eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥همسر شهید مدافع حرم که نگذاشت پیکر همسرش با یک اسیر داعشی مبادله شود یا مبلغی از بیت المال بابت آن هزینه شود @khamenei_shohada ┄┅═✼🍃🌺🍃
فوری! 💢شهادت مرزبان آذربایجانی در درگیری با اشرار مسلح 🔹 ساعاتی قبل در درگیری مرزبانان آذربایجان غربی با اشرار مسلح ستواندوم به درجه رفیع شهادت و سرباز از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به درجه نائل گردید. 🔹در این درگیری که حوالی برجک 2 به رخ داده منجر به یکی از گردیده است. @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 4⃣5⃣ 🌺 معجزه اذان(قسمت اول) ‌ در ارتفاعات انا
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 5⃣5⃣ 🌺 معجزه اذان(قسمت دوم) ‌ گردان كماندويي هم حمله كرد.اما چون ما آمادگي لازم را داشتيم بيشترنيروهاي آن از بين رفت وحمله آنها ناموفق بود.روزهاي بعد با انجام عمليات محمدرسول الله(ص)درمريوان، فشارارتش عراق برگيلان غرب كم شد. به هرحال عمليات مطلع الفجر به بســياري از اهداف خود دست يافت. بسياري از مناطق كشور عزيزمان آزاد شد.هر چندكه سرداراني نظير غلامعلي پيچك،جمال تاجيك و حسن بالاش و...در اين عمليات به ديدار يارشتافتند. ابراهيم چند روز بعد،پس از بهبودي كامل دوباره به گروه ملحق شد.همان روز اعلام شد: درعمليات مطلع الفجر كه با رمز مقدس يامهدي(عج) ادركني انجام شد.بيش از چهارده گردان نيروي مخصوص ارتش عراق از بين رفت. نزديك به دو هزار كشته و مجروح و دويست اسير ازجمله تلفات عراق بود. همچنين دوفروند هواپيماي دشمن بااجراي آتش خوب بچه ها سقوط كرد. از ماجراي مطلع الفجر پنج سال گذشــت.در زمستان سال 1365 درگير عمليات كربلای پنج در شلمچه بوديم. قسمتي از كار هماهنگي لشکرهاو اطلاعات عمليات باما بود. براي هماهنگي وتوجيه بچه هاي لشگر بدربه مقر آنها رفتم. قرار بود كه گردانهاي اين لشکر كه همگي ازبچه هاي عرب زبان وعراقي هاي مخالف صدام بودندبراي مرحله بعدي عمليات اعزام شوند. پس ازصحبت بافرماندهان لشــکر وفرماندهان گردانها،هماهنگي هاي لازم را انجام دادم و آماده حركت شدم. از دور يكي از بچه هاي لشکر بدر را ديدم که به من خيره شده وجلو مي آمد! آماده حركت بودم كه آن بسيجي جلوتر آمد و سلام كرد.جواب سلام را دادم و بي مقدمه با لهجه عربي به من گفت:شما درگيلانغرب نبوديد؟! با تعجب گفتم: بله. من فكر كردم از بچه هاي منطقه غرب است.بعد گفت: مطلع الفجر يادتان هست؟ارتفاعات انار، تپه آخر! كمي فكر كردم و گفتم: خب!؟ گفت: هجده عراقي كه اسير شدند يادتان هست؟! با تعجب گفتم: بله، شما؟! باخوشحالي جواب داد: من يكي از آنها هستم!! تعجب من بيشتر شد. پرسيدم: اينجا چه ميكني؟! گفت: همه ما هجده نفر در اين گردان هستيم، ما با ضمانت آيتالله حكيم آزاد شديم. ايشان ما را كامل ميشناخت، قرار شد بيائيم جبهه و با بعثيها بجنگيم! خيلي براي من عجيب بود. گفتم: بارك الله، فرمانده شما كجاست؟! گفت: او هم در همين گردان مسئوليت دارد. الان داريم حركت ميكنيم به سمت خط مقدم. گفتم: اسم گردان و نام خودتان را روي اين كاغذ بنويس، من الان عجله دارم.بعد از عمليات ميام اينجا و مفصل همه شما را ميبينم. همينطور كه اسامي بچه ها را مينوشت سؤال كرد:اسم مؤذن شما چي بود؟! جواب دادم:ابراهيم، ابراهيم هادي.گفت:همه ما اين مدت به دنبال مشخصاتش بوديم. از فرماندهان خودمان خواستيم حتماً او را پيدا كنند.خيلي دوست داريم يكبار ديگر آن مرد خدا را ببينيم. ساكت شدم. بغض گلويم را گرفته بود. سرش را بلند كرد و نگاهم كرد. گفتم: ان شاالله توي بهشت همديگر را ميبينيد! خيلي حالش گرفته شد. اسامي را نوشت و به همراه اسم گردان به من داد. من هم سريع خداحافظي كردم و حركت كردم. اين برخورد غيرمنتظره خيلي برايم جالب بود. در اسفندماه 1365 عمليات به پايان رسيد. بسياري از نيروها به مرخصي رفتند. يك روز داخل وسايلم كاغذي را كه اسير عراقي يا همان بسيجي لشکر بدر نوشته بود پيدا كردم. رفتم سراغ بچه هاي بدر. از يكي از مسئولين لشکر سراغ گرداني را گرفتم كه روي كاغذ نوشته بود. آن مسئول جواب داد: اين گردان منحل شده. گفتم: ميخواهم بچه هايش را ببينم. فرمانده ادامه داد: گرداني كه حرفش را ميزني به همراه فرمانده لشــکر، جلوي يكي از پاتكهاي سنگين عراق در شلمچه مقاومت كردند. تلفات سنگيني راهم از عراقيها گرفتند ولي عقب نشيني نكردند. بعد چند لحظه سكوت كرد و ادامه داد: كسي از آن گردان زنده برنگشت! گفتم: اين هجده نفر جزءاســراي عراقي بودند. اسامي آنها اينجاست، من آمده بودم كه آنها را ببينم. جلو آمد.اسامي را از من گرفت و به شخص ديگري داد. چنددقيقه بعد آن شخص برگشت وگفت:همه اين افرادجزء شهدا هستند! ديگرهيچ حرفي نداشــتم.همينطور نشســته بودم وفكر ميكردم.با خودم گفتم:ابراهيم بايك اذان چه كرد!يك تپه آزاد شد،يك عمليات پيروز شد، هجده نفر هم مثل حراز قعر جهنم به بهشت رفتند. بعدبه يادحرفم به آن رزمنده عراقي افتادم: انشاءالله دربهشت همديگر راميبينيد. بي اختيار اشك از چشمانم جاري شد. بعد خداحافظي كردم وآمدم بيرون. من شك نداشتم ابراهيم ميدانست كجا بايد اذان بگويد، تا دل دشمن را به لرزه درآورد. وآنهايي را كه هنوز ايمان در قلبشان باقي مانده هدايت كند! 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۳۷ الی۱۳۹ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد..... @khamenei_shohada
: در منطق ،مهم این است ڪه اگر روزی بین و مخیّر شدم، آیا حاضرم از این امڪانات به خاطر اعتقادم بگذرم؟؟ @khamenei_shohada
📢 چهارمین سالروز شهادت : پنجشنبه ۹۷/۴/۷ ازساعت ۱۸:۳۰ تا ۲۰:۳۰ : همدان گلزار شهدا ว໐iภ ↬ @khamenei_shohada🕊🕊
✍می ‌دانم در امر امانتدار خوبے نبودم وممڪن است ڪرده باشم، خلاصه برايم رد مظالم ڪنيد و آمرزش بخواهيد. الان ذخیره های طلب کارم هستند. @khamenei_shohada
✪حنجرہ ات ڪه به قنوت مےایستد راهے به ڪهڪشان مےزند پراز هجے خوبےها ڪتمانش فقط ڪورے چشمان نیست ندیدنِ این همه صفا ازڪوریِ دل است اول وقت @khamenei_shohada
❁﷽❁ ✷ اے ڪه درد دورے اتـــ دائـمـ عذابــمـ مےدهـد... مهربـــــانے ڪن بیـــــا در خوابـــــ هایمـ لااقـل...! @khamenei_shohada
هدایت شده از 🍁زَخـــــــمیٰانِ عِــــــــــشقْ 🍁
چالش عکس رفیـــق شَـــــهیدم🌺🍃 🍃🌸عکس یازدهم ارسال عکس و شرکت در چالش👇 @bashahidantashahadat
❁﷽❁ ☘ بس ڪه خورشید به روے تو تبسم ڪرده دیدنت اول هر صبح تماشـــــا دارد! ◆ 🌷 ↔ 🌷 ↫ ━━━┓ @khamenei_shohada ┗━━━ ↬ ◆ 🌷 ◆
اے طراوت همیـشہ دوست دارانت را مـا آن بےدِلانیم ڪہ دلِ خود را در افـق های آبےات مے جوییم ... 💐 ◆ 🌷 ↔ 🌷 ↫ ━━━┓ @khamenei_shohada ┗━━━ ↬ ◆ 🌷 ◆