره یک روز اسمِمان را بین قبولی‌های دانشگاه پیدا کردیم. چقدر پدر و مادرهایمان و حتی پدربزرگ و مادربزرگ‌هایمان خوشحال بودند. در خاطره‌ی جوانی و کودکی‌شان خانم دکترهای زیادی پیدا نمی‌شدند. مادربزرگ‌هایمان خیلی از دردهایشان را یا به خاطر مسافت طولانی تا نزدیکترین پزشک تحمل کرده بودند یا از خجالت مطرح کردنش با آقای دکترِ هندی، دم از دردشان برنیاورده بودند. اما حالا نوه‌هایشان را می‌دیدند که تا چند سال دیگر، یک خانم دکتر واقعی می‌شدند. در دانشگاه، ما هیچ کم از پسرها نداشتیم، نه تعدادمان کمتر بود، نه توانایی‌مان. حتی استادهای خانم هم چندان کمتر از آقایان نبودند. خانم‌هایی اغلب جوان، که تخصص و فوق تخصصشان را در سال‌های پس از انقلاب گرفته بودند. بین هم کلاسی‌هایمان، از هر شهر و شهرستانی پیدا می‌شد. پدر و مادرها با خیال آسوده دخترانشان را روانه‌ی دانشگاه کرده بودند تا نسل بعدی خانم دکترها پر تعدادتر باشند. حتی کم نبودند دانشجوهای دخترِ خارجی که سطح علمی دانشگاه و امنیت ایران آنها را به کشور ما کشانده بود. ما در دانشگاه‌های همین کشور درس خواندیم، پزشک شدیم، جراح، چشم‌پزشک، متخصص قلب و زنان، دندانپزشک و داروساز شدیم. کشیک‌های طولانی را از سر گذراندیم، دور از خانه و خانواده‌هایمان دردهای مردان و زنان و کودکان فارس و گیلک و کرد و لر و ترک و بلوچ و عرب را درمان کردیم. روزهای پر اضطراب کرونا را کنار مردممان ماندیم. دارو و واکسن ساختیم، استاد دانشگاه شدیم، مقاله نوشتیم، در کنفرانس‌های بین المللی شرکت کردیم و البته هیچ کجا را برای بودن و بالیدن، امن‌تر و آزادتر از سایه‌ی پرچم میهنمان نیافتیم. عزیز دلم، این سال‌ها ساده نگذشت. آنها که عمری از ضعف ما سود برده بودند تمام تلاششان را کردند. برای چه؟ … تا باور کنیم «نمی‌شود!», «نمی‌توانیم!». قوی‌تر شدن ما آنها را عذاب می‌داد. ما ظریف‌ترین جراحی‌ها را انجام می‌دادیم، آنها می‌گفتند دختر ایرانی ناتوان مانده است. ما در دانشگاه درس می‌دادیم، آنها می‌گفتند دختر ایرانی محدود شده است. ما مقاله‌هایمان را در کنفرانس‌های جهانی ارائه می‌دادیم، آنها می‌گفتند زن ایرانی حق پیشرفت ندارد. ما در کنار همه‌ی این‌ها مادر بودن را انتخاب می‌کردیم آن‌ها می‌گفتند مادری را به زن ایرانی تحمیل می‌کنند. می‌خواهند نگذارند که تو، ما و هزاران زن قوی و بالنده‌ی دیگر را ببینی. می‌دانی، آنها هر روز از توان خودشان ناامیدتر می‌شوند. اما روی اراده‌ی تو حساب باز کرده‌اند. می‌دانند که اراده‌ی شگفت‌انگیز دختر ایرانی، ریشه در شجاعت و ظلم‌ستیزی و آزادی‌خواهی اش دارد. فقط یک راه برایشان مانده: اینکه تحریف کنند. چه را؟ معنای آزادی و ظلم‌ستیزی را؛ آنقدر که نیروی اراده‌ی تو، چرخ اهداف پلید آنها را بچرخاند. یقین دارم که تسلیمشان نمی‌شوی. تو گوهرشادی، بااراده؛ مرضیه دباغی، شجاع؛ عصمت احمدیانی، آزاده؛ تو دکتر محبوبه افرازی، دکتر عزت الملوک کاووسی، دکتر طلایه بیگ‌زاده، دکتر زهرا خدابندهلو و دکتر شیرین روحانی‌راد... یقین دارم تو مثل هزاران هزار دخترِ دیگرِ ایران، قوی و آزاداندیش می‌مانی. تو غوغا می‌کنی و ایران را همچنان قوی، مستقل، امن و آزاد نگه می‌داری. دوست‌دار تو ✍ جمعی از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز ایران اسلامی
