باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_نوزدهم یه سری جملات،کارها،فکرها،صوتها، آدمها، نگاهها،وجودها.
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_بیستم
✍🕊✍🤍✍🕊✍🤍✍🕊پیچیدگیهای رنجِبزرگ، همان رزقهای من
لایحتسب الهی هست که از یک روحِبزرگ
برای ظرفیتهای بزرگ نداشته، تو را آماده
میکند² و اگر مدیریت رنج را بلد نباشی به
ارتجاع¹ صفاتِ اشتباهِ داشته یا توقف در
داشتههای خوبی که باید زمینهی ارتقا را
فراهم میکرد ، میمانید و بهمیزان وسعتِ
شما، مسیر رشد بقیه را هم سد میکنید و
هم انحراف ایجاد میکنید ..درست مثل من و باربد که مسیر رشدمان سد شد!تصمیم گرفتم به خانه بروم و دلجویی کنم این که ماندگار شده بودم کنار باربد هیچ روند روبه پیشرفت و رشد نداشت و اتفاق بهتری درحال رخ دادن نبود جز اینکه تنهاترو غمگین تر میشدم نه دخالت کردن درکار مادرو پسر درست بود ونه نتیجه میداد حرف من هم کاری از پیش نميبرد!به خانه که میخواستم برسم آنقدر فکرم درگيربود که بوته های خاردار گل رز رونده ی همسایه را ندیدم و چادرم گیر کرد به آن ونميدانيد چه اوضاعی شد چادرتازه من پاره شد آن هم به شدت وعين یک کودک درمانده خیره به آسمان وبعد به چادرم بارانی شدم وگريستم!آنقدرکه هق هق میزدم باربد که بيکاربود و اصلا توقعی از اونداشتم مادر هم که حالا دلگيربوداصلا دوست نداشتم به زحمت بيندازمش! به فکر قلکي افتادم که مادر باربد داده بود تا هدیه نقدی ها راداخلش بیندازیم و جمع کنیم برای اقلام خرید کالاي ازدواج!با خودم گفتم قلک را بشکنم تاچادربخریم ولی کاش دستم میشکست! برگشتم نمی توانستم جلو مهناز با چادر پاره وارد خانه شوم هزار جور فکردرسرم می چرخید و ترجیح دادم برگردم وفکر چاره کنم!مامان راضیه بعد من به خريدرفته بود وبهار در رابازکردسريع چادر رادرآوردم و گفتم حواسم نبود باربد قراربود بیاد بريم جایی..نيومده؟بهارخيلي عادی گفت:نه عزیزم؛الان نمیاد دوباره بايدچشات به در خشک بشه! بیا تو عزیزم! دلم به آنها گرم بود.به سمت اتاق مان پاتندکردم وقلک را بیرون آوردم باضربه به زمین تکه ای از آن شکست و خیالم راحت شد پولهاراشمردم و قلک را داخل کمد گذاشتم و پول را دوباره در کمد گذاشتم..کاش زودتر بیاید وآرامم کند...درهمین فکر بودم که بهار از من خواست که اگر کسی در زد پاسخ بدهم ساعت ۱۲هر روز باید تثبیت خوانی قرآن ميکردحافظ ۵جز قرآن بود ومن خیلی اورا دوست داشتم...نگارخواهر کوچک باربد هنرمند بود ومن کم کم به او در طراحی و کارهای دیگر کمک میکردم اوگرافيک میخواند عین خودم کم توقع بود برعکس برادرش باربد!همسرم درهر زمینه ای توقعش زیاد بود و گاهی این موضوع باعث دعواميشد و حال و هوای خانه ابری ميشدونفس کشیدن درآنجاخيلي سخت ميشد!بالاخره بعداز ساعتها نزدیک عصر باربد به خانه آمد..نمی دانستم چطور مطرح کنم واز کجا شروع کنم که از اتاق خواب صدای داد ش بلندشد!وااااااااااااای خدایا رحم کن من دلم شورميزد وبعد داد بدتر شد..با پاهای لرزان به سمت اتاق رفتم انگار به زور پاهایم کشیده میشد!داشتم میرفتم که محاکمه شوم و محاکمه ی تلخی شدم تلخ تر از زهر حلائل!
و این تلخی ها درگزند خاطراتم ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_بیستم ✍🕊✍🤍✍🕊✍🤍✍🕊پیچیدگیهای رنجِبزرگ، همان رزقهای من لایحتسب
دوستان بزرگوارم
این دلنوشته های شبانه ارسالی یکی از اعضای خوب کانال مون هستش از اتفاقات واقعی زندگی شون که با جریان تحول شون شروع شد و
و معجزه هایی که ادامه دارد..❣
ما را با ارسال نظرات تون خوشحال کنید 🙏
لینک ناشناس مون😎
https://harfeto.timefriend.net/16839138673523
توکه آخر گره رو وامیکنی..
پس چراامروز وفردا میکنی؟!)😭💔
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی 🌙
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
در بَزْمِ وصالش همه کس طالبِ دیدار،
تا یار که را خواهد و مِیلش به که باشد :)
عزیزززم حسین❣
enc_16894296028714283779018.mp3
4.98M
دلتنگی یعنی کربلا بارون گرفته..
چند ساله نوکر درد بی درمون گرفته..😭
🎙 کربلایی جواد مقدم
رزق دلتنگی امشب مون🥺❤️🩹
و خدا رحم کند
این همه دلتنگی را...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مولایمن
🍂آمدم دنیا برای
دیدنت یابنالحسن
🍂ورنه با این مردم دنیا
چهکاری داشتم؟
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
.
سلام امام زمانم💚
🔅 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ...✋
🌱سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت،
آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی؛
آنگونه که بعد از آن هیـــچ عطشی، هـرگــز بی تابمان نکند.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz