eitaa logo
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
12 دنبال‌کننده
3هزار عکس
965 ویدیو
335 فایل
﷽ بـ♡ـدوݩ سِمَـ♡ـت یعݩـے:)✨🎈 یھ ݩوجواݩ دغدغـه مݩـد اݩقـدࢪ عـاشق ایـݩ اݩقـلاب هست ڪه بدوݩ سمـت و پسـت میاد و یھ گوشـہ از ڪاࢪاے این اݩقلاب و تـو دسـت میگیرھ😍 مـدیࢪ؛🍓 🆔️ @Asma_H مسئول انجمݩ اسلامـے؛🌿 🆔️ @Mobina_R
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖇😂 •[به درد عمت میخوره👊🏻💥]• 😬       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
قانونِ 5دقیقھ🤨 هرگاه براے انجامِ کارے حوصلھ نداشتید بھ خود بگوئید فقط براے ۵ دقیقھ آن را انجام بدھ😄 سپس فقط براے ۵ دقیقھ کار مورد نظر را انجام دهید😉 معمولا بعد از ۵ دقیقھ درگیر کار شدھ اید و مے توانید کارتان را ادامھ دهید😍👌🏻 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #ࢪمان_تایـم #پاࢪت_26 #آقاے_سلیـمان_مےشود_مـن_بخـوابم
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 دختر ها سر و صدایی راه انداخته بودند که نگو و نپرس. مادر خانم دشتی که همسایه ها به او بی بی رقیه می گفتند و صرفاً برای همین سمنوپزان از شیراز آمده بود،نگاهی به جمع دخترها در گوشه حیاط کرد و نگاهی به یکی از زن های همسایه: _سمانه جون! تصدّقت ننه... او دخترا اینقده بلبل زبونی میکنن که دیگه به کارشون نمیرسن...والّو برو کم کن زودتر آرد گندوما الک بشن... سمنی دیر میشه ها. دخترها خندیدند. صدای خود را از جمعشان جدا کرد. نغمه بود با حالتی مودبانه و در عین حال رندانه: _بی بی رقیه! چرا شیرازی ها به آخر همه کلمات یه«او»میچسبونن؟مثلا لیوانو،ماشینو،دخترو...ولی به سمنو که خودش «او»داره میگن سمنی ؟ _فدای دختر نازُم...می دونی چرا سمنی با ایکه شکرش نمی زنن،شیرینه؟چون حضرت فاطمه تبرکش می کنن...محض همی روا نی بگیم سمنو ... بی احترامی به حضرت فاطمه حساب می شه نَ...هاننه... دخترها همهه کردند. با نگاهشان به یکدیگر،دنبال ارتباط سمنی با حضرت فاطمه بودند. تازه اگر ارتباطی هم باشد،چرا باید سمنو گفته شودنه سمنو؟اما هرچه به هم نگاه کردند جوابی نگرفتند. ریحانه خانوم که دبیر آموزش و پرورش بود، به دادشان رسید: _اضافه کردن «او» در آخر چیزی،یا برای تصغیر و کوچک دونستن اونه یا برای معرفه کردن و درآوردنش از حالت نکره‌... ماشینو یعنی اون ماشینه... لیوانو یعنی اون لیوانه... شیرازی ها معتقدند که چون حضرت فاطمه سمنی رو تبرک می کنن،دیگه نکره و ناشناس نیست که لازم باشه با«او»معرفی بشه... و درست به همین دلیل،اینقدر ارزش پیدا میکنه که دیگه نباید کوچیک دونستنش و و دمِ دستی به حسابش آوُرد... برای همین از شب تا صبح زحمت می‌کشن تا درستش کنن و همه پاش حاجت می گیرن... روبیک که یک کیسه آرد بغل کرده بود و می برد پیش دخترها تا الکش کنند،داشت می شنید. وقتی تعجب و ناباوری دخترها را دید،کیسه را کنارشان روی زمین گذاشت و آستین هایش را تکاند: _درستهکه بعضی از این حرف ها واقعیت نداره و یه جورهایی به خرافات می زنه...اما گاهی یه نشانه س...نشانه...آدم همیشه توی زندگیش به نشانه هایی نیاز داره که راهش رو گم نکنه. 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 دوباره دریای دل نغمه دچار مدّ شد.مدّ درونش به چشمانش زد،اما اجازه نداد کسی بفهمد و به سرعت تبدیل به جزرش کرد.