برایِ ذبحِ سرت استخاره میکردند ،
و حرفِ شمر و سنان هم به هم بفرما بود ..
بـ𓂆ـراےاو
تو رو قربة الی الله میزد .
مرا شنیدن این نَقل ؛ بیشتر لرزاند ،
که قاتلان تو دیشب ، نماز شب خواندند .
بنویسید که خورشید به گودال افتاد ،
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست .
شدهام پر از تحیر ، ز نشاط این تصوّر ،
تو به کعبه تکیه کردی ، همهی جهان نجف شد .
هدایت شده از بـ𓂆ـراےاو
عشق یک زینـب و هفتاد و دو سر میخواهد ،
بچه بازیست مگر؟! عشـق جگر میخواهد ..