eitaa logo
baghdad0120
1.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
30 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمتی ازوصیتنامه سردار شهید حسین خرازی: اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟ - در مشکلات است که انسان‌ها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم. - هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. - سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد. - همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم، زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها @baghdad0120
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِ‏.. ع @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موسی بن جعفر ای امام عشق و ایثار شد آخر سال و ما گرفتار محتاج بر فضل توئیم و یک دعایت تا احسن الاحوال گردد شهر بیمار 🏴 (ع)🥀 🏴
حاج قاسم: اگر کسی صدای رهبر خود را نشنود به طور یقین صدای (عج) خود را هم نمی شنود. و امروز خط قرمز باید توجه‌تمام و اطاعت از ولی خود، نظام باشد. @baghdad0120
baghdad0120
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم #
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم داستان( ) 🍃✨
💎بسم الله الرحمن الرحیم💎 📝 روز آزمایش نمی دانم دردی که من کشیدم بدتر بود یا دردی که منوچهر کشید. دلم می سوزد؛ می گویم ای کاش یک بار داد می زد، صدای ناله اش بلند می شد، دردش را می ریخت بیرون. همین صبوری و سکوت ها دکترها و پرستارها را عاشق کرده بود. هر کاری از دستشان بر می آمد دریغ نمی کردند. تا جواب آزمایش آماده شود، منوچهر را مرخص کردند. روزهایی که از بیمارستان می آمدیم، روزهای خوش زندگیم بود. همه از روحیه ام تعجب می کردند. نمی توانستم جلوی خنده هام را بگیرم. با جمشید زیر بغلش را گرفتیم تا دم آسانسور. گفت:«می خواهم خودم را بروم» جمشید رفت جلوی منوچهر، رسول سمت راستش، برادر دیگرش بهروز سمت چپش، و من پشت سرش، که اگر خواست بیفتد نگهش داریم. سه تا ماشین آمده بودند دنبالمان. دم خانه جلوی پای منوچهر گوسفند کشتند. مادرش شربت می داد. علی و هدی خانه را مرتب کرده بودند. از دم در تا پای تخت منوچهر شاخه های گل چیده بودند. و یک گلدان پر از گل گذاشته بودند بالای تختش. جواب آزمایش که آمد، دکتر گفت: باید زودتر شیمی درمانی شود....