baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق ✍#قسمت_اول 🔹 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود
_سلام بفرمایید ازاول بردارید
#دمشق_شهر_عشق
ــــــــــــــــ ـ ـ ـ
#قاسم_بن_الحسن
eitaa.com/Baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_ابوذر_داوودی به نام خالق هستی همان خدایی که مرا آفرید، اینگونه پرو
✨🇮🇷
#روز_شمار_دفاع_از_حرم
🕊
“اشهد ان ” شما زندهتر از ما هستید! مرگ در مسلک ققنوس ندارد جایی🕊
#شهید_مدافع_حرم_ابوذر_داوودی
#شهید_مدافع_حرم_فریدون_احمدی
#صلوات 🌷
#دهه_فجر #جانفدا
#شهدای_مدافع_حرم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
▪️با این سطح از بی اهمیتی مردم به تحریم کنندگان #جشنواره_فجر، مطمئن باشید بازیگران و کارگردانان تحریم کننده سال بعد دست از پا درازتر بر خواهند گشت. جشنواره فجر انقلاب اسلامی تعطیل شدنی نیست؛ این فقط شکست دیگری بود در کارنامه عناصر ضد انقلاب!
#دهه_فجر #لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨🇮🇷
اسلامی: موضعگیری آژانس باعث ابراز تاسف است/ بازرس گزارش نادرست داده بود
🔹رییس #سازمان_انرژی_اتمی ایران با ابراز تأسف از موضع گیری اخیر آژانس درباره ایران گفت:یکی از بازرسان آژانس سهواً گزارش کرده بود که ایران در سایت غنی سازی #فردو تغییراتی در رویه بهره برداری انجام داده که پیشتر آن را اعلام نکرده است.
🔸️موضعگیری آژانس باعث ابراز تاسف است؛ اولا گزارشها درباره هیچ کشوری جز ایران بلافاصله رسانهای نمیشود؛ برداشت بازرس آژانس از بازدیدش در فردو نادرست بود اما آن را بلافاصله به آژانس گزارش کرد؛ ما بلافاصله توضیحات را ارایه کردیم.
🔹بازرسان قبلی در محل حضور یافتند و پس از توضیحاتی که برای آنها داده شد بازرس مذکور به سهو خود پی برد و پس از هماهنگی آنها با دبیرخانه آژانس موضوع عملاً حل شد؛ ضمن اینکه امروز هم نامهای از جانب دفتر پادمان سازمان انرژی اتمی ایران در پاسخ به نامه قبلی آژانس در این خصوص ارسال شده است.
#ایران #انرژی_اتمی #دهه_فجر #انرژی_هسته_ای_حق_مسلم_ماست #ایران_قوی #لبیک_یا_خامنه_ای
@baghdad0120
etekaf1_230203_214334.pdf
1M
سلام علیکم واسعدالله ایامکم
احکام اعتکاف.(مقام معظم رهبری)
#زن_عفت_افتخار #حجاب #IR44 #دهه_فجر #لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_نهم 🔹 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_سی_ام
🔹 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق #سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید :«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد :«حرف میتونه بزنه، ولی #خواستگاری نمیتونه بکنه!»
🔹 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و #برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها آماده میکنه!»
🔹 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد :«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها رو میگیریم!»
🔹 و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران!»
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
🔹 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظهای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم :«پس میتونم یه بار دیگه...»
🔹 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت بهخاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمیکنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس #خواستگاری هم کرده!»
🔹 تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم!»
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.»
🔹 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانهای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونهشون #داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!»
مات چشمانم مانده و میدید اینبار واقعاً #عاشق شدهام و پای جانم درمیان بود که بیملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچهها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران انشاءالله!»
🔹 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.
ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه میرفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوریاش آتش میگرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✨🦋
@baghdad0120
✨🌸
📸 گل آرایی مزار شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید حسین پورجعفری به مناسبت ولادت امام علی(ع)
#روز_پدر #بابا_قاسم 🌸
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120