فرماندھ‌‌دسٺ‌ٺڪان‌داد.حاجے از رانندھ‌خواسٺ‌بايسٺد. ازپنجرھ‌ےماشين‌ڪھ‌‌نيمھ‌بازبود، سلام‌واحوال‌پرسےڪردند. فرماندھ‌بھ‌حاجےگفٺ «...اين بسيجےروهم برسونين پايگاهش.» حالا براےچےاومدھ‌بودےاينجا؟ بسيجےبھ‌ڪفش‌هاش‌اشارھ‌ڪرد وگفٺ«...ايناديگه‌داغون‌شدھ. اومدھ‌بودم‌اگھ‌بشھ‌يھ‌جفٺ‌ڪفش بگيرم، ولےانگارقسمٺ‌نبود.» حاجےدولاشد.درداشبوردماشين را بازڪردویڪ‌جفٺ‌ڪفش درآورد. ـ بپوش! ببين اندازھ‌اسٺ؟ ڪفش‌هاش‌راڪندوسريع ڪفش‌هايےراڪھ‌حاجےدادھ‌ بود پوشيد. ـ بھ! اندازھ‌اسٺ. خودم‌اين‌ڪفش‌هارابراےحاجے خريدھ‌بودم؛ازانديمشڪ. ڪفش‌هايےرا ڪھ‌بھ‌بسيجےها مےدادندنمےپوشيد. همين‌امروزپنجاھ‌جفٺ‌ڪفش ازانبارگرفٺھ‌بود. ولےراضےنشد يڪ‌جفٺ‌براےخودش‌بردارد. حاجےلبخندےزدوگفٺ «...خب پاٺ‌باشھ.» بسيجےهمينطورڪھ‌ٺوے جيب‌هاش‌دنبال چيزے مےگشٺ، گفٺ «...حالاپولش‌چھ‌قدرمےشه؟» وحاجےخيلےآرام، انگاربھ‌چيزےفڪرمےڪرد گفٺ «...دعاڪن‌بھ‌جون‌صاحبش.» منبع:يادگاران، جلد2ڪٺاب‌شهيد محمدابراهيم‌همٺ ، ص 49
فرماندھ‌‌دسٺ‌ٺڪان‌داد.حاجے از رانندھ‌خواسٺ‌بايسٺد. ازپنجرھ‌ےماشين‌ڪھ‌‌نيمھ‌بازبود، سلام‌واحوال‌پرسےڪردند. فرماندھ‌بھ‌حاجےگفٺ «...اين بسيجےروهم برسونين پايگاهش.» حالا براےچےاومدھ‌بودےاينجا؟ بسيجےبھ‌ڪفش‌هاش‌اشارھ‌ڪرد وگفٺ«...ايناديگه‌داغون‌شدھ. اومدھ‌بودم‌اگھ‌بشھ‌يھ‌جفٺ‌ڪفش بگيرم، ولےانگارقسمٺ‌نبود.» حاجےدولاشد.درداشبوردماشين را بازڪردویڪ‌جفٺ‌ڪفش درآورد. ـ بپوش! ببين اندازھ‌اسٺ؟ ڪفش‌هاش‌راڪندوسريع ڪفش‌هايےراڪھ‌حاجےدادھ‌ بود پوشيد. ـ بھ! اندازھ‌اسٺ. خودم‌اين‌ڪفش‌هارابراےحاجے خريدھ‌بودم؛ازانديمشڪ. ڪفش‌هايےرا ڪھ‌بھ‌بسيجےها مےدادندنمےپوشيد. همين‌امروزپنجاھ‌جفٺ‌ڪفش ازانبارگرفٺھ‌بود. ولےراضےنشد يڪ‌جفٺ‌براےخودش‌بردارد. حاجےلبخندےزدوگفٺ «...خب پاٺ‌باشھ.» بسيجےهمينطورڪھ‌ٺوے جيب‌هاش‌دنبال چيزے مےگشٺ، گفٺ «...حالاپولش‌چھ‌قدرمےشه؟» وحاجےخيلےآرام، انگاربھ‌چيزےفڪرمےڪرد گفٺ «...دعاڪن‌بھ‌جون‌صاحبش.» منبع:يادگاران، جلد2ڪٺاب‌شهيد محمدابراهيم‌همٺ ، ص 49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دریغ است ایـران که ویـران شــود کنام پلنگان و شیران شــود چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد در این بوم و بر زنده یک تن مباد همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم همه سربسر تن به کشتن دهیم بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم 💚🤍❤
شدیدا نیاز دارم آقای امام‌حسین ازم‌ بپرسه: -کیف حالک؟! منم بگم: +هل‌‌‌ یمكنك‌ أن‌ تعانقني! میشه بغلم کنی:)) https://eitaa.com/oshaghalhosein_313