eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.1هزار ویدیو
26 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا دعای شهیدی به هیئت آورده..چه حیف گوشه میخانه نیست... ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
🔻فدایی حضرت زینب شهادت میلاد حیدری از مستشاران ایران در سوریه، سحرگاه امروز در حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به حومه دمشق🥀🍂 ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻فدای سر امام حسین ❤️‍🔥 لحظه اطلاع رسانی خبر شهادت میلاد حیدری به خانواده شهید از این شهید والامقام دو فرزند ۶ و ۳ ساله به یادگار باقی مانده است💔. ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
🔻فدایی حضرت زینب شهادت میلاد حیدری از مستشاران ایران در سوریه، سحرگاه امروز در حمله جنایتکارانه رژ
شهادت فرصتی است برای رسوایی دل های عاشق و آگاهی مردم از خوبی های خوبانی که گمنام بوده اند و محل اثبات صداقت و شجاعت مدافعان حق است. 🕊🌾🕊🌾🕊🌾🕊 عجب زمانه ایست خدایا عاشقان را چگونه گلچین میکنی😭😭 الهی الحقنا بالشهدا والصالحین هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر همه شهدا
1_3984517140.mp3
19.24M
خبر چه سنگینه😭😭 هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطهر شهدایی که درگمنامی زندگی کردند ودرگمنامی پروازعاشقانه داشتند🕊 ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نصیحت محمد حسین_6046176022657762758.mp3
3.05M
صوت نصیحتی شهید محمدحسین محمدخانی...🥀 در مورد امام حسین علیه السلام و هیٱت✨ 💕 ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
 بهش گفتم: راضی ام شهید بشی ولی الان نه، توی پیری..! محمد حسین گفت: لذتی که علی اکبرِ امام حسین برد حبیب نبرد...!🍂 همسر محمد حسین محمدخانی🪴 ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_سی‌_و_دوم کلا ن تنها مکه یا جاهای دیگر ، در خانه
💛||• °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 محدودیت مالی نداشت . وقتی حقوق می گرفت ، مقداری بابت ایاب و ذهاب و بنزینش برمی داشت و کارت را می داد به من . اما قبول نمی کردم . می گفت : « تو منی ، من توام . فرقی نمی کنه !»☺️ البته من بیشتر دوست داشتم از جیپ پدرم خرج کنم و دلم نمی آمد از پول او خرید کنم 😅 از وقتی مجرد بودم کارتی داشتم که پدرم برایم پول واریز می کرد . بعد ازدواج همان روال ادامه داشت .. خیلی ها ایراد می گرفتند که به فکر جمع کردن نیست و شم اقتصادی ندارد . اما هیچ وقت پیش نیامد به دلیل بی پولی به مشکل بخوریم . از وضعیت اقتصادی اش با خبر بودم ، برای همین قید بعضی از تقاضا ها را می زدم . . جشن تولد و سالگرد ازدواج و این مراسم رسمی ها نمی گرفتیم ، اما بین خودمان شاد بودیم 😍 سرمان می رفت ، هیئتمان نمی رفت : رایة العباس چیذر ، دعای کمیل حاج منصور در شاه عبد العظیم (ع) ، غروب جمه ها هم می رفتیم طرف خیابون پیروزی هیئت گودال قتلگاه . حتی تنظیم می کردیم شب های عید در هیئتی که برنامه دارد ، سالمان را تحویل کنیم 😍 به غیر از روضه هایی که اتفاقی به تورمان می خورد ، این سه تا هیئت را مقید بودیم . حاج منصور را خیلی دوست داشت ، تا اسمش می آمد می گفت : «اعلی الله مقامه و عظم شانه .» ردخور نداشت شب های جمعه نرویم شاه عبد العظیم (ع) ، برنامه ثابت هفتگی مان بود . حاج منصور آنجا دو سه ساعت قبل از نماز صبح ، دعای کمیل می خواند . نماز صبح را که می خواندیم می رفتیم کله پاچه می خوردیم. تا قبل از ازدواج به کله پاچه لب نزده بودم 😬 کل خانواده می نشستند و به به و چه چه می کردند ، دیگه کله پاچه را که بار می گذاشتند ، عق می زدم و از بویش حالم بد می شد . تا همه ظرف هایش را نمی شستند ، به حالت طبیعی بر نمی گشتم ‌😖 ✨ ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_سی‌_و_سوم محدودیت مالی نداشت . وقتی حقوق می گرفت
💛||• °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 دوسه هفته می رفتم و فقط تماشایش می کردم ، چنان با ولع میخورد، که انگار از قحطی برگشته 😐 با اصرارش حاضر شدم فقط یه لقمه امتحان کنم ، مزه اش که رفت زیر زبانم ، کله پاچه خور حرفه ای شدم . به هر کس می گفتم کله پاچه خوردم و خیلی خوشمزه بود و پشیمان هستم که چرا تا به حال نخورده ام ، باور نمی کرد . می گفتند :« تو؟ تو با این همه ادا و اطوار ؟» 😑 قبل از ازدواج خیلی پاستوریزه بودم ، همه چیز باید تمیز می بود ، سرم می رفت ، دهن زده کسی را نمی خوردم . بعد از ازدواج به خاطر حشر و نشر با محمد حسین خیلی تغییر کردم . کله پاچه که به سبد غذایی ام اضافه شد هیچ ، دهنی اقا رو هم می‌خوردم😐 اگر سردردی ، مریضی یا هر مشکلی داشتیم ، معتقد بودیم برویم هیئت خوب می شویم.. می گفت :« می شه توشه تموم عمر و تموم سالت رو در هیئت ببندی !» در محرم بعضی ها یک هیئت که بروند می گویند بس است ، ولی او از این هیئت بیرون می آمد می رفت هیئت بعدی😂 یک سال روز عاشورا از شدت عزاداری ، چند بار آمپول دگزا زد . بهش می گفتم :« این آمپول ضرر داره !» ولی او کار خودش را می کرد . آخر سر که دیدم حریف نیستم ، به پدر و مادرم گفتم :« شما بهش بگین!» ولی باز گوشش یه این حرفا بدهکار نبود . خیلی به هم ریخته می شد . ترجیح می دادم بیشتر در هیئت باشد تا در خانه، هم برای خودش بهتر بود ، و هم برای بقیه . می دانستم دست خودش نیست ، بیشتر وقت ها با سر و صورت زخم و زیلی از هیئت می آمد بیرون. هر وقت روضه ها اوج می گرفت و سنگین می شد ، دلم هری می ریخت 😢 دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف خودش را می زند ، معمولا شالش را می انداخت روی سرش که کسی اثر لطمه زنی هایش را نبیند ، مادرم می گفت : « هروقت از هیئت برمی گرده ، مثل گلیه که شکفته !» داخل ماشین مداحی می گذاشت . با مداح همراهی می کرد و یک وقت هایی پشت فرمان سینه می زد. شیشه ها را می داد بالا ، صدا را زیاد می کرد ، آن قدر که صدای زنگ گوشیمان را نمی شنیدیم😅 ✨ ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
13.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ شب دهم ماه رمضان به یاد تازه شهیدِ پاسدارِِ حرم میلاد حیدری 🥀باز هم کیلومتر‌ها دورتر از خاکِ وطن غریبانه پرکشیدند که ما در امنیت باشیم. شهادتت مبارک سربازِ حاج قاسم 💔 🌹 ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz