📢 یڪـــــ تلنـــــ❗️ـــــگر
گـــاهے چــه راحـت غیبت میڪنیـم
چــه راحـت دروغ میگویـیم
راحـت با پدر و مادر تنــدے میڪنیـم ❗️
در خیابان ڪه راه میرویـم چـه راحـت این طـرف و
آن طـرف را نگاه میڪنیــم و ڪنترل نگاه را به فراموشے میسپاریـم ❗️
چـه راحـت تنبلے میڪنیـم
چه راحت بیخیال میشویـم و چه بے هدف
زندگے میڪنیم
گـاهے چـه راحت از شـــــهدا فاصله میگیریم❗️
چه راحت دل مولا را میشڪنیـم
چه راحت خداحافظ حـــــسین میگوییم❗️
گــاهے طــورے غــرق زندگے و روز مرگے میشویـم ڪه فرامـوش میڪنیم ڪجا بودیـم و ڪجا هسـتیم❗️
ڪــــــه بودیم و چـــــه شدیم ...⁉️
#بہ_خودمان_بیاییم😔
@Bedoonsemmat
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_100 ح
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#رمـان_تایـم
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#پارت_101
روحانی و مدیر کاروان و معاونش که تنها مردهای جلسه بودند، بیرون می روند تا خانم تقوی با بچه ها حرف هایشان را بزنند. جلسه که زنانه می شود و خالی از اغیار، خانم تقوی راحت تر می نشیند و با بچه ها گرم می گیرد. چادر مشکی تمیز و مانتوی مرتبش جلوه ای خاص به او می بخشند. روسری سورمه ای با رگه های آبی که آن را با گیره ظریفی بسته است، چهره اش را صمیمی تر می کند و از همان دقایق اولیه می شود خونگرمی اش را فهمید. تا با بچه ها خوش و بشی می کند، یکی از دخترها به اعتراض می گوید:
_حاج خانوم ! چه معنی داره که پوشیدن چادر رو اجباری کردن؟ مگه حجابِ ما مشکل داره؟
خوشحال می شوم. انگار غیر از من دختر های دیگری هم هستند که با این مقوله مشکل دارند. معینه با آرامش جواب می دهد:
_رعایت حجاب الزاماً به معنای پوشیدن چادر نیس ... چون بعضی از غیر چادری ها از بعضی چادری ها با حجاب ترن ... اما برای این سفر تأکید می شه که خانم ها چادر سر کنن ...
نگاهی به جمع می کند و چشمکی می زند:
_ البته باید زیر چادر هم حجابشون کامل باشه، چون فضای کشور عربستان فضای خاصیه ... وهابی ها که زن هاشون از سر تا پا پوشیده ن، زن های بد حجاب ایرانی رو بهانه قرار می دن و علیه ایرانی ها و مذهب تشیع تبلیغ می کنن ... چند وقت پیش، امام جماعت مسجد النبی در خطبه های نماز جمعه ش گفت خدا ما رو از شر این دختر های ایرانی نجات بده که مثل شیطان به جان جوان هامون افتادن.
یکی از دختر ها با عصبانیت می گوید:
_ شیطان خودشونن و جد و آبادشون !!
خانم تقوی لبخند می زند و از بچه ها می خواهد که در این سفر معنوی، تمرین صبوری کنند و ظرفیتشان را افزایش بدهند و از توهین به دیگران خودداری کنند. بعد ادامه می دهد:
_ یه دلیل دیگه که ما اصرار داریم خانم های ما پوشش کاملی داشته باشن، اینه که بعضی از عرب ها آدم های بد چشم و هیزی هستند و زیبایی زن ها و دختر های ایرانی، باعث میشه مزاحمشون بشن ...
جلسه تمام شده است. بچه ها از سالن بیرون نمی روند و کم کم با هم گرم می گیرند و آشنا می شوند.
در میان بچه ها، دنبال هم تیپ و هم شکل خودم می گردم، اما تعدادی معدود هستیم و در اقلیت. آقای حمیدی، مدیر کاروان گفته است اگر دوستانی دارید که مایلید در مکه و مدینه با هم در یک اتاق باشید، از الان به ما بگویید. چون اگر اتاق ها را تقسیم کردیم، دیگر نمی توانیم جا به جا کنیم.
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_101 ر
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#رمـان_تایـم
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#پارت_102
مریم دغدغه ام را می فهمد، نصیحتم می کند:
_ چشم روی هم بزاری سفر تموم میشه ... به خدا توکل کن ... بهِش وکالت بده تا خودش هم اتاقی ات رو انتخاب کنه ... بالاخره خدا که نمی خواد به مهمونش بد بگذره.
مثل همیشه در برابر این حرف ها پوزخندی می زنم و برای رفتن راه می افتم. موقع خروج از سالن یک بستهٔ به قول خودشان، فرهنگی به هر کس می دهند. یک قواره چادر مشکی و چند جلد کتاب و یک قرآن ترجمه دار. بیرون از سالن، لباس های احرامی را که نمی دانم چیست و چگونه باید استفاده شود، می خرم. انگار شوخی شوخی دارم به عمره می روم، اما حس خوبی ندارم.
□
ششمین روز عید، در نمازخانهٔ دانشگاه تربیت معلم، جلسه دوم کاروان شروع شده است که من می رسم. رفته بودم شهرستان پیش مادر و فامیل مادری. اگر این جلسه و این سفر نبود، تا 13 عید هم نمی آمدم تهران. مادرم می خواست همراهم بیاید، اما خودم نخواستم عیدش خراب شود. قرار شد دو روز دیگر بیاید. می خواهد بیاید تا به قول خودش موقع سفر، بدرقه کننده ای داشته باشم و به قول خاله جانم، یکی باشد که یک کاسه آب پشت سرم بریزد.
حاجی چراغی از تقوا حرف می زند و از مفهوم خدا ترسی:
_ تقوای الهی یا خدا ترسی به معنای ترسیدن از خدا نیست ... مگه خدا ترسناکه؟ نه ... پس معنای ترس از خدا اینه که می ترسیم محبت خدا رو از دست بدیم ... قطع رشتهٰ محبت بین خدا و انسان، خیلی دردناک تر و ترسناک تر از عذابه ...
تاکنون به معنی تقوا به این شکل، نه فکر کرده بودم و نه کسی برایم گفته بود. یادت به خیر مادر بزرگ ! یادت هست چقدر از خدا ترساندی ام؟ یادت هست از بی حجابی می گفتی و اینکه اگر نامحرم مویم را ببیند، روز قیامت لز موهایم آویزان می شوم؟ خدا رحمت کند تو را و همهٔ بزرگتر هامان را. نه توانستید کاری کنید که از عذابش بترسیم و نه کاری که محبت را بچشیم و از ترس از دست دادن نگاهش، مراقب خود باشیم. من به گذشته فکر می کنم و آقای چراغی حرف میزند:
_ من برخلاف خیلی ها معتقد نیستم که جوان ایرانی دین گریز شده ... من فکر میکنم بچههای امروز اتفاقاً دینشون رو خیلی هم دوست دارن، اما از شیوه های سنتی در دفاع از دین گریزانند ... بچه ها میخوان متولیان تبلیغ دین، با شیوه های اقناعی، اون ها رو به دینشون پایبند کنن.
روحانی کاروان حرف میزند و من هم نگاهش می کنم، اما حواسم جای دیگری است. دوران راهنمایی و دبیرستان را مرور می کنم. ناظم دبیرستان را به یاد می اورم که با قیچی سر صف می ایستاد و بچهها را تهدید میکرد که اگر موهایتان پیدا باشد، قیچی شان می کنم تا مویی نداشته باشید که نشان نامحرم بدهید.
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
زندگے همین است، روشنایـے خفیفے ڪه در تاریڪے شب خاموش می شود …✨
✍🏻 لویی فردینان سلین🌱
#شب_خوش🌙
『🌿@Bedoonsemmat🌿』
و صبح یعنے تو
ڪه با گلِ لبخند به
وعده گاهِ دل انگیزِ عشق
مے آیـے . . .✨
✍🏻لیلاناظریفر 🌱
#صبح_بخــیر☕️
『🌿@Bedoonsemmat🌿』
#حیعلیالصلاه📿
امام مهدی 《عج الله تعالی فرجه الشریف 》 میفرمایند : دعای 👇
♡اللهم اَدخِل عَلی اهل القبور سرور اللهم اَغنِ کُّلَ فقیر اللهم اَشبِع کُلِّ جائع اللهم اکسُ کلَّ عُریان اللهمَّ اقضِ دَینَ کلِّ مَدین اللهم فَرِّج عَن کلِّ مکروب اللهم رُدَّ کلَّ غریب اللهم فُکَّ کلَّ اسیر اللهم اَصلِح کلَّ فاسد من امورالمسلمین اللهمَ اشفِ کلَّ مریض اللهم سُدَّ فَقرنا بِغِناک اللهم غَیِّر سُوءَ حالِنا بِحُسنِ حالِک اللهم اقضِ عَنَّا الدَّین و اَغنِنا مِنَ الفَقر انَّکَ علی کلِّ شی قدیر♡
را زیااااد بخوانید زیرا این دعا برای فرج من است.😍
پسس این موقعیت طلایی 🛎 رو از دست ندیم و اول برای فرج مولایمان دعا کنیم🍃🤲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج