هدایت شده از 🇵🇸...به وقت جنون...🇮🇷
شیرین تر از بغل مادر حرم حسین.mp3
4.96M
شیرین تر از بغل مادر حرم حسین❤️🩹
بره بالاتر عَلَم حسین🏴
آرشیوِ ناشناسِ"🇮🇷...به وقت جنون...🇵🇸"
این مال سخنرانی در روز عید غدیر امسال در «گلزار شهدای گمنام» هست ...
چقدر زود گذشت ...
فقط موندم چرا تیم تدارکات فقط این تیکه رو ضبط کرده😐
مرد حسابی (البته فیلمبردار خانوم بود🌚) من کلی فضائل و مناقب و شور خوندم چرا فقط همین تیکه رو ضبط کردی آخه چرااااااا😫😩
#خشونت_علیه_طلاب_را_متوقف_کنید 🌚
دوستانی که همراه اول دارن
اگه دوست داشتید آوای انتظار با کد ۸۳۰۸۴ رو برای خودتون فعال کنید :)
تا هر کسی بهتون زنگ زد، قبل از سلام و کلام، در جریان باشه شما مال کدوم آقایی و خط قرمزت کیه و چیه😉✌️🏻
هدایت شده از 🇵🇸...به وقت جنون...🇮🇷
کلاس فلسفه داشتیم. ده دوازده نفری میشدیم.
استاد فلسفهمان، مردِ میانسالِ بلند قامت و استخوان دُرشتی بود.
برای ما دانشجویان گاهی سوالاتی مطرح میکرد..
پرسید: کدام کلمه است که با شنیدن آن میشود امام حسین علیهالسلام را توصیف کرد طوری که حق امام حسین با آن ادا شود؟... 🥺
کلمه باشد نه جمله!
این سوال را که پرسید خودش را به پنجرهی انتهای کلاس رساند. دستانش را روی رفِ پنجره، ستون چانه کرد وبه شمشادهای تازه هرس شدهی حیاط دانشگاه خیره شد.
بعدِ آن سوال همهی ما خودمان را به عقب چرخانده بودیم تا با استاد ارتباط چهره به چهره مان را حفظ کنیم. من دستم را بلند کردم
و گفتم: آقا! مظلوم!
بغل دستیام ضربهای به شانهام زد و گفت این کلمهی انتخابی منهم بود. استاد سرش را به سمت ما برگرداند و به دوستم گفت: شما کلمهی دیگری را بگویید.
او گفت: شهید!😞
سومی! عطشان!
_غریب!😢
_بی کفن!🥺
کلاس روضهی کلمات شده بود.
استاد سرش را داخل رف پنجره کرد. من که بهترین زاویه را برای دیدن نیمرخ استاد داشتم، قطره اشکی را دیدم که از کنار صورتِ استاد غلتید و روی طاقچه افتاد.
دیگری گفت....
_ پایمال شده!
_ غارتشده!
_ بیسر!
_ امام!
استاد به نفر آخر نگاه تحسین آمیزی کرد. آرام و با وقار خودش را پشت میزش رساند و گفت: آفرین! تنها یک امام میتواند این همه مصیبت را تحمل کند.
در طول تاریخ، امام واژهای بوده که معصومین علیهالسلام به خاطرش غربت و مصیبت زیادی کشیدهاند.
هنوز توضیحات استاد کامل نشده بود که محمد دستش را بلند کرد و گفت: آقا! البته خیمههایسوخته و اسیری هم هست.
همه دیدیم که استاد بهم ریخت . آرامش صورتش آشوب شد و نتوانست جلوی اشکشش را بگیرد. همانطور که حلقهی اشک داخل چشمانش وول میخورد ، صدای بمِ مردانهاش لرزید و گفت : گفتم حسین را توصیف کنید.این کلمهها وصفِ خانوم زینب است..
خانووم زینب... 😭