eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا ▪️مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت 🍂آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت ▪️می خواست که فریاد کند تشنه لبم 🍂از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت 🏴 (ع) .🕯🥀 ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🖤 رهبر انقلاب: امام جواد(ع) الگوی حركت ملّت ايران بود ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔹بخشی از وصیتنامه 🌾ای مردم شما را میدهم به آن چیزی که ایمان دارید، نائب برحق زمان(عج) حضرت امام خامنه ای را همانند امام علی(ع) خانه نشین نکنید. ❌ 🥀چرا که در این دنیا تنها چیزی که مرا آرام می نمود، نگاه زیبا و قشنگ 🌷و پر درد این آقا بود 💞 ـــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
🏴 ناگهان باز دلم 💗یاد تو افتاد، گرفت... 😔 💥فرازی از وصیت نامه سلیمانی: «همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ، یک ذخیره ارزشمند دارد👌 💫 و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر بر اهل‌بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم»💥
شهیدی که به صورت ایستاده دفن شد❗️ محسن علاقه شدیدی به پرواز داشت گویی خداوند را به هنگام پرواز میدید و در دوران زندگانی کوتاه اما پربارش هرگز کسی را از خود ناراحت نکرد☝️ و تمام هم و غمش انقلاب و نظام بود آن زمان نیز به ما تعلیم رانندگی میداد و می گفت که باید روی پای خود بایستید. همرزم شهیدان شیرودی و کشوری بود که ضد انقلاب او را پس از اسارت به صورت دفن کردند😞 و تا در خاک بود و به صورتش عسل مالیدند و روز بعد که صورتش بخاطر حشرات از بین رفته بود😞 و کمی رمق داشت با گلوله تیر خلاص زدند😭 سرلشگر شهید محسن درخشان معروف به 💔 یادشان با صلوات @khamenei_shohada
🔻همسرش میگفت: 🍁موقع خداحافظی‌👋 بهش گفتم ان شاءالله با برگردی رفت و شهید شد🕊 اما 🍀یادم اومد همیشه بہ شوخی میگفت: زحمت تشییع م رو بہ کسی نخواهم داد❗️ 🌷 ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت می خواست که فریاد کند تشنه لبم از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت …   بر همه شیعیان تسلیت باد @khamenei_shohada
هدایت شده از ارگانیک کده حریرا
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا 🔳 (ع) 🌴بازم این روضه ها بوی حرم میده 🌴شمیمش تا حرم بال و پرم میده 🎤 ┏━☆🍃🌸🍃☆━┓ @basiratshieh ┗━☆🍃🌸🍃☆━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 ⚫️السلام علیک یا جواد الائمة 🕊 کشف پیکر مطهر شهید در منطقه عملیاتی فکه همزمان با سالروز علیه السلام یا ادرکنی ـــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰تو مشهد امام رضا رو سه بار به نام " علیه السلام" قسم بدید برا رفع حاجت... 🎤 آیت الله احمد مجتهدی تهرانی 🏴بمناسبت شهادت امام علی التقی حضرت جواد الائمه 🏴 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_چهارم ✍چشمانم را بستم. یک یکِ تصاویر از فیلتر خاطراتم گذ
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 ✍به فاصله ای کوتاه،زنگ خانه به صدا درآمد و پروین پیچیده شده در گلدارش به سمت در دوید. خوب شد قرصهای تجویزی یان،مادر را به خوابی زمستانی فرو می برد. چشمانم تارِ تار بود،آنقدر که فقط کلیتی از اجسام را تشخیص میدادم. مردی جوان با همان قد و هیکل حسام آموزشگاه،هراسان به همراه پروین وارد اتاق شد - خب آخه چرا به آمبولانس زنگ نزدین؟من الان تماس میگیرم پیرزن به سمت لباسهایم رفت - نه مادر تا اونا بیان این طفل معصوم از دست رفته،منم از بس دست پاچه شدم شماره امدادو یادم رفت. بیا کمک کن یه چیزی سرش کنم خودت ببرش جوان با پتو بلندم کرد،بدون حتی کوچکترین تماسِ دست. انگار از وجودم میترسید. مسلمانان حماقتشان از گنج قارون هم فراتر بود پروین شال را روی سرم گذاشت و جوان با گامهایی تند مرا به طرف ماشینش برد. همان عطر بود! عطر دانیال، عطری که در آموزشگاه دنیا را جلوی چشمانم آورد حالا دیگر مطمئن بودم خودش است، همان حسام امروزی همان قاتل خوشبختی! در ماشین تقریبا از حال رفتم و وقتی چشم باز کردم که روی تخت با دستانی سرم بند،مورد نوازشهای پروین چادرپوش قرار داشتم. تمام اتاق را از نظر گذراندم. حسام نبود،آن مُخِّل آسایش و مسلمان وحشی نبود. لابد در پی طعمه ای جدید،‌برادر معامله میکرد با خدایش خواستم سراغش را از پروین بگیرم اما یادم آمد که او زبانم را نمیفهمد. بی قرار چشم به در دوختم چند ساعتی گذشت،نیامد اما باید می آمد،من کارها داشتم با او خسته بودم. بیشتر از تنم،ذهنم درد میکرد. حالا سوالهایی جدید دانه دانه سر باز میکردند در حیاتِ‌ فکریم. حسام،‌همان دوست مسلمان بود که تنها شمع زندگیم را خاموش کرد.