eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ حاج‌آقا‌دانشمند‌میگفتن↯ یہ‌جوونے‌اومد‌پیش‌من‌بدنش‌میلرزید؛ شرو؏‌ڪرد‌بہ‌حرف‌زدن: گفت‌خواب‌امام‌زمان‌رو‌دیدم! میگفت‌خواب‌بودم‌صداۍ ‌آیفون‌تصویری‌خونہ‌اومد؛ رفتم‌جلوۍ‌در‌دیدم‌تصویرھ‌یہ سیدھ!! جواب‌دادم‌گفتم‌شما؟! گفت‌من‌سید‌مهدی‌ام راهم‌میدی‌خونٺ!!؟ گفتم‌آقا‌قربونت‌برم‌یہ چند‌لحظہ سریع‌شرو؏‌ڪردم‌بہ‌جمع‌ڪردنِ ماهواره،پاسور،هرچیزے‌ڪہ از‌نظر‌امام‌زمانخوب‌نیست! رفتم‌جلوۍ‌آیفون‌دیدم‌نیسٺـ💔' دویدم‌تو‌ڪوچہ‌ دیدم‌آقا‌دارھ میره همین‌ڪه‌میرفٺ‌یہ‌لحظہ‌برگشت! اشڪ‌ تو‌چشاشو‌دیدم💔😭'! میگفت:خدایا.‌در‌تڪ‌تڪ‌خونہ‌هارو‌زدم.. ولےهیچ‌ڪس‌منو‌راهم‌نداد🖤🚶🏾‍♂ : توبه‌ڪن‌رفیق..! ‌ ‌‌ ‌‌@Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از کدوم مسیر میای، که بیقرارت بشینم...💔:) ‌
*💠برخی راه های رستگاری در قرآن* *✅ کنترل راه رفتنمان:* 🔻«ولا تمش فی الارض مرحا» با کرشمه و تکبر در زمین راه مرو. *✅ کنترل صدایمان:* 🔻«واغضض من صوتک» صدایت را پایین بیانداز. *✅ کنترل نگاهمان:* 🔻«ولا تمدنّ عینیک» چشمانت را خیره مکن( چشم به سهم دیگران مدوز). *✅ کنترل گوشمان:* 🔻«ولا تجسّسُوا» جاسوسی نکنید. *✅ کنترل خوراکمان:* 🔻«ولا تسرفوا» اسراف و زیاده روی نکنید. *✅ کنترل زبانمان:* 🔻«و قولوا للنّاس حُسنا˝» برای مردم سخن نیکو بگویید. *✅ کنترل مجالسمان:* 🔻«و لا یغتب بعضکم بعضا˝» یکدیگر را غیبت نکنید. *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم* اللهم عجل الولیک الفرج🎗 ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ →→ @Banoyi_dameshgh ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
🌱 #رایحہ_ے_محراب #قسمت_یازدهم #عطر_مریم #بخش_اول . گیج از حضور حافظ و محراب در جا خشڪم زد،چشم محراب
. پوزخند زدم:تشڪر ڪہ نمے ڪنے حداقل طلبڪار نباش! _بابت ڪنجڪاوے بے مورد و سرخود بودنت باید تشڪر ڪنم؟! بابت این ڪہ ممڪن بود یہ بلایے سر خودت بیارے یا منو عمو خلیل و چند نفر دیگہ رو تو هچل بندازے؟! راس میگے! ڪلے تشڪر بهت بدهڪارم! برا چے پا شدے اومدے اینجا؟! دندان قورچہ اے ڪردم،سرد بہ چشم هایم نگاہ ڪرد:بے ڪم و ڪاست تعریف ڪن! پوفے ڪردم و ماجراے شب افطارے و صحبت هاے چند دقیقہ پیش اعتماد را برایش شرح دادم. در فڪر فرو رفتہ بود ڪہ دهان ریحانہ لق زد! _ازش نپرسیدے چرا قاب عڪستو برداشتہ؟! محراب نگاهے بہ صورتم انداخت و پرسید:ڪدوم قاب عڪس؟! بے رغبت جواب دادم:اون روز ڪہ اومدن خونہ مونو گشتن،اعتماد قاب عڪسے ڪہ تو اتاقم بودو برداش. خواستہ بود بفهمم ڪہ متوجهم شدہ! دندان هایش را روے هم قفل ڪرد و ڪمے با دندان لبش را جوید. چند لحظہ بعد بہ حافظ گفت:بہ رابطمون بگو آمار و آدرس اعتمادو دربیارہ! حافظ نگاهے بہ محراب انداخت:بهترہ فعلا واڪنشے نشون ندیم! _ڪاریو ڪہ خواستم انجام بدہ! سپس انگشت اشارہ اش را بہ سمتم گرفت و تڪان داد:واے بہ حالت! تاڪید میڪنم واے بہ حالت اگہ باز بے خبر ڪارے انجام بدے! تو این مدت از جلو چشام جُم نمیخورے تا آبا از آسیاب بیوفته‌. اون شمارہ رم بدہ من! اخم ڪردم:و اگہ برخلاف این بخوام؟! خونسرد گفت:اونوقت بقیہ ش با عمو خلیلہ،خیال همہ ام راحت میشہ! ریحانہ با چشم و ابرو اشارہ ڪرد ڪہ ڪاغذ شمارہ را بدہ! زهرا هم لب زد:چارہ اے ندارے! مردد ڪاغذ مچالہ شدہ را از جیب مانتویم بیرون ڪشیدم و بہ سمت محراب گرفتم. مشتش را مقابلم گشود،مشتم را باز ڪردم و ڪاغذ روے خطوط نامنظم ڪف دستش جا خوش ڪرد‌. سریع دستش را بست و ڪنار ڪشید. از آینہ ے جلو نگاهے بہ صورتم انداخت،بہ صورتم ڪہ نہ...بہ چشم هایم... نمیدانم چرا احساس ڪردم تازہ این چشم ها را دیدہ ام...شاید هم تازہ این چشم ها را ڪشف ڪردہ بودم... براے اولین بار از نگاهش خجالت ڪشیدم،چشم هاے او هم رنگ شرم گرفتند! گونہ هایم مثل شڪوفہ هاے درخت انارِ حیاط پشتے شان گل دادند و سرخ شدند. سرم را بہ زیر انداختم و بہ خودم نهیب زدم:ڪہ چے این ادا اصولا؟! این محراب همون محرابہ! همون محراب این هیجدہ سال ڪہ چشم دیدنشو نداشتے! یعنے ندارے...! •♡• چهار روز از ماجراے رفتنم بہ ڪمیتہ گذشتہ و ظاهرا همہ چیز آرام بود ڪہ خبر آتش زدن سینما رڪس آبادان توسط معترضان در شهر پیچید! البتہ من و مامان فهیم قصہ را از فریادهاے مهین خانم،همسایہ ے سر ڪوچہ ے مان شنیدیم! پسر و عروسش آن شب در سینما بودند،خبر را پدر عروسش برایش آوردہ بود... هر دو در آتش سوختہ بودند،همہ متأثر از اتفاقے ڪہ براے هموطنان آبادانے رخ دادہ،بودند. گرد غم و مردگے روے سر محلہ نشست،نہ تنهاے روے سر محلہ ے ما ڪہ روے سر تهران و تمام ایران این گرد ماتم نشستہ بود. نمیدانم چرا وقتے ڪہ حاج بابا از ڪشتہ شدن سیصد و هفتاد و هفت نفرے ڪہ پشت درهاے بستہ ماندہ بودند گفت،از دوستان محراب ترسیدم. از محراب و حاج بابا هم ڪمے ترسیدم... اگر ڪار انقلابے ها یا بہ قول ساواڪ،خرابڪارها بود پس فرق آن ها با امثال اعتماد چہ بود؟! چندبار جلوے حاج بابا خواست بہ زبانم بیاید ڪہ این چہ نوع حق خواهیست ڪہ بہ گلو نرسیدہ قورتش دادم! همہ جا صحبت از فاجعہ ے سینما رڪس بود،دولت مستقیما مسئولان آتش سوزے را آشوبگران و خرابڪارها معرفے ڪردہ بود! اما امام در بیانیہ اے ڪہ براے تسلیت منتشر ڪرد ساواڪ را مسئول این اتفاق دانست. زمزمہ ها بہ گوش مے رسید ڪہ آبادان یڪ سرہ سیاہ پوش شدہ و نیمہ تعطیل. مردم معتقد بودند ساواڪ بہ این جنایت دست زدہ تا انقلابیون را بدنام ڪند. بعد از بیانیہ ے امام دلم آرام گرفت ڪہ ڪار هم فڪران محراب نبودہ! روزها بہ ڪندے از پے هم مے گذشتند،شاید هم در نظر من زمان ڪند گذر مے ڪرد! خودم را مشغول درس خواندن ڪردہ و با وضعیت پایم خانہ نشین بودم. بہ روزهاے پایانے ماہ مبارڪ رسیدہ بودیم،از آن روز بہ بعد محراب را ندیدہ بودم. هربار ڪہ صداے خالہ ماہ گل در خانہ ے مان مے پیچید دلم میخواست پشت بندش صداے عموباقر و محراب هم بیاید! از این تغییر حالت گیج بودم،انگار تازہ محراب را دیدہ بودم! انگار محراب تنها مرد دنیا بود! وقتے خالہ ماہ گل گفت چند روزیست ڪہ محراب بہ خارج از شهر رفتہ تا بہ بچہ هاے ڪورہ هاے آجرپزے درس بدهد و ڪنارشان باشد،یڪ جورے شدم! یڪ جورے ڪہ وقتے چند روز از خانہ و مامان فهیم و حاج بابا دور مے ماندم میشدم،یڪ جورے ڪہ وقتے از سر و ڪلہ زدن با ریحانہ محروم میگشتم و برایش دلتنگ! از طرفے دلخور شدم! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے 🖤⃝⃡🖇️• ❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎ @Banoyi_dameshgh ❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|بگو،نگوهای 💐| نگو:من بی عرضه هستم! بگو:اگر تمرین کنم پیشرفت میکنم! نگو:اونا ازمن خوششون نمیاد،چون خوب نیستم! بگو:سعی میکنم بهترین خودم باشم،دوست هم شدیم که چه بهتر! نگو:نمیتونم! بگو:کافیه وقت بزارم و تلاش کنم! نگو:نظر دیگران خیلی مهم و قطعیه! بگو:میتونم،نظرات دیگران رو بشنوم،ولی چیزی که درسته روانجام میدم! نگو:ازبقیه عقب افتادم! بگو: خودم روبا شرایط خودم میسنجم! | 💞| ---------🔗🗞-------- 🌱📕⇢┆ ✍🏻🗞⇢┆
~حیدࢪیون🍃
⸾⸾🖤📼•• نِـگھـبـٰان‌حَـرَم‌عبـٰاس 💔 اُمیـدِخواهَـرم‌عبـٰاس ⚡️ پـنـٰاھ‌دُخـتـرَم‌عبـٰاس 👣 چِہ‌سان‌نَعش‌ِتوبَردارَم🥀ˇˇ...؟ « 🤚🏻»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂 "بعد از عملیات بود. 💥حاج صادق آهنگران🧔 آمده بود پیش رزمندگان برای مراسم دعا و نوحه خوانی🤲. برنامه که تمام شد مثل همیشه بچه‌ها هجوم بردند که او را ببوسند😚 و حرفی با او بزنند😃. حاج صادق که ظاهراً عجله داشت و می خواست جای دیگری برود، حیله ای زد😉 و گفت: «صبر کنید صبر کنید✋ من یک ذکر را فراموش کردم بگویم، همه رو به قبله بنشینند، سر به خاک بگذارید و این دعا را پنج مرتبه با اخلاص بخوانید🤲». همین کار را کردیم. پنج بار شده ده بار، پانزده بار، خبری نشد که نشد.😳 یکی یکی سر از سجده برداشتیم، دیدیم مرغ از قفس پریده".😂😂😂😂 اللهم عجل الولیک الفرج🎗 ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @Banoyi_dameshgh ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