13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
• خدا اصلاً منو نمیبینه!
• انگار اصلاً وجود ندارم ...
ولم کرده توی یه عالمه مشکل و بدبختی!
• باید چکار میکردم براش، که نکردم ؟
اینستاگرام
@Rahee_saadat
🔆 #پندانه
🌹به یاد شهدا
🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران ...
به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن کیا مخالف؟
🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن!
بعضیها میگفتن: کار ناپسندیه ... نباید بیارن ...
🔹بعضیها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون ... ملت دیوونن!"
🔸بعضیها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!
🔹تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگههای امتحان جلسه قبل نبود!
🔸همه سراغ برگهها رو میگرفتند ولی استاد جواب نمیداد.
🔹یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگههامون رو چی کار کردین؟ شما مسئول برگههای ما بودین؟
🔸استاد روی تخته کلاس نوشت: من مسئول برگههای شما هستم ...
🔹استاد گفت: من برگههاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم.
🔸همه دانشجویان شاکی شدن.
🔹استاد گفت: چرا برگههاتون رو میخواین؟
🔸گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم... .
🔹هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت... .
🔸استاد گفت: برگههای شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هر کی میتونه بره پیداشون کنه.
🔹یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگهها برگشت ... استاد برگهها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
🔸صدای دانشجویان بلند شد.
🔹استاد گفت: الان دیگه برگههاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
🔸دانشجویان گفتند: استاد برگهها رو میچسبونیم.
🔹برگهها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید، پس چطور توقع دارید مادری که بچهاش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظر همین چهار تا استخوونش نباشه!؟ بچهاش رو میخواد حتی اگه خاکستر شده باشه.
🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد.
🔹و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن.
@Rahee_saadat
#امام_حسین علیه السلام:
✍️ إنّ أوْصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ؛
🔴 قويترين فرد در ايجاد ارتباط، كسى است كه با كسى كه از او بريده رابطه برقرار كند.
📚 میزان الحکمه، جلد ۱، صفحه ۴۳
@Rahee_saadat
✨﷽✨
💠 یک ذرّه از محبّت علی علیه السّلام اگر به قلبتان بیفتد، شما را دگرگون میکند و بهترین وسیلهی نجات شماست.
✍عارف باللّه مرحوم حاج اسماعیل دولابی: علی علیه السّلام یعنی محبّت و محبّت یعنی علی علیه السّلام. یک ذرّه از محبّت علی علیه السّلام اگر به قلبتان بیفتد، شما را دگرگون میکند و بهترین وسیلهی نجات شماست. مقبول واقع شدن اعمال، منوط به محبّت است. اگر نماز بدون محبّت بخوانی، ملائکه آن را بو میکنند و چون عطر محبّت علی علیه السّلام را ندارد، آن را بر میگردانند و اجازه نمیدهند بالا برود. امّا اگر محبّت همراه نماز باشد، ملائکهی هفت آسمان که آسمان به آسمان عمل را رسیدگی میکنند، آن را به بالا میفرستند. بیایید یک شب خدا را با دلمان مهمان کنیم. هر جا که محبّت هست، خدا و پیامبر و ائمّه علیهم السّلام آنجا هستند.
معاذَ اللهِ اَن نَأخُذَ اِلاّ مَن وَجَدنا مَتاعَنا عِندَهُ: پناه بر خدا که جز کسی را که متاعمان نزد او باشد، بگیریم. هر که متاع ولایت و محبّت نزد او باشد، خدا و اولیائش او را میگیرند. دوست که دوست خود را بغل میکند، وقتی از او جدا میشود، او را با خود میبرد و خودش را به جای او میگذارد. ائمّه علیهم السّلام هم با دوستشان همین کار را میکنند.
📚مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب
@Rahee_saadat
#اجابت_حاجات
🖊 مدت ۷ روز بعد از نماز صبح
هر روز ۱۰۰ بار "سوره توحید" را بخواند
بدون تڪلم با خضوع و خشوع هنوز
هفته تمام نشده حاجتش برآورده شود
📚 بحرالغرائب ۱۲
@Rahee_saadat
نیایش صبحگاهی 🌺 🍃 🌺
خدایـا🙏
در آخرین یکشنبه مرداد ماه
بهترین اتفاقات را
سرراه دوستانم قرارده
وجودشان سلامت
دلشون پرمحبت
زندگیشون زیبا و
آرزوهایشون را برآورده کن🙏
آمیـــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🙏
ای صاحب جلال و بزرگواری 🙏
@Rahee_saadat
☕️ سلام
🌼صبحتون پر امید
☕️امیدوارم
🌼کوله بار زندگیتون پر باشه
☕️از احساس خوشبختی
🌼پر از لبخند ، پر از عشق
☕️پر از مهربانی و آرامش
🌼و پراز روزی حلال باشه
☕️یکشنبه تون پر از بهترینها
@Rahee_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان خوبم🌹
دمیدن خورشید☀️
گردش روز و شب✨
همه اتفاقات
خوش جهان هستے🌹
تنها بخاطر شماست
چون خدا عاشق شماست ❤️
پس عاشقانه زندگے کنید😍
و از آن لذت ببرید...🌹
@Rahee_saadat
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه پند آموز
💭 «یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار … منم راه افتادم راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.
💭تا چشمم به رودخانه افتاد، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! بدنم شروع کرد به لرزیدن؛ نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم … می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه مےکند، که من نگاه کنم؛ هیچ کس هم متوجه نمی شود! اما خدایا من به خاطر تو، از این گناه می گذرم!
💭 از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد #حاج_آقا_حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم! حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله … به محض تکرار این عبارات،
💭 صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد. به اطرافم نگاه کردم؛ صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند: «سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح …» از آن موقع، کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد …»
💭 در سال ۱۳۹۱، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود، بدست آمد.در آخرین صفحه نوشته شده بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم ...
❤️«اللهم عجل لولیک الفرج»❤️
@Rahee_saadat
#فروش_خانه_و_ملک
✍ بر دیوار آن محل نوشته
بچسباند زودتر به فروش رسد
رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ
لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا🔺
📚 گلهای ارغوان ۱۳۱/۱
@Rahee_saadat
✨﷽✨
🌼حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی
✍در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و دزدی گشائیم تا باشد که با بهای آن سدّ جوعی نماییم . مرد اعرابی در پاسخ زن به گذشت روزگار و ناپایداری احوال از خوشی و ناخوشی و سختی و شادخواری تمسّک می جوید و می گوید : دلیلِ دیگر ، احوال جانوران است که غم روزی نمی خورند و طعامی نمی اندوزند و هرگز گرسنه نمی زیند و گویی از سبب ، گسیخته و در مُسَبب آویخته اند . و این حالتی است که آن را توکل گویند . زن اعرابی وقتی جوابِ شویِ خود را می شنود . اخگر اعتراضش پِر لهیب تر می گردد و ادعای مرد را در قناعت رد می کند و او را سخت مورد نکوهش قرار می دهد . مرد اعرابی از فضیلت فقر سخن می گوید و آن را بر توانگری ترجیح می دهد . این گفتگوها ادامه می یابد تا آنکه مرد ، زن را تهدید می کند که اگر دست از اینگونه سخنان درشت و ناهموار نشوید . عاقبتِ کار جدایی و ترک خان و مان خواهد بود . زن که مرد را تُند و آتشین می بیند از درِ نرمی و مدارا درمی آید و سِلاح بُرنده عاطفه را به کار می گیرد و سیلاب اشک از فرو می بارد . و این همان سِلاحی است که معمولا زنان بدان توسّل می جویند و مرد را مغلوب خواست خود می کنند و به مراد خویش می رسند . مر اعرابی در برابر گریه و لابۀ زن ، تسلیم می شود و از گفته های خود پشیمان می گردد و انگشت ندامت به دندان می گَزَد و از زن تقاضای عفو و گذشت می کند و می گوید که اینک از مخالفت گذشته ام و هرچه بگویی فرمان می برم . زن ، مرد را به سوی خلیفه و عرضِ حاجت بر وی راهنمایی می کند . مرد می گوید بی بهانه و عذری نمی توان به بارگاه خلیفه راه یافت . زن می گوید : که تحفه بیابانیان ، آبِ باران است و در نزد ما بیابانیان ، چیزی خوشتر و گرانبهاتر از آب نیست . از آب باران کوزه ای برگیر و نزد خلیفه شتاب . در حالیکه آن دو نمی دانستند که رود عظیم و خروشان دجله از میان بغداد می گذرد و آب در آن دیار فراوان است . سرانجام مرد و زن عرب برآن شدند تا سبوی آب را در نمدی پیچند . تا آب گرم نشود . چنانکه عادت بیابانیان و ده نشینان همین است . مرد سبو را بر دوش می کشد و راههای پر پیچ و خم بیابانها را در می نوردد و زن نیز دست به دعا می گشاید تا شویش ، آن سبو را بی گزند و زیانی به سرای خلیفه رساند . مباد که خاطرشان نژند و احوالشان پریشان گردد . اعرابی به سرای خلافت می رسد و نقیبان و حاجبان ، پیش او باز می روند و از سیمای رنجور و خسته او ، نیازش را در می یابند . اعرابی سبوی آب را به نقیبان می سپرد و آنها با خوشرویی آن تحفه را می پذیرند و نزد خلیفه می برند . او بر احوال آن عرب بیابانی واقف شد و فرمود تا کوزه اش را از زر و سیم پُر کنند و از فقر و نیاز رهایی اش دهند و آنگاه فرمان داد تا آن مرد را به وسیله کشتی از طریق رود دجله به وطنش باز گردانند . آن مرد بیابانی وقتی عظمت رودِ دجله را دید بر کرم و احسان خلیفه بیشتر واقف شد که با وجود این همه آب صاف و گوارا ، آب ناصاف و دُردآلود بیابان را از او با رویی گشاده پذیرفته است .
📚گنجور سعدی
@Rahee_saadat
🔶رسول اکرم (ص) :
📛از #گمان بپرهيزيد، كه گمان، #دروغ ترين دروغ است و همانگونه كه خدا به شما فرمان داده است، #برادران خدايى باشيد.
⛔️از يكديگر #دورى مجوييد،
📛[در كار ديگران] #تجسّس مكنيد،
📛به یکديگر #بدى نكنيد،
📛از يكديگر #غيبت نكنيد،
📛با يكديگر #نزاع نكنيد،
📛با يكديگر #دشمنى نكنيد،
📛از يكديگر #مبُريد
⛔️و به يكديگر #حسادت نورزيد كه حسادت، همانگونه كه آتش، چوب خشك را مى سوزاند، #ايمان را مى سوزاند.
📚قرب الإسناد : 29 / 94
📚بحار الأنوار : 75 / 252 / 28
@Rahee_saadat