﷽
دعای_فرج📜
🌈ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم...✨
✨الهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ
🌈وانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ
✨وضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ
🌈واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ
✨الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى
🌈الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
✨محَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ
🌈الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
✨وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ
🌈عنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً
✨كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا
🌈محَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ
✨اكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى
🌈فاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ
✨الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى
🌈ادْرِكْنى اَدرِکنی
✨الساعه الساعه الساعه
🌈العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین
(خواندن دعای فرج
به نیت سلامتی و
~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون)🌙♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینکه میگوییم؛ بیشک ظهور بسیار نزدیک است؛ بر اساس نشانههایی است که تحقق پیدا کردهاند❗️
#امام_زمان
#آخر_الزمان
#استاد_پناهیان
سلام دوستان عزیز🌹
قرار بود روزانه ۱۰ صلوات به نیت ظهور اقامون امام زمان بفرستیم❤️
#بسم_الله
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
#حیدࢪیوݩ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد_شجاعی
🔸باید غم آقا بیفته تو دلت...😭
#امام زمان
شهـادت...
سن و سال نمیشناسد
زمان و مکان سرش نمیشود
زشتی و زیبایی ملاکش نیست
او باطـن بیــن است
نگاهش به دل دریایـی توست ...
سعید مربی کیوکوشینگ کاراته بود. در مسابقات استانی رتبه داشت. یک بار مادرمان به او گفت: سعید چند سال است که کاراته کار میکنی و مربی هستی، پس چرا پول جمع نمیکنی؟
در جواب گفت: مامان همین که بچهها را از کوچه خیابان جمع کنم و به سمت ورزش بیاورم خیلی ثواب دارد. بعد از شهادتش شاگردانش به منزل پدرم میآمدند و میگفتند آقا سعید شهریه ما را جمع میکرد و برای بچههای بیبضاعت لباس میخرید. برادرم دو باشگاه ورزشی داشت. شاگردان زیادی هم تحت نظر داشت.
از ۱۸ سالگی در مسابقات کاراته مقام آورده بود و در وصیتنامهاش نوشته بود؛ ورزش را برای اسلام انجام دهید. روزی میرسد که به ورزشکاران احتیاج پیدا میشود.
🌷شهیدسعیدمسلمی🌷
☁️⃟🇮🇷¦⇢ #شهدایی
☁️⃟🇮🇷¦⇢ #حیدࢪیوݩ
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
🔰 #سیره_شهدا | #نماز
🔻ابراهیم هادی محور همه فعالیت هایش «نماز» بود.
▫️در سختترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد.یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست.
بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه.
گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد.
بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم.
📙برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲
🌹بسم رب المهدی🌹
سلام خدمت تمام همراهان گرامی⚡️
ان شاءالله و با عنایت آقا امام زمان قرار است پنجشنبه و جمعه هر هفته در کانال { حیدریون} ختم صلوات برگزار شود📿📿
توجه❗️❗️❗️
زمان ختم صلوات تا ساعت ۲۴🕛
✅نیات:
👈سلامتی و ظهور آقا امام زمان🌸
👈شفای بیماران (نابودی کرونا) 🌼
👈سلامتی رهبر عزیزمون🌺
👈شهدای مدافع حرم🌹
👈عاقبت بخیری تمام بچه شیعه ها🌷
لطفا تعداد صلوات های خود را به آیدی زیر ارسال کنید:
@molayam_Ali_110🌱
منتظر حضور شما عزیزان هستیم💫
جوان گفت:« زيارت بخوان.»
گفت:« سواد ندارم.»
جوان شروع ڪرد به خواندن. سلام داد به معصومين تا امام عسگرے.
پرسيد:« امام زمانت را مے شناسے؟» مرد جواب داد:« چرا نشناسم؟»
گفت:« پس سلام ڪن»
مرد دستش را روے سينہ اش گذاشت:
«السلام عليڪ يا حجه بن الحسن العسکرے» جوان خنديد:
« و عليڪ السلام و رحمہ الله و برڪاتہ»
برگرفتہ از ڪتاب « تا همیشہ آفتاب»
➖➖➖➖➖➖➖➖
#شهدا ⚘
🖇•[💗]
🔹دلگیر نباش!
دلت که گیر باشد رها نمیشوی!
یادت باشد؛
خدا بندگانش را با آنچه بدان دل بستهاند میآزماید...🌱
🖇شهید محمدابراهیمهمت✨
🌻🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃🌻
✨______|[🦋]|______✨
@Banoyi_dameshgh
✨______|[🦋]|______✨
#حیدࢪیوݩ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭💔شهدای گمنام تهران گلزار شهدا😭💔
{💛🌼}
#ࢪهبرانھ
°•
نشست و برخاست با مردم و فقرا
°•
رهبر انقلاب:
پیامبر با غلامان نشستوبرخاست میکرد و با آنها غذا میخورد.😍💟
او بر روی زمین نشسته بود و با عدهیی از مردمان فقیر غذا میخورد. 💫
زن بیاباننشینی عبور کرد و با تعجب پرسید:
یا رسولالله!
تو مثل بندگان غذا میخوری؟! پیامبر تبسمی کردند و فرمودند:
«ویحک ای عبد اعبد منّی»؛
از من بندهتر کیست؟🌸
#ادیت_رھبـرانھ
°•
۱۳۷۰/۰۷/۰۵
┄┅┅┄┅<❤️>┅┄┅┅┄
⇶ @Banoyi_dameshgh
┄┅┅┄┅<☝️🏻>┅┄┅┅┄
درازکشیدهبودیم . . .
باکلیذوق و شوق بهشگفتم:
"اوجآرزوماینه که پولدارباشم ،
یهخونه تو بهتریننقطهاصفهان ،
سفرهایخارج ، گشتوگذار و . . ."
ازشپرسیدم:
خبمحسن تو آرزوتچیه!؟😃
نهگذاشت و نهبرداشت . .
گفت:
"شـہـادٺ...''🚶🏻♂
⊰#شهید_محسن_حججی⊱
♡☆@Banoyi_dameshgh☆♡
تلنگر ⚠️
بهچیزۍ وابستهِ باش؛
ڪهبراتبِمونه ...🌱
ارزشداشتهباشهکهوابستَشبِشی
نهایندُنیاکهبههِیچےبَندنیست ...!
یهِچیزمِثلنِگاههایمهدی♥️🙃'
#امام_زمان
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
•💕🌸•
-
-
درسـی بسیار زیبا از شهید
محمد رضا دهقان...🍃
طرف داشت غیبت میکرد
بهش گفت:
شونه هاتو دیـدی؟
گفت: مگه چی شـده؟
گفت: یه کوله باری از گناهان اون
بنده خدا رو شونه های توئــه...🍂⚡
«از شهدا بیاموزیم»
-
-
💕⃟🌸⇠ #شھیدانھ
💕⃟🌸⇠ #محمدرضادهقان
┄┅┅┄┅<❤️>┅┄┅┅┄
⇶ @Banoyi_dameshgh
┄┅┅┄┅<☝️🏻>┅┄┅┅┄
سلام بزرگواران
تا پارت ها به دستتون برسه ۵ تا صلوات برای سلامتی آقات امام زمان بفرست 😉
@Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part180 جلوتر که رفتیم گفتم: آقامصطفی چرا وقتی بهتون توهین
♡﷽♡
❣تاریکے شب❣
<فصل دوم>
#part181
از زبان مصطفی💓
ساعت نزدیک به ۳ بعد از ظهر من و مامان و بابا و مریم داریم آماده میشیم که بریم سر چهارراه خونه زهره خانوم اینا ایست کنیم تا اینا هم با ما همراه بشن که بریم برای خرید
به چهارراه که رسیدیم مامان گفت که میخواد بره از سوپری چند تا شکلات بخره چرا که حس می کنه فشارش پایینه خودم رفتم و چند تا خریدم که خورد که ماشین آقا مرتضی معلوم شد ، رفتیم بهشون رسیدیم وبرای هم بوق زدیم و پشت ماشین شون قرار گرفتیم که به گفته بابا هر کجایی که رفتن همونجا خرید کنیم مامان و مادر زهره خانم گفتن اولی بریم برای حلقه پیش یه طلا فروشی ماشین هامون رو پاک کردیم و همه پیاده شدیم چشمم افتاد به زهره خانم که صورتش ورم کرده بود و چشماش قرمز بود تا من دید لبخند زد با همه سلام کردیم آقا مرتضی بغلم کرد واقعا این خانواده پر محبت بودن از پشت شیشه چند نمونه انتخاب کردیم و رفتیم داخل....
