🔻فرا رسیدن ایام سوگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تسلیت عرض می کنیم
🔹و محتاج دعای شما بزرگواران در روضه ها هستیم هر آنچه گره باشد در روضه ی حضرت زهرا باز شدنی هست یقین داشته باشید.
#فاطمیه
┄┅─✵🌹🕊🌹✵─┅┄
@khamenei_shohada
بخنـد جانا
لبخنــــد تو
رویای شیرینی ست
کہ معجزهٔ دیدن بهشت را
برایمــان ترسیـم میڪند ...
#شهید #علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
▪️
🔻اسیر داعشی:در یک قدمی فتح اربیل با آمدن سلیمانی، روحیه خود را باختیم
✍داعش به کردستان عراق رسیده بود. آمریکاییها به بارزانی گفتند شهر را تخلیه کن. آنها ناامید با سپاه قدس تماس گرفتند. حاجقاسم گفت: کاک مسعود یک شب مقاومت کن.
🔹 صبح نشده حاج قاسم با ۷۰ نیرو، تکفیریها را تارومار کرد. اسیر داعشی گفته بود در یک قدمی فتح اربیل فهمیدیم سلیمانی آمده، روحیه خود را باختیم.
🔺رئیس سازمان سیا: به سردار سلیمانی نامه نوشتم اما او نامه را نخواند
🔹«مایک پمپئو»:نامهای برای فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران فرستادم و هشدار دادم واشنگتن، شما و ایران را مسئول هرگونهای حمله به نیروهای آمریکایی در عراق خواهد دانست اما او حتی نامه را باز نکرد.
🔹به ترامپ گفتهام که ایران از جنبه متوقف کردن برنامه هستهای خود، در تطابق فنی با توافق هستهای است.
#مرد_میدان
#فاطمیه
سیره شهید سعید انصاری
🌹چشمانش زمین زینبیّه را در پی یار میکاود؛ شاید نشانهای بیابد که دلِ بیقرارش تسکین پیدا کند؛ از همسفرانش میپرسد ولی هیچکس خبر ندارد.
✨دیگر پاهایش یارای همراهی ندارد که زمین میخورد. نیست! نتوانست پیدایش کند؛ امید از وجودش رخت بر بسته بود و هر لحظه عرصه را به خود تنگتر میدید.
🌹شده بود هاجری دوباره در پی جرعهای آب تا رفع عطش کند؛ آب حیاتش، یار یکدلش بود؛ بیست و چهارسال با هم زندگی کردند و بنای عشق را ساختند. دلش میخواست دست پر برگردد!
✨دخترش چشمبهراه بود و پسرش بیتاب و همه چشمشان به حلب بود تا بلکه عزیز سفر کردهشان را برگرداند و حالا او یارش را در همین حوالی حس میکرد؛ عجیب بود! عزیزش در حلب و خودش در دمشق ولی بوی او را حس میکرد.
🌹چشم میگرداند، کور سوی امیدی در دلش میدید؛ دست به زانو میگیرد و یا زینبی میگوید، میبیندش همین نزدیکی برای زیارت آمده بود به گمانم، پیراهنی سپید به تن کرده؛ سرخی پهلویش تضاد عجیبی ایجاد کرده بود؛ دست به پهلو به اینسو میآید.
✨چشم هایش حالا او را بهتر میدید؛ به سمتش میدود؛ جوانتر شده؛ سفر آسمان به جانش چسبیده که انقدر سرحال بود ولی دست به پهلو !
✍🏼نویسنده : مهدیه نادعلی
💠بهمناسبت سالروز شهادت
#شهید_سعید_انصاری
▫️تاریخ ولادت : ۴ دی ۱۳۴۹
▫️تاریخ شهادت : ۲۳ دی ۱۳۹۴
▫️محل شهادت : خانطومان سوریه
▫️مزار شهید: بهشتزهرا سلاماللهعلیها
#خبر_فوری
🕊 پیکر مطهر "شهید الله یار زارع مویدی" از شهدای دوران دفاع مقدس، پس از 33 سال با تلاش گروههای تفحص شهدا کشف و شناسایی گردید
┄┅─✵🌹🕊🌹✵─┅┄
@khamenei_shohada
*تشییع و تدفین دو شهید گمنام در دانشگاه آزاد تهران شمال*
⏰یکشنبه 28دی ماه 1399 مصادف با سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
مراسم وداع با شهدا: شنبه 27 دی ماه 1399 بعد از نماز مغرب و عشا در سالن تربیت بدنی شهید داداشی
┄┅─✵🌹🕊🌹✵─┅┄
@khamenei_shohada
#فاطمیه
اشڪهایے را ڪه مےریزم نثارِ مادر اسٺ
هدیہ بر غم هاے قلبِ بےقرارِ مادر اسٺ
مےرسدروزے ڪه سوغاٺِ مدینہ مےشود
تربٺِ پاڪے ڪه ازخاڪ مزارِ مادر اسٺ
💔#حاجقاسم
┄┅─✵🌹🕊🌹✵─┅┄
@khamenei_shohada
طبيبخودتانباشيد..
بهترينڪسىڪھمیتواند
بيماریهاۍروحےراتشخيصدهد
خودمانهستيم . .
روۍكاغذ بنويسيد
حسد ، بخل ، بدخواهى ،
تنبلى ، بدبینی و ...
يڪےيڪے اينھارا رفعڪنید :)♥️
جانم فدای رهبرم
#فاطمیه
بصیـــــــــرت
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #قسمت_بیستم: بعداز بیست دقیقه ای مارا پیاده کردند,جایی که برای
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#قسمت_بیست_و_یکم
پروانه ای دردام عنکبوت قسمت۲۱:
با ترس ولرز به نزد ابواسحاق رفتیم ,ابواسحاق باسرعت روبنده من ولیلا رابالا زد وگفت:به به عجب حوریه های زیبایی,هرچه میپرسم راستش رابگویید,اگر راستش راگفتید باشما کاری ندارم ,وای به حال اینکه بفهمم دروغ گفتید انوقت کاری میکنم که روزی صدباربمیرید وزنده شوید...شما دوتا شوهر دارید؟
سرمان رابه علامت نه ,تکان دادیم
خنده ای کرد وگفت:پس ان پسرک لال ,پسر خودت نبود.
سرم را انداختم پایین وگفتم:مجبورشدم ,برادرم بود میخواستم پیش خودم بماند.
داعشی دوباره زد زیرخنده وگفت:ازاینجور زنها خوشم میاید اما حیف وصدحیف دروضعیتی هستم که به پول محتاج ترم تا زن وکنیز,برای خوشگذرانی,من به شما دست نمیزنم وبه کسی هم اجازه نمیدهم به شما دست درازی کند,باید تازمان بازار برده ها,دست نخورده باشید ,اخر برای دخترکانی مثل شما پول بیشتری میدهند....😈😈😈
از رذالت این مرد به خودم لرزیدم وبازهم خداراشکر کردم که حداقل فعلا من ولیلا درامانیم.
داعشی اشاره کرد که برویم وگفت هرروز میاید به ماسربزند وتاکید کرد ,مبادا فکر فرار به سرمان بزند که مطمینا گیر مجاهدان دیگر میافتیم که....
ادامه دارد...
🕷
🕸🕷
🦋🕸🕷
🕷🦋🕸🕷
🕸🕷🦋🕸🕷
🦋🕸🕷🦋🕸🕷
🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#قسمت_بیست_و_دوم
ابواسحاق که رفت ,انگار امنیتی به ما حواله شد,لیلا که چشم ازصورت من برنمیداشت با انگشتان لرزانش,پیشانی ام را لمس کرد وگفت:خووون....خشک شده...
وناگاه خودش را دراغوشم انداخت,تازه یادمان افتاده بود که پدر ومادری نداریم که عماد رابردند, که به اسیری امدیم...گریه هایمان هر دم بیشتر وبیشتر میشد وانگار این جمع زنان اسیر مثل باروتی بود که منتظر شعله ای کوچک برای انفجار است وگریه ی ما همان شعله بود وناگاه این باروت منفجرشد...ازهرطرف صدای گریه وشیون زنان ودخترانی میامد که درکمتر ازیک نیمروز هرچه داشتند ونداشتند راازدست داده بودند,هرکس با به یاداوردن ظلمی که این حیوانات پست فطرت برسرشان اورده بودند,اشک میریخت وروی میخراشید ,گوییا اجساد بی سر وبه خون غلتیده ی عزیزانمان در جلوی چشمانمان هستند.
باصدای گریه وزاری زنان,داعشی هایی که جلوی در ورودی بودند,به داخل حمله ورشدند وبه جان ما افتادند...میزدند وناسزا میگفتند,میزدند ومیزدند ومیزدند ...ناگاه صدای اذان بلند شد وداعشیها دست,اززدن برداشتند ,درست است که اذیت وازار کافران را مستحب وثواب میدانستند اما خواندن نماز را دروقتش امری واجب میخواندند ,گوییا این حربه شان بود که مردم دنیا ,نماز راهمراه این اعمال خشونت امیز ببینند تا برایشان باورشود که اسلام یعنی همین...که اسلام یعنی خشونت,ناسزا,سربریدن,هتک حرمت کردن,غارت نمودن....
وای من که اسلام چه غریب شده....
به خدا قسم دراینجا...خدا هم غریب شده...
داعشیها دوباره مارابه صف کردندتا...
ادامه دارد...
🕷
🕸🕷
🦋🕸🕷
🕷🦋🕸🕷
🕸🕷🦋🕸🕷
🦋🕸🕷🦋🕸🕷
🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