🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۲
باسمیرا ردیف اخر نشستیم.
بعد از ده دقیقه ای استاد تشریفشون را آوردند.
_من, «بیژن سلمانی» هستم ,خوشبختم که در کنار شما هستم ,امیدوارم اوقات خوشی را در معیت هم سپری کنیم.
بعد,همه ی هنرجوها خودشون رامعرفی کردند, اکثرا تو رنج سنی خودم بودند.استاد هم بهش میومد حدود ۴۵،۴۶داشته باشه , چشماش خیلی ترسناک بود,وقتی نگاهت میکرد انگار تمام اسرار درونت را میدید , نگاهش تا عمق وجودم رامیسوزاند,خصوصا وقتی #خیره به ادم نگاه میکرد یه جور دلشوره میافتادبه جونم,
یک بار درحین توضیح دادنش ,به من خیره شده بود ناخودآگاه منم به چشماش خیره شدم...
وااااای خدای من ,انگار داخل چشماش آتیش🔥 روشن کرده بودند,به جان مادرم من اتیش را دیدم....
همون موقع اینقد ترسیده بودم,پیش خودم گفتم ,محاله دیگه ادامه بدهم,دیگه امکان نداره پام را تواین کلاس عجیب وترسناک بزارم,میخواستم اجازه بگیرم برم بیرون ,
اما بدون اینکه کلامی از دهن من خارج بشه, استاد روش راکرد به من وگفت:
_الان وقت بیرون رفتن نیست خانم,صبرکنید ده دقیقه ی دیگه کلاس تمومه...
واااای من که چیزی نگفته بودم ,این ازکجا فهمید من میخوام برم بیرون😱از ترس قلبم داشت میومد تودهنم,رعشه گرفته بودم,
سمیرا بهم گفت:
_چت شد یکدفعه,
باهمون حالم گفتم:
_هیس ,بزاربعدازکلاس بهت میگم...
بالاخره تموم شد,هل هلکی چادرم را مرتب کردم که برم بااینکه بچه ها دور استاد راگرفته بودند,
اما ازهمون پشت صدازد:
_خانوم هماسعادت,صبر کنید...
بازم شوکه شدم برگشتم طرفش ,یک خنده ی کریه کرد وگفت:
_شما دفعه ی بعدی هم میاین کلاس,فکر نیامدن رااز سرتون به در کنید,درضمن قرارنیست چیزی هم به دوستتون بگید هااا
واااای خدای من ,این ازکجا فهمید من نمیخوام بیام؟؟ تمام بدنم یخ کرده بود, مغزم کارنمیکرد
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷
🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۳
سمیرا هرچه پرسید چی شده,اصلا قدرت تکلم نداشتم,فوری رفتم توخونه وبه مادرم گفتم سردردم ,میخوام استراحت کنم ..
اما درحقیقت میخواستم کمی فکر کنم... مبهوت بودم....گیج بودم.....
کلاس گیتار روزهای زوج بود اما اینقد حالم بد بودکه فرداش نتونستم برم کلاسهای دانشگاه,
روز دوشنبه رسید ,...
قبل ازساعت کلاس گیتارزنگ زدم به سمیرا وگفتم :
_سمیراجان من حالم خوش نیست امروز کلاس گیتارنمیام,شایددیگه اصلا نیام...
هرچه سمیرااصرارکرد چطورته ,بهانه ی سردرد اوردم.
نزدیکای ساعت کلاس گیتاربود....
یک دلشوره ی عجیب افتاد به جونم,یک نیرویی بهم میگفت اگر توخونه بمونی طوریت میشه,
مامانم یک ماهی بودآرایشگاه زنانه زده بود,رفته بود سرکارش,دیدم حالم اینجوریاست, گفتم میزنم ازخونه بیرون ,یه گشت میزنم ویک سرهم به مامان میزنم, حالم بهتر شد برمیگردم خونه,رفتم سمت کمد لباسام,یه مانتو آبی نفتی داشتم,دست کردم برش دارم بپوشمش ,یکهو دیدم مانتو قرمزم که مال چند سال پیش بود تنمه, ازترس یه جیغ کشیدم,😰
اخه من مانتو نپوشیده بودم,خواستم دکمه هاشو بازکنم ,انگاری قفل شده بود,ازترسم گریه میکردم,😭یک هو صدا درحیاط بلند شد که باشدت بسته شد,داشت روح از بدنم بیرون میشد از ته سرم جیغ کشیدم,
یکدفعه صدای بابا راشنیدم,گفت چیه دخترم :
_چطورته؟؟چراگریه میکنی؟؟
خودم راانداختم بغلش ,گفتم
_بابا منو.ببر بیرون ,اینجا میترسم.