-آقا ببخشید از سمت راست اولی نه دومی رو بی زحمت میارین
با حرف آقا مرتضی طلافروش چند نمونه که انتخاب کرده بودیم رو آورد جلوی زهره خانم با همراهی مادرها و مریم زهره خانم تو دستش گذاشت ولی تو دل من ننشسته بود
از شکلشون خوشم نیومده بود نمیدونم چرا تو حین همین انتخاب های مادر ها آقا مرتضی گفت: خانم های گرامی صاحب این حلقه خودش بیکار اینجا ایستاده بزارید خودش انتخاب کنه
همه با حرف آقا مرتضی خندیدن من رفتم کنار زهره خانوم ایستادم هیچکدوم از مدل هایی که مادر ها انتخاب کردن به دست ظریف و باریک زهره خانم نمیومد ....
+ ببخشید بزرگوار بنده میرم بیرون نشونتون میدم بیزحمت بیارید ببینیم
-چشم بفرمایید
درو باز کردم و رفتم بیرون از چهره مادرها و پدرها معلوم بود که تعجب کردند ولی توی چهره زهره خانم فقط خنده و آرامش بود حسم بهم میگفت که خودش هم از اون مدل ها خوشش نیومده بوده . یه مدل دیدم که خیلی زیبا بود یه حلقه خیلی ساده که روش فقط سه تا نگین کوچک داشت خیلی به دلم نشسته بود••••••••••
○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○•
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از👇
به قلم:#بانوی_دمشق (علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌
پرش به اولین پارت👇
https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23
حیدریون👇
https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part181 از زبان مصطفی💓 ساعت نزدیک به ۳ بعد از ظهر من و ما
♡﷽♡
❣تاریکے شب❣
<فصل دوم>
#part182
نشون دادم و طلافروش گرفت و رفتم داخل همون مدل رو گرفتم که مریم گفت: وای داداش چقدر قشنگه مادرزهره خانم هم حرف مریم رو تایید کرد و زهره خانم گذاشت دستش که خیلی بهش میومد واقعا دوسش داشتم که زهره خانم خودش هم قبول کرد و پدرها اومدن جلو همه گفتن خیلی قشنگه همین مدل رو برای من پلاتین گرفتن و گذاشتم داخل جعبه بعد پولش رو دادیم و رفتیم و لباس ها اول گفتم لباسهای زهره خانوم رو بگیریم ، رفتیم برای لباس سر عقد، زهره خانوم یه مدل انتخاب کرد که رنگ حنایی بود و آستین بلندی داشته و کاملا محجبه بود همین رو قبول کردیم ولی من به زهره خانم گفتم تا رنگ نقرهای شو بگیره که خیلی زیبا بود بعد انتخاب ما آقایون اومدیم بیرون که خانم ها اندازه و این چیزا رو بگیرن
اومدیم بیرون که دیدم پدر هافقط در حال حرف زدنن و بیکار اینجا ایستادهاند گفتم بهترین کار اینکه برم براشون یه آبمیوه خوب بخرم که رفتم و به تعدادشون آب پرتقال خریدم برای خودم نگرفتم تا الان که مامان متوجه نشده روزه ام به بعدشم نشه خیلی خوب میشه....
یاد اون شب افتادم که نذر کردم توی فاطمیه روزی که برای خرید عقد میریم به نیت مادر فاطمه زهرا روزه بگیرم تا کارم خوب پیش بره
با یه سینی که شش تا لیوان آب پرتقال بود برگشتم پیش بابا اینا
- دستت درد نکنه پسرم چرا زحمت کشیدی
+ خواهش می کنم قابل شما رو نداره
- الان نفر یکیه یا دوتا؟
+ قابل شما روهم نداره آقا مرتضی شما ۴ تا شو بخور
لبخندی زد و یک رو برداشت و پدر هاشروع کردن به خوردن آقا مرتضی چند بار گفت که منم بخورم ولی گفتم اول خانمها بیان بعد خانم ها برای مبلغ مارو صدا کردن که من دم در ایستاده بودم مریم اومد و از اینکه خیلی قشنگ بود و روسری همرنگ شو خریدن رو توضیح داد یه دونه آب پرتقال رو بهش دادم که شروع کرد به خوردن زهره خانوم و مادر ها اومدن بیرون بهشون تعارف کردم که گرفتند••••••••••••••••••••
○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○•
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از👇
به قلم:#بانوی_دمشق (علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌
پرش به اولین پارت👇
https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23
حیدریون👇
https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part182 نشون دادم و طلافروش گرفت و رفتم داخل همون مدل رو گ
نوش جانتون بزرگواران
فقط بزرگواران چون تایپ مشکل داشت امشب ۴ تا گذاشته میشه 😍 ممنون از همراهیتون