داشت با جزر و مدّ دلش دست و پنجه نرم می کرد که نیلوفر،دختر آقای صمدی که نیلو صدایش می کردند،به پهلویش زد: _نشانه س... نشانه...گرفتی سمنی خانوم؟ همه زدند زیر خنده.نیلوفر دوباره ادامه داد: _سمنی خانوم!!چه اسم قشنگی!!کلی بهت می آد... نغمه کم نیاورد: _بله نیلو خانوم!سمنی...خیلی ام قشنگه.مثل نیلو نیست که کوچیک و ناشناس باشه و بخوای با ضرب و زور «او» معرفیش کنی. روبیک از حاضر جوابی نغمه سریع و نکته بیانیه بود،خوشش آمد و نتوانست از این همه ذوق بگذرد. حواسش بود که همکلامی بیش از حد با آنها کار درستی نیست،اما نتوانست بیتی را که مناسب حال بود،نخواند. دل به دریا زد: یاسِ منی یاسمن؟یاسمنی یاسِ من از تو معطر شود،گلشنِ احساس من انوش اخم کرد و خندید. چشمک زد و لبش را گزید. پارادوکسش را روبیک نفهمید. نیلوفر خوشش نیامد و پشت چشم نازک کرد؛یعنی روبیک خودشیرینی کرده است برای نغمه. مریم سرش زیر بود و انگار نه انگار که چیزی شنیده است. مادام ملینه هم با اینکه در جریان گفتگوی آنها نبود،با زیرکی زنانه اش فهمید که در آن سمت حیاط خبرهایی هست.زود دست به کار شد و روبیک را فرستاد به منزلشان برای آوردن بادام هایی که برای سمنو نذر کرده بود. روبیک می دانست که تا موقع نیاز به بادام،هنوز خیلی زمان باقی مانده است. می خواست با مادرش شوخی کند و بگوید که نخود سیاه گیر نمی آید،اما یاد کلاس دکتر رمضانی در همین ترم افتاد که درباره این بیت حافظ حرف می زد: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن که خواجه خود روش بنده پروری داند از رمز و راز عبادت می گفت که در مقام بندگی،نباید کاری به نتیجه عبادت داشت. عبادت،به خودی خود و با صرف نظر از نتیجه اش،ارزش دارد و انسان را به کمال می رساند. روبیک به خانه خودشان رفت،اما آنجا که مادر آدرس داده بود،بادامی پیدا نکرد. وقتی برگشت مادرش نگاهی به دور و برش کرد: _اِ...بادوم ها اینجان... بعد با صحنه سازی ماهرانه‌ای ادامه داد: _بباخشید روبیک جان! انگار خودام آورده بودمشون . میبینی مادار؟دیگه هوش و حاواسی بارامون نامونده که... روبیک زیر لب قربان صدقه مادرش رفت: _قربان مادر چیزفهمم بروم...حواسش به همه جا هست. سپس خداحافظی کرد و دلش را جا گذاشت و رفت. 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
شـازده ڪوچولو: اگـࢪ تو عـاشق گـل هـایـے باشـے ڪہ ࢪوے ستاࢪه هـا زندگـے مـے کنند خیلـے لـذت بخشـہ ڪہ شـب ها به آسمـون نگـاه کنـے. چون همـہ ی ستـاره ها مثـل شڪوفه های یڪ گل سـرخ هستن …✨ 🌃🍃       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
『بھ‌نامِ‌آفریدگارِقلـَـم🌿』
امـروز امید ࢪا صـدا بزنیم🍃 امیـد به روزهاے خوب نیامـده✨ امید بـہ ࢪوزهای قشنگ و اتفاقـات خوب🍂 روزتـون عالـے، بوم زندگیتون ࢪنگین🌈 دلتون به پاڪے آسمان و صبحـتون بخیـࢪ.🍳 . 🍎|https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5 ⃟🍓
رجاء:)🌿🖇 میگما حواستون هست🌱دوماه دیگه میشه یک سال؟!💚(:       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
😄👊🏻🌿 مرتب کردن😂😂⚒ 🤪       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
🖇🌿😄 کدومو انتخاب میکنی؟😃 😜 😬🌱       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚒🙄 اگه تیکه تیکه بشی...!😬 اگه تو باشی قبول میکنی؟؟😵 😎👊🏻 در پخش این کلیپ آتش به اختیار باشید😬خیییلی مهمه!⚠️       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