همیشه حواسمون به رفتن هاست. ولی کاش یه بارم به نرفتن ها فکر کنیم. اونایی که دلشون رو شکوندیم ولی باز هم موندن ..
به تو فکر میکنم
و تو همیشه در عجیب ترین زمان
و غریب ترین مکان ها
در قلب منی
چه احساسی زیبایی است
که ناگهان
با فکر زیبای تو
غافلگیر شوم...
خیره به کفشهایم بودم و قدم به قدمم را میشمردم؛ از در خانه!
سیصد و چهل و پنج، سیصد و چهل و شش، سیصد و چهل و...
با صدای گوشنوازش که بلند شد، توقف کردم. پای سمت چپم که جلو بود را عقب گذاشتم، از شمردن دست کشیدم و سر بالا گرفتم.
همچون گرسنهای که بوی غذا به مشامش رسیده، به دنبال نوای آرام ویولن، در شلوغی پیادهرو بودم.
دورتادور خودم چرخیدم و جابهجای آن خیابان را، با چشم وجب کردم.
نبود نه نبود!
باورم نمیشد. من آوای کشیده شدن آرشه، روی سیمهای ویولن را شنیدم. همان آهنگ بود، آهنگی که نسبت به من، آشنایی غریب بود.
با تشویش چند قدم جلو میرفتم و باز، به دنبالش چشم میگرداندم.
دست روی شانه آنان که قدم زنان، خیابان را گز میکردند میگذاشتم. از تکتکشان سراغش را میگرفتم.
- آقا شما صداپی ویولن رو نشنیدید؟ ندیدش؟ یه دختر با قد متوسط و چشمای قهوهای! قهوهایهاش خیلی معصومن! ندیدش؟
و کسانی که در جواب، تنها نگاهم میکردند. نگاهی که بدون لب باز کردن هم، میتوانستم تاسف را ببینم.
یعنی توهم بود؟ نه، نه! امکان ندارد.
حقیقت اینهکه، من تو رو مثل شب یلدا دوست دارم!
هر شب یه دقیقه بیشتر از شبای قبل! 🙂✨
یلداتون پر از لبخندای عمیق و دلی!
پر از بودن دلبر کنارتون!
پر از خوشیهای دلچسب؛ خندههای یهویی! 🙂🎉
بغضم سبُک نمیشود اصلاً
ربطی به حرف و نامه ندارد
باید که در سکوت بمیرم
این بیتها ادامه ندارد...
تمام شهر فقط خندهی مرا دیدند
بفهم! گریهی پشت نقاب راحت نیست
"امید صباغنو"