eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
63.5هزار عکس
48.9هزار ویدیو
437 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️آری! تقصیر خامنه‌ای است... سلام حضرت آقا، می‌خواهم برای‌تان قصه‌ای تعریف کنم: جنگ که شد، همسایه‌ رو به رویی ما می‌گفت: تقصیر خمینی است! و پدر که پر کشید، همسایه‌ آن‌وری هم همین عقیده را داشت؛ تقصیر خمینی است! ما اما، هم‌چنان خمینی جان‌مان بود، و بالکن حسینیه‌ جماران قبله‌گاه‌مان... طعنه‌ها، اثر خود را گذاشته بود، و ما را بیش از پیش مست روح‌الله کرده بود! و این هم راستش، تقصیر خمینی بود! آری! ، همان امامی بود که حتی ۱۲ بهمن هم، نتوانست نفسش را قلقلک دهد؛ ...! و همان امامی بود که را نسبت داد به خدا، و اگر همه‌ مردم هم می‌گفتند؛ تقصیر خمینی است! باز امام، بود؛ مهربان با مردم، نامهربان با دشمن... شما هم امامی؛ همان خمینی، اما با یک آه بیش‌تر، عاقبت «علی» بودن کمی نیست! نه! ما دعوایی با همسایه‌های خود نداریم، حتی اگر بگویند؛ هندی بود! اتفاقا راست می‌گویند! ، هم هندی بود، هم ایتالیایی، هم اهل نیجریه، هم متعلق به روستای شهیدآباد مازندران... ، یعنی نسب در غرب... و ، یعنی شاخه‌ شجره‌ طیبه‌ امام، در قاره‌ سیاه... و ، یعنی ... تنها و تنها تداعی آن ... مگر نگفتی؛ در یوم‌الله ۹ دی، دست قدرت خدا را ببینید! مگر نگفتی؛ حتی اگر عکس مرا پاره کردند و آتش زدند، باز هم شما صبر کنید! ! همه‌ همسایه‌های ما، که ابراهیم نیستند! که ابراهیم نیستند! مگر در طلائیه، چند نفر مجنون خط را نگه داشتند؟! مگر «الی بیت‌المقدس» حاج‌احمد چند نفر نیرو داشت؟! آه! کجایی سردار؟! أین عمار؟... ! این روزها، دل‌مان خون است، از دست صبر خودمان... اما چه وقت نبوده؟! مگر که پر کشید، نگفتند؛ تقصیر خود خمینی است؟! ما اما، همان همسایه را هم دعا کردیم، و هرگز فکر نکردیم دشمن اصلی ما شده! پس باز هم، در شناخت دوست و‌ دشمن، دچار اشتباه نمی‌شویم... ! شما به ما یاد داده‌ای که در ، است؛ و ... ما وقت دعوا با همسایه‌ها را نداریم! ما کاخ سفید است... ما نرده‌های خیابان انقلاب نیستیم، که با چند تکان بشکنیم! ما هستیم... دیگر شما، یادگاران ، وارثان ... ما هنوز هم هستیم، و علیه انقلابی‌ها نمی‌توان انقلاب کرد! آقاجان! سوگند به خون فاطمیون! ما اهل کوفه نیستیم «علی» تنها بماند! https://eitaa.com/Bayynat
💢 ابعاد شخصیتی حضرت علیه‌السلام ♦️ : شخصیّت جناب هم شخصیت علمی بوده، هم شخصیت جهادی بوده و هم ابتکاراتی داشته است. مرحوم «شیخ نجاشی» می‌گوید: «ایشان خطب امیرالمؤمنین علیه‌السلام را جمع آوری کرد.» با این حساب، ایشان در حدود صد و هفتاد سال قبل از تألیف نهج البلاغه، خطب علیه السلام را جمع آوری کرده است؛ این کارِ خیلی مهمّی است. هیچ بعید نیست که سیّدرضی رضوان اللَّه علیه از نوشته ایشان استفاده کرده باشد. ♦️ از سوی دیگر ایشان به دلیل شخصیت جهادی خود، با حال اختفاء و فرار به ری آمده است. شیخ نجاشی می‌گوید: «حارباً من السّلطان»؛ ایشان از دست خلیفه عبّاسی از عراق و حجاز گریخت و به ری آمد؛ چون ری مرکز و محل تجمّع شیعیان بود. هم در مدینه و هم در عراق، همه این‌ها مجبور نبودند از دست خلیفه بگریزند. این، مبارز بودن ایشان را نشان می‌دهد. مشخّص می‌شود ایشان اهل نشر معارف امامت بوده؛ به خصوص در دوران حضرت و حضرت علیهماالسّلام که ایشان حداقل راوی این دو امام است. دوران عجیبی بوده است؛ دوران اختناق شدید نسبت به و درعین حال دوران نشاط عجیب شیعه در سراسر دنیای اسلام... معلوم می‌شود در آن دوران، این بزرگوار شخصیت مهم و فعّالی بوده که مورد توجّه خلیفه قرار گرفته و تحت تعقیب بوده و به ری گریخته است. ♦️بنابراین هم شخصیت جهادی است، هم شخصیت علمی است و هم محدّث است و حداقل از امام و امام علیهماالسّلام روایت نقل کرده است. 📚بیانات در دیدار اعضای برگزارکننده کنگره حضرت عبدالعظیم الحسنی و بیانات در صحن حرم 1382/3/12 و 1373/8/5 https://eitaa.com/Bayynat
▪️ نگاهی به زندگانی «سیدالکریم»، حضرت عبدالعظیم‌ حسنی 🛑 پیام مهمی که عبدالعظیم حسنی علیه السلام به شیعیان رساند 🔹حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» با چهار واسطه به امام علیه السلام و با پنج واسطه به حضرت علیه‌السلام می‌رسد. پدر بزرگوارش عبدالله و مادر گرامی‌اش دختر «عقبه بن قیس» است. ولادت با سعادت حضرت علیه السلام در سال ۱۷۳ هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شد و مدّت ۷۹ سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی حضرت امام ، امام ، امام و امام علیهم‌السلام مقارن بود. آن حضرت محضر مبارک ، امام و امام علیهم‌السلام را درک و احادیث فراوانی از آنان روایت کرد. 🔹امام علیه السلام به حضرت علیه السلام فرمودند: «ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستان برسان و به آن‌ها بگو: شیطان را به دل‌های خویش راه ندهند. در گفتار خویش، راست‌گو باشند و امانت را ادا کنند. از جدال و نزاع بیهوده‌ای که سودی برایشان ندارد، دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند. به همدیگر روی آورند و به دیدار و ملاقات هم بروند «فان ذلک قربه الی» زیرا این کار موجب نزدیکی به من است. https://eitaa.com/Bayynat
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دهم : کشتي ✔️راوی : برادران شهيد 🔸هنوز مدتي از حضور ابراهيم در باستاني نگذشته بود که به توصيه دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ رفت. او در باشگاه در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد. آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم درآن دوران بودند. آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر و رفتارش خيلي دوست داشت. آقاي گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت. 🔸هميشه ميگفت: اين پسر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و داره مثل حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته! بارها ميگفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد! 🔸سالهاي اول دهه 50 در مسابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد. همه حريفان را با اقتدار شکست داد. او در حالي که 15 سال بيشتر نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد.مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار ميشد ولي ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! مربيها خيلي از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده. براي همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. 🔸سال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاهها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاههاي تهران شرکت کرد.در سال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها وقتي ديد صميمي خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. 🔸در آن سال ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، 74 کيلو آموزشگاهها شد.تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود. ٭٭٭ 🔸صبح زود ابراهيم با وسائل کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جائي ميرفت دنبالش بوديم! تا اينکه داخل سالنِ هفت تيرِ فعلي رفت. ما هم رفتيم توي سالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد. آن روز ابراهيم چندکشتي گرفت و همه را پيروز شد. تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشاگرها تشويقش ميکرديم. با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اينجا !؟ گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري. بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه با تعجب گفتم: مگه چي شده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشين، پاشين بريم خونه. همينطور که حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: 🔸کشتي نيمه نهائي وزن 74 کيلو آقايان و تهراني.ابراهيم نگاهي به سمت تشک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک.ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش ميکرديم .مربي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط ميکرد. نيم نگاهي هم به ما مي انداخت. مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نميگيري؟ بزن ديگه. 🔸ابراهيم هم با يك فن زيبا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلي بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت ميکرديم گفت: آدم بايد را براي قوي شدن انجام بده، نه شدن.من هم اگه تو مسابقات شركت ميكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم.هدف ديگه اي هم ندارم. گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از شدن مهمتر اينه که آدم بشيم. 🔸آن روز به فينال رسيد. اما قبل از مسابقه نهائي، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: ورزش نبايد هدف زندگي شود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/Bayynat
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و ششم : معلم نمونه ✔️ راوی : عباس هادی 🔸ابراهيم ميگفت: اگر قرار است انقلاب پايدار بماند و نسلهاي بعدي هم باشند. بايد در مدارس فعاليت کنيم، چرا كه آينده مملکت به كساني سپرده ميشود که شرايط دوران طاغوت را حس نكرده اند! وقتي ميديد اشخاصي که اصلاً انقلابي نيستند، به عنوان به مدرسه ميروند خيلي ناراحت ميشد. ميگفت: بهترين و زبده ترين نيروهاي انقلابي بايد در مدارس و خصوصاً دبيرستانها باشند! 🔸براي همين، کاري کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاري پر دردسر رفت، با حقوقي کمتر! اما به تنها چيزي که فکر نميکرد ماديات بود. ميگفت: را خدا ميرساند. پول مهم است.کاري هم که براي خدا باشد برکت دارد. به هر حال براي تدريس در دو مدرسه مشغول به کار شد. دبير دبيرستان ابوريحان منطقه 14 ومعلم عربي در يکي از مدارس راهنمائي محروم منطقه 15 تهران. تدريس عربي زياد طولاني نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائي نرفت! حتي نم يگفت که چرا به آن مدرسه نميرود! يک روز مدير مدرسه راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادرآقاي هادي هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چي شده؟! کمي مکث کرد و گفت: حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول ميداد به يکي از شاگردها تا هر روز زنگ اول براي کلاس نان و پنير بگيرد! 🔸آقاي نظرش اين بود که اينها بچه هاي منطقه محروم هستند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس را نميفهمد. مدير ادامه داد: من با آقاي هادي برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ريختي، در صورتي که هيچ مشکلي براي نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداري اينجا از اين کارها را بکني. 🔸آقاي هادي از پيش ما رفت. بقيه ساعتهايش را در مدرسه ديگري پرکرد. حالا همه بچه ها و اوليا از من خواستند که ايشان را برگردانم. همه از و تدريس ايشان تعريف ميکنند. ايشان در همين مدت كم،براي بسياري از دانش آموزان بيبضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتي من هم خبر نداشتم. با ابراهيم صحبت کردم. حر ف هاي مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايده اي نداشت. وقتش را جاي ديگري پر کرده بود. 🔸ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمي براي اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلوانيها و قهرمانيهاي معلم خودشان شنيده بودند شيفته او بودند. درآن زمان كه اكثر بچه هاي انقلابي به ظاهرشان اهميت نميدادند ابراهيم با ظاهري وكت وشلوار به مدرسه مي آمد. 🔸چهره زيبا و نوراني، کلامي گيرا و رفتاري صحيح،از او معلمي کامل ساخته بود.در کلاسداري بسيار# قوي بود، به موقع ميخنديد. به موقع جَذَبه داشت. زنگهاي را به حياط مدرسه مي آمد. اکثر بچه ها در كنارآقاي هادي جمع ميشدند. اولين نفر به مدرسه مي آمد و آخرين نفر خارج ميشد و هميشه در اطرافش پر از دانش آموز بود. در آن زمان که جريانات سياسي فعال شده بودند، ابراهيم بهترين محل را براي خدمت به انقلاب انتخاب کرد. 🔸فراموش نميكنم، تعدادي از بچه ها تحت تاثير گروههاي قرار گرفته بودند. يك شب آنها را به مسجد دعوت كرد. با حضور چند تن از دوستان انقلابي و مسلط به مسائل، جلسه پرسش و پاسخ راه انداخت. آن شب همه سؤالات بچه ها جواب داده شد. وقتي جلسه آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود! 🔸سال تحصيلي 59 - 58 آقاي هادي به عنوان دبير انتخاب شد. هر چند که سال اول و آخر تدريس او بود.اول مهر 59 حكم استخدامي ابراهيم برای منطقه 12 آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود. درآن سال مشغوليتهاي ابراهيم بسيار زياد بود؛ تدريس در مدرسه، فعاليت در کميته، ورزش باستاني وكشتي، مسجد و مداحي در هيئت و حضور در بسياري از برنامه هاي انقلابي و...که براي انجام هر كدام از آ نها به چند نفر احتياج است! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 https://eitaa.com/Bayynat
▪️برای امام جواد سلام‌الله‌علیه! شيعيان، دور بستر صلوات‌الله‌علیه حلقه زده‌ بودند و مي‌گريستند. به شیعیان فرمودند که پس از ایشان، فرزندشان امام‌شان خواهد بود. کسي پرسيد: "پس از ایشان امام کيست؟" فرمودند: "فرزندش " ـ و بعد از او؟ سر به زير انداختند. شانه‌هايشان داشت زير بار نام عظيمی که مي‌خواستند بر زبان بياورند، تکان مي‌خورد. گريه کرده و فرمودند: "پس از فرزندش منتظر و امام حق است." ـ چرا مي‌نامندش؟‌ ـ چون وقتي به امر امامت قيام می‌کند، يادش فراموش شده و اکثر قائلين به امامتش به ورطه‌ ارتداد غلتيده‌اند. ـ و چرا منتظر مي‌نامندش؟ ـ زيرا غيبتش به طول مي‌انجامد و مخلصان، ظهورش را مي‌کشند و ترديدکنندگان به وادي انکار مي‌افتند. منکران يادش را مسخره مي‌کنند و منافقان به تکذيبش برمي‌خيزند. شتاب‌آلودگان هلاک مي‌شوند و مسلمين به ورطه‌ی نابودي مي‌افتند. علیه‌السلام تسلیت باد🖤 https://eitaa.com/Bayynat