🦋 از بالای ساختمان که سقوط کردم جسمم به زمین افتاد و روحم در آسمان معلق ماند. 🔸 کارگران سراسیمه به دور جسدم جمع شدند. 🔸 روحم از آن بالا همه چیز را می‌دید. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_هفتم

🦋 بخش دوم کتاب "آن‌سوی مرگ" 🦋 مهندس: دو دفعه روح از بدنم جدا شد. دفعه اول که از بدنم جدا شدم، تجربه کوتاهی بود. من توانستم از در و دیوار به راحتی عبور کنم‌. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_ششم

🦋 روحم از استوانه قهوه‌ای.رنگ به سمت بالا رفت. 🔸 در ارتفاع شصت متری زمین همه چیز را می‌دیدم‌. 🔸 من عالم قبل از آمدنم به زمین را دیدم. 🦋 "آن‌سوی مرگ" جلسه یازدهم آنسوی مرگ

🦋 بسیار شگفت‌انگیز 🔸 میلیاردها موجود وحشتناک زمین و آسمان شهر را پر کرده بودند. 🔸مثل سوسک‌های عجیب و عظیم. 🔸مارمولک‌های بسیار زشت و بزرگ. 🔸گوریل‌هایی کاملا غیر عادی. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_دوازدهم

🦋 روحم بر فراز قبرستان بود، خواستم داخل قبر برادرم را ببینم، و دیدم. بسیار شگفت‌انگیز بود. 🔸 داخل قبر برادرم فضایی بسیار بزرگ بود. 🔸 عطر بسیار خوبی هم از داخل قبر به مشام می‌رسید. 🔸 بهشت از داخل قبر دیده می‌شد. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_نهم

🦋 عجیب و شنیدنی 🔸 در قبرستان روح زنی را دیدم که صورت اسبی‌شکل داشت و با جیغ‌های وحشتناک مرتب به سمت جسدش شیرجه می‌زد. 🔸 عده‌ای از ارواح، در گوشه‌ای سرگردان بودند. این ارواح به طرز هراس‌انگیزی باریک و ترسناک بودند. 🦋 "آن‌سوی مرگ" در چهل جلسه | جلسه_دهم

🦋 روحم بر فراز شهر بود. 🔸 هم‌زمان صدها صحنه عجیب را مشاهده کردم. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_سیزدهم

🦋 زنی را دیدم که در حال جان دادن بود. 🔸من از قبل او را می‌شناختم. 🔸شیطانی کریه در تلاش بود تا او را منحرف کند. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_چهاردهم

🦋 مردی را در حال مرگ دیدم. 🔸 لحظه مرگ، ترس از چشمانش پیدا بود. 🔸 من عزرائیل را در لحظه جان‌دادن بالا سر او دیدم‌. 🦋 "آن‌سوی مرگ" قسمت پانزدهم.آن سوی مرگ

🦋 روح من در وادی حق‌الناس سرگردان بود. 🔸 ۱۳۵۰۰۰ سال در وادی حق‌الناس گرفتار بودم. 🦋 "آن‌سوی مرگ" جلسه هجدهم آنسوی مرگ

🦋 فصل سوم 🔸 دکتر چگونه به کما می‌رود؟ #جلسه_شانزدهم

🦋 در وادی حق‌الناس من در بین انبوه گناهانم گرفتار بودم. #جلسه_نوزدهم