بابا گفت:
_من یه جایی کاردارم ,الانم اومدم یک سری مدارک ببرم,بیا باهم بریم من به کارام میرسم توهم یک گشتی بزن.
چادرم راپوشیدم یه گردنبند عقیق که روش ✨(وان یکاد..)✨ نوشته بود ,داشتم که کنار در هال اویزون بود,برش داشتم انداختمش گردنم وسوارماشین شدم ومنتظر بابا موندم.
بابا سوار شد وحرکت کردیم ,انقد توفکربودم که نپرسیدم کجا میریم ,فقط میخواستم خونه نباشم.
بابا ماشین راپارک کرد وگفت:
_عزیزم تا من این مدارک رامیدم تو هم یه گشت بزن و بیا,
پیاده شدم تا اطرافم رانگاه کردم ,دیدم خدای من جلو ساختمانی هستم که کلاس گیتارم اونجا بود,پنجره ی کلاس رانگاه کردم, استادسلمانی باهمون خنده ی کریهش بهم اشاره کرد برم داخل...
انگار اختیاری درکارنبود,بدون اینکه خودم بخواهم پا گذاشتم داخل کلاس....
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷
مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی:
💚👈 سجده گناهان را می ریزد.
📚👈 روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد ، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید ،
⚡ مخصوصا در نماز شب ، ده دقیقه ، یک ربعی در سجده باشد ، حسّ می کند وقتی که به سجده می رود ، سبک می شود .
◻ آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است.
🍁 همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد ، سجده هم گناهان را می ریزد.
نمازشب رابه نیت ظهور میخوانیم
┄┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 رونمایی از تندیس «شهیدِ جمهور» در تهران
تندیس شهید خدمت، آیتالله سیدابراهیم رئیسی، به پاس خدمات بیدریغ و فداکاریهای ایشان در خدمت به مردم و کشور، در محل بزرگراه آیتالله رئیسی به همت شهرداری منطقه ۱۵ تهران رونمایی شد.
🥀🍃@Banooydoaalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تقدیم با احترام به شما
💜ان شاءالله لحظه هاتون
🌸سرشار از اخلاص و نورانیت
💜و رزق وخیر و برکت باشه
🌸سه شنبه تون پراز عطر حضورخدا
💜دستاتون پر از استجابت دعا
🌷چه کنیم که بچه هامون علاقه مندبه نمازبشوند؟
🌷۱.حلال بخوریم وحلال بخورانیم
قرآن میگه کُلوا مِنَ الطَّیِباتِ وَاعمَلوُا صالحا.۵۱مومنون
پاک وحلال بخوریدتاموفق به عمل صالح بشوید
بنابراین هم باید کسب وکارمان حلال باشد
هم بایداهل خمس وزکات باشیم تامال مان حلال باشد
🌷۲.خودمان سفت وسخت اهل نماز باشیم قرآن میگه
لِمَ تَقولون مالاتَفعَلون:چرامیگیدآنچه راعمل نمیکنید
۲صف
🌷۳.منافع نماز وضررهای ترک نماز رابدانیم وبه آنها هم بگوییم. که بدانندبرای چه بایدنمازخواند
نماز آرامش بخش است.ازگناه بازمیدارد.باعث بخشش گناهان مان میشود
وترک نمازباعث نزدیک شدن به شیطان میشود.زندگی راخراب میکندوماراجهنمی میکندونشانه ضعف عقل است
🌷۴.بچه هاراازکودکی از ۵یا۶ سالگی پیوسته وبازبان خوش تشویق به نمارکنیم تا یادبگیرند وعادت کنند به نماز.صبرنکنیم که به تکلیف برسند که آنوقت خیلی دیراست
قرآن میگه : وَامُراَهلَکَ باِلصَّلوه.۱۳۲طه
بچه هاتون راامر وسفارش کنیدبه نماز
🌷۵.خیلی ملتمسانه ازخدابخواهیم که بچه های مارا اهل نمازقراربده
حضرت ابراهیم به خدا گفت
رَبِّ اجعَلنی مُقیمَ الصَّلَوهِ وَمِن ذُرّیَّتی رَبَّنَا وَتَقَبَّل دُعاء
خدایا من وفرزندانم راازنمازگزاران قراربده.۴۰ابراهیم
🌷۶.تذکرویادآوری نعمتهای بیشمارخدا.۴۰بقره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️آنچه خداوند
✨می دهد پایانی ندارد ...
❄️و آنچه آدمی
✨می دهد دوامی ندارد ...
❄️زندگیتان
✨پر از داده های خداوند مهربان ..
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💖کجایی، ای که عمری...
الهمعجللولیڪالفرج
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ تأثیر حملاتِ اجنّه در ایجاد مشکلات و بیماریها، هر روز بیشتر میشود؛ اما نگران کننده نیست !
#کلیپ| #استاد_شجاعی