eitaa logo
|کـولـِہْ بـآرِ خـُـــدایـے🎒🌱|
162 دنبال‌کننده
13هزار عکس
9.2هزار ویدیو
124 فایل
|﷽| زمانہ‌ۍعجیبیےسٺ! ⁷⁰سالہ‌هابراۍریاسٺ لہ‌لہ‌مےزننـد؛ ودهہ‌⁷⁰هابراۍ#شهادٺ . . .💔 #شهید‌بابڪ‌نوری :)🪴🌱 گمنام↯ @YAROGHAYYEHKHATOON 💛 +ناشناس بگو↶😉 https://daigo.ir/secret/3284895576
مشاهده در ایتا
دانلود
انصافا این اولین باره که دلم برا داعش سوخت😂
🖤 به‌جای‌آلمان‌رفت‌سوریه‌🕌 خوب‌است‌بدانید‌❕خانواده‌شهید‌بابک به‌واسطه‌تلاش‌ها‌🏃🏻‍♂️و‌موفقیت‌های‌🥇تحصیلی‌📚فرزندشان‌قصد‌داشتند‌او‌را‌برای‌‌ادامه‌تحصیل‌📖به‌یکی‌از‌کشور‌های‌اروپایی‌🌍(آلمان‌)اعزام‌کنند‌. دوست‌شهید‌در‌این‌باره‌می‌گوید‌🎥:خانواده‌اش‌توان‌مالی‌💶داشتند‌که‌او‌را‌برای‌تحصیل‌‌به‌اروپا‌بفرستند‌🛫.ولی‌خودش‌قبول‌نمی‌کرد‌❌و‌تمایل‌داشت‌همینجا‌درس‌📋بخواند‌و‌زندگی‌کند‌. او‌در‌مقطع‌کارشناسی‌ارشد‌🎓دانشگاه‌تهران‌هم‌قبول‌شد‌🥇که‌دیگر‌بحث‌سوریه‌پیش‌آمد‌و‌نرفت‌. نویسنده‌✍🏻:صادق‌جهانی‌ ‌‌|•@Babak_nori1400•|
|کـولـِہْ بـآرِ خـُـــدایـے🎒🌱|
یاحسین(ع): 🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت صد و یکم...シ︎ دست با
‹بـابـڪ›: 🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت صد و دوم...シ︎ هروقت خسته می شود . قوری کوچکش را پر از آب می کند و آتشی به راه می اندازد و نسکافه یا قهوه ای آماده می کند و لیوان را توی هوا می گیرد و بچه های دور و برش را صدا می زند ؛ بچه ها بیایید خستگی در کنید ! عارف بر عکس بابک ، شیطان و بذله گوست . شاید برای همین ، از پسری که برخلاف خودش آرام است و تا وقت گیر می آورد ، کتابِ توی جیبش را باز می کند ، خوشش آمده ، دست به شانه ی بابک می کوبد و می گوید : بریم یه قهوه بزنیم ، مهندس ! بچه ها به دست های سیاه و روغنی شان نگاه می کنند و می خندند . زارع از لای چادری که باد تکانش می دهد ، سایه ی دو جوان را دوشا دوش هم می بیند که به سمت افق کشیده و کشیده تر می شود . * * * ازجمند فر ، توی جایش می نشیند . یک طرف پتو به شانه اش گیر کرده و طرف دیگر افتاده روی دستش . زیر پایش نگاه می کند . بابک ، روی پتو ، زیر پایش دراز کشیده و خیره شده به سقف چادر ، بالای سرش ، کوله و ساک بچه ها و سهمیه ی خوردنی شان تل انبار شده . _بابک ، این جوری خیلی زشته ! بیا کنارمون بخواب ! جمع تر می خوابیم ! بابک به پهلو می شود و سه لایه ی پتو با سنگینی تا کناره ای از گوشش بالا می آید ‌. _ آقا این جوری راحت ام . _ اخه ما معذب ایم ! _ نباش ، داداش ! ببین . . . جام رو رو به قبله انداخته ام که صبح برای نماز که بلند شدم ، برم وضو بگیرم و بیام تو همین جا نماز بخونم . بچه های دیگر هم نیم خیز می شوند و با لبخند و توضیح بابک ، شرمندگی شان کمتر می شود . بابک صاف می خوابد و زل می زند به سقف ‌ . از چند روز پیش که جلسه ای توی روستای حمیمه برای تشکیل گروه موشکی تشکیل شد ، میانجی و ارجمند فر ، از بچه های زنجان ، با بابک آشنا شدند و حالا با هم در حاشیه شهر بوکمال توی چادر خوابیده و منتظر اخبار عملیات اند . در این چهار روز ، با حضور بچه ها ، سمت غرب محور بو کمال محاصره شده ، و بچه ها کم کم آماده می شوند برای آزاد سازی . دو سه پیش فرمانده زارع ، گروهی از بچه ها را فرستاد سمت حاشیه ی شهر که یک کیلو متر با روستا فاصله داشت . زارع گفته بود برای محافظت از بچه ها ی خط ِ جلو وارد نشدن داعش از سمت کویر ، در اینجا مستقر شده ایم . بابک ، بی صدا از چادر خارج می شود . علی پور به سمت صدا بر می گردد ؛ _ چرا نخوابیدی ، بابک ؟ _ خوابم نمی آد ، گفتم . . . نویسنده:فاطمه رهبر🌿 کپی بدون لینک کانال ممنوع‼️ @ShahideLakcheri ‌‌|•@Babak_nori1400•|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توییت کربلایی ✍️ با این‌اوصاف به‌زودی‌از ‎غرب آسیا قلب آمریکا رو از کار میندازیم…! https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - نشانه آخرین امام - استاد عالی.mp3
6.13M
🌸 (ع) ♨️نشانه آخرین امام 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز ♨️ @Maddahionlin 👈