YEKNET.IR - vahed 2 - hafteghi khordad 1401 - salahshoor(1).mp3
5.79M
قدم قدم راه میام
با گریه و آه میام ..
🎙حاج مهدی سلحشور
فقط دلتنگ ها بشنوند 💔
#دلتنگ_اربعین
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_چهاردهم ✍💚✍🕊✍🕊✍🕊💚✍ سال80 فقط پدرومادرم تلفن همراه داشتند ومابچه
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_پانزدهم
روزهای شیرین زندگی و خاطرات مجردی خیلی زیاد بود و اصلا روزهای سخت پیش رو برام غیرقابل تصوربود..روزهای پایانی محرم وصفرباتمام ماجراهای عجیب و غریبی که گفتم؛گذشت ولی دراین بین من محدودشدم که نباید بیرون بروم این حساسیت رامهناز وخواهرانش شدت بخشیدند و به برادرم گفتند که من باباربد رابطه دوستی دارم و باهم بیرون میرویم وخوش می گذرانیم درحالیکه من فقط تنها باری که باباربد گفتگو کردم همان قرارمزارشهدابود هرتوضيحي که دادم علی آقا توجیه نشدو من میدانستم از طرف خانواده ی مهناز در فشارم وباز هم صبوری کردم خواهر مهناز مرتب تیکه می انداخت که آقاباربدت چرا هنوز هم با الهام خانم ما ميپره؟!
منم با خونسردی جواب میدادم که حتماالهام خانومتون زیادی دست ودلبازه و هیچ پسری هم بدش نمیاد به چیزای دم دستی ناخنک بزنه و دهان بی چفت ووصلش تا یه مدت بسته شد اما ته دلم باربد را خفه میکردم و خیالی با او میجنگیدند تا بالاخره روزخواستگاري شد و اورا ملاقات کردم از او خواستم شفاف سازی کند واو گفت که الهام وخیلی از دخترها دست از سرش برنمی دارند تا بالاخره ماراببينندوبي خیال شوند می ترسیدم ولی حاضرم نبودم اوراازدست بدهم بالاخره بعداز کمی اختلاط بله گفتم و راضیه خانم بایک تیر دو نشان زدو تمام اقوام را که ۴خاله و همسرانشان ودایی به همراه عموهاوعمه ها یش وهمسرانشان خلاصه ۶۰نفري میشدند نشانی هدیه دادند یک انگشترطلای بسیار زیبا وسنگین و شکیل که پرازنگين سپيدبودووسطش یک نگین سبز خوشرنگ می درخشید و یک جلدکلام الله مجید و یک روسری حريرسبزيشمي و یک چادر سبز گلدارزيباکه ديدنداشت اينهاهديه ی آن شب بود وبااجازه بزرگترها خواهرش دستم کردومرابوسيد اميرآقاهم دامادرابوسيد ودرگوشش نجوایی کرد و باربد من لبخندی با شیطنت نثارم کرد!فامیل باربد مرتب ميگفتندکه چقدر این پسر مازرنگ وخوش سلیقه بودومانميدانستيم آن شب بخیر گذشت و همه چیز عالی پیش رفت امیر من به همراه علی آقا کلی طالبی بستنی تدارک دیدند و ازمهمانها باشيريني و آبمیوه بستنی پذیرایی کردند چقدر دلم آرامش داشت و خودم را خوشبخت ترین دختردنياميديدم.فردای آن روز باید آزمایش خون می رفتیم باربدسعي میکرد نزدیک تر باشد من از استرس که مبادا خونهايمان نخواندوبه هم بخورد شیرینی این وصال رابر خود تلخ کرده بودم بعداز تمام شدن آزمایشات مادرم پیشنهاد دادبه پاتوق خانوادگی مان برویم وگلويي تازه کنیم مادرهاپيش قدم شدند و ماهم پشت سرشان...باربدکه میدانست نگرانم گوشزدکردکه من با مادرم صحبت کردم که نمیتوانم اجازه بدهم که با همسرم بی حرمتی کند و این که پیش مامابرويم از صدتا توهین برای من و همسرم بدتراست!اشک امانم را بریده بود دلم میخواست همانجا غرق آغوشش شوم وببوسمش!جسارت مرا ببخشید ولی این احساس آن لحظه را باید باشماقسمت ميکردم!خلاصه دستمالی از جیبش درآورد وبه من دادتاسريع اشکم را پاک کنم.من هم اطاعت کردم و وارد پاتوقمان شدیم..راضیه خانم لبخند رضایت روی لبانش بود ومن دوستش داشتم چه ميدانستم او رفیق شب وروز آینده ی من خواهدشد و بزرگترین حامی من! باور کنید من آنقدر به او( که خيلي سرسخت بود)نزدیک شدم که حسادت همه را برانگیختم و این را باز هم مدیون تذکرآن روزحاج آقا و تربیت درست پدرومادرم بودم..راضیه خانم گفت که هروقت جواب آمدسريع بامحضرسرکوچه هماهنگ کنیم تا عقد سريعترانجام شودومازودترمحرم شویم...باربد من مثل بچه ها ذوق میکرد ومن از دیدنش درآن وضعیت به وجد می آمدم! کاش میشد سرنوشت من روی همان لحظات می ماند وخشکش میزد اما چه میشود کرد؟تقدیر چه خوابها که برایم ندیده بودوچه سرنوشتی در انتظارم بود!
و این سرگذشت ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست❌
قیمٺ بده بہ ما ، ڪه نداریم ارزشے
شاید خداے هستے ما را فـدا ڪند
دائم براے زینب تو گریہ مےڪنیم
تا اینڪه اشڪ ، قسمٺ ما ڪربلا ڪند
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی ✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
بَرایِدیدَن رویِ تـُـــــو نآلہ ها دارَم
خوشَم اَگَر چہ غَریبَم وَلۍ تُــو را دارَم...
حسین جااااانم
دلتنگ حرمم😭💔
مولایمن
🍂گرفته قلبم و آه هم مدد مرا ندهد...
برای درد فراقت کسی دوا ندهد...
🍂بهراه مانده نگاهم بیا گل نرگس...
کسی به جز تو پناهی به بینوا ندهد...
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
یاصاحب الزمان؛ مولای من
صدا کردنت سخت نیست
من سختش کردہام....
[ اَدْعوُكَياسَيديبِلِسانقَدْاَخْرَسَهذَنْبُه ]
میخوانمت ای آقای من به زبانی كه
گناه لالش کرده..🍂!
#صبحتون_مهدوی✨
#اللهمعجللولیكالفرج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz