این روز ها زیاد بگویید
السلامُ عَلیکَ یا اَمیرالمؤمنین
آخر در مدینہ کسے جوابِ سلامش را
نمیدهد . . .🙃💔
#اولمظلومِعالم..🖤
@Baserin313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ بابا مواظب باشیا
-که چی؟
+که نمیری ...
لحظات پدر ، دختری "شهیدوالامقام سید مصطفی صادقی"
پیکر مطهر #شهید_صادقی پس از ۶ سال کشف و شناسایی شد.
#سلام_برشهیدان
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
@Baserin313
اینشباحالهوایخونمونخیلیعجیبه.....
التماستمیکنمبیشتربمونعلیغریبه
مجلسروضهمادر
زمان :چهارشنبه ۱۵ آذر
و پنجشنبه ۱۶ آذر
ساعت ۱۵ (۳بعدازظهر)
مکان: پایگاه حضرت معصومه(س)
سخنران:سرکار خانم سرگزی
مداح: سرکار خانم حسینزاده
اجرای گروه سرود دختران حضرت زهرا(س)
واجرای گروه تئاتر بانوی بینشان
پایگاه حضرت معصومه (س)
حوزه ۱۲۰ حضرت آسیه(س)
@Baserin313
ﷺ
بسم تعالی🌱
رمان"دخترشینا"
#دختر_شینا
#پارت۱۶۸
.
.
.
.
نمیدانستم چه کار کنم.
این اولین باری بود پادگان بمباران میشد.
خواستم بروم دنبال بچهها که دوباره صدای انفجار دیگری آمد و انگار کسی هلم داده باشد، پرت شدم به طرف پایین اتاق. سرم گیج میرفت؛ اما به فکر بچهها بودم.
تلوتلوخوران سمیه را برداشتم و بدو بدو دویدم طبقه اول. سمیه ترسیده بود.
گریه میکرد و آرام نمیشد. بچهها هنوز داشتن توی همان اتاق بازی میکردند. آنقدر سرگرم بودند که متوجه صدای بمب نشده بودند.
خانمهای دیگر هم سراسیم پایین آمدند. بچهها را صدا کردیم که دوباره صدای انفجار دیگه ساختمان را لرزاند.
این بار بچهها متوجه شدند و از ترس به ما چسبیدند. یکی از خانمها اتاق اتاق رفت و همه را صدا کرد وسط سالن طبقه اول.
۱۰ ۱۵ نفری آدم بزرگ بودیم و هفت هشت تایی هم بچه.
بوی تند باروت و خاک را پر کرده بود. بچهها گریه میکردند. ما نگران مردها بودیم یکی از
خانمها گفت:(( تا خط خیلی فاصله نداریم. اگر پادگان سقوط کند، ما اسیر میشویم.))
با شنیدن این حرف دلهره عجیبی گرفتم. فکر اسارت خودم و بچهها بدجوری مرا ترسانده بود. وقتی اوضاع کمی آرام شد، دوباره به طبقه بالا رفتیم. پشت پنجره ایستادم و رد دودها را گرفتیم تا حدس بزنیم کجای پادگان بمباران شده که یک دفعه یکی از خانمها فریاد زد:((نگاه کنید آنجا را یا امام هشتم!))
چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمبهایشان را هم دیدیم. تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمیآمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین. دستها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم.:(( فریاد میزدیم بچهها! دستهایتان را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.))
@Baserin313
ﷺ
بسم تعالی🌱
رمان"دخترشینا"
#دختر_شینا
#پارت۱۶۹
.
.
.
.
خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمیزدند. اما سمیه گریه میکرد.
در همان لحظات اول، صدای گرومپ گرومپ
انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند. با خودم فکر میکردم دیگر همه چیز تمام شد.
الان همه میرویم. یک ربعی به همان حالت دراز کشیدیم.
بعد یکی یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم، دود اتاق را برداشته بود. شیشهها خرد شده بود؛ اما چسبهایی که روی شیشهها بود نگذاشته بود، شیشهها روی زمین یا روی ما بریزد.
همان توی پنجره و لاب لای چسبها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. صداهای مبهم و جوراجوری از بیرون میآمد. یکی از خانمها گفت:(( بیایید برویم بیرون اینجا امن نیست.))
بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدیمیمان را میدیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانمها گفت:(( چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود؛ گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد توی خانه
نمانید. بروید توی درههای اطراف.))
بعد از خانههای سازمانی سیم خاردارهای پادگان
بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود هر بار که با ثمر یا خانمها میرفتیم پیادهروی از آنجا عبور میکردیم؛ اما حالا با این همه بچهها این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چولهها سخت بود.
بچهها راه نمی آمدند. نق میزدن و بهانه میگرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه خشکی رسیده بودیم که رویش پل قدیمی بود.
کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانههای سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم.
@Baserin313
🔴 آثار و برکات دعا برای فرج
🔵 دعای فراوان برای فرج، باعث آشفتگی و ناراحتی شیطان لَعین و دوری او از دعا کننده میشود.
📚 مکیال المکارم جلد ١ بخش ۵ فایده ۶
اگر در این جامعه پر گناه نگران هستید دعا برای فرج چاره دردهاست
❤️روز سوم چله عاشقی❤️
دعای عهد میخوانیم به عشق اینکه سرباز ظهور باشیم.