eitaa logo
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
460 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
17.3هزار ویدیو
146 فایل
🌸 ظـ‌ه‍وࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :( @Beh_to_az_door_salam مدیر اصلی @Asmahasani12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
💞 #عاشقانه_دو_مدافع 📚 #قسمت_چهل_و_نهم باد شدیدے میوزیدو چادرمو بہ بازے گرفتہ بود. لب مرز خیلے شلوغ
📚 💞 واردحرم شدیم حس عجیبے داشتم سرگردوݧ تو بیـݧ الحرمیـݧ وایساده بودیم نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس بہ اصرار اردلاݧ اول رفتیم حرم اما حسیـݧ دست در دست علے واردشدیم چشمم کہ بہ گبندافتاد بے اختیار اشک ازچشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم علے هم کنارمـݧ نشست وتو اوݧ شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ چادرمو کشیدم روصورتمو و باتموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چراتمام صحنہ هاے اوݧ ۴سال،مث چادرے شدنم اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظرپسرش بود نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود، خواستگارے علے شهادت مصطفے خانومش و ..حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم وباعث شدت گریہ ام شده بود واے اماݧ ازروضہ اے کہ علے داشت میخوند روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعداز شهادت امام حسیـݧ قلبم داشت ازسینم میزد بیروݧگریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم امابازهم بغض داشت خفم میکرد نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم تو هموݧ حالت چند تانفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم چادرمو زدم کنارتا راحت ترنفس بکشم مردم دور تا دورما جمع شده بودݧ با روضہ ے علے اشک میریختـݧ اشکام و پاک کردم کہ واضح تراطرافمو ببینم بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو باروضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم بغضم بیشترشد ونفسم تنگ تر بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود بااشاره گفتم کہ حالم بده زهرانگراݧ بطرے آب واز کیفش درآورد وداد بہ مـݧ وبعد شونہ هامو ماساژ داد روضہ ے علے تموم شد اطرافموݧ تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـݧ شده بود باسرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ؟ هنوزاشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبودتا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکرمیکردم لبخندے زدم وگفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم بهش نزدیک شدم ودرگوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ببیـݧ منو بہ چہ روزے انداخت با تعجب بهم نگاه کردواز خجالت سرشو انداخت پاییـݧ چندروزے گذشت سخت هم گذشت ازطرفے حرم آقا و روضہ هاش ازطرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش ومیدونستم میدونستم کہ بعداز شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کردݧ کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطرمـݧ تاحالا نرفتہ الاݧ هم اومده بود ازآقا بخوادکہ دل منو راضے کنہ با خودم نمیتونستم کنار بیام،مـݧ علے و عاشقانہ دوست داشتم دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود امانباید انقدرخودخواه باشم من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم تصمیم گیرےخیلے سخت بود تو هموݧ حرم بہ خدا توکل کردم واز آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ،ول نمیکردم دل کندݧ از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلموݧ هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود اشک چشماموݧ خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت رسیدیم خونہ بہ همیـݧ زودے دلتنگ حرم شدیم. حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرموݧ بہ زور جدا کرده بودݧ علے بے حوصلہ وناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے؟ آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتموݧ قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چیہ با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے؟ جانم اسماء؟ چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ؟ باتعجب هم نگاه کرد. بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم ؟ چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـݧ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آهاݧ قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینموݧ سکوت بود سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم. نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد . چطورے میتونستم بزارم علے بره ،چطورے در نبودش زندگے میکردم. اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد .کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم؟ پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا؟ .دیگہ کے برام گل یاس میخرید . سرمو گرفت و پیشونیمو بوسید .تو چشمام زل زدو گفت :اسماء چیشده ؟چرا چند وقتہ اینطورے بہ علےنمیخواے بگے میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے؟ اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے؟ کجا؟ سوریہ. باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ؟ نگاهش کردم و گفتم ✍ ادامه دارد... ╭┅──┅❅❁❅┅──┅╮ 🌻🕊 ╰┅──┅❅❁❅┅──┅╯
2.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 تو میخواهی ما همیشه یقین داشته باشیم ما را میبخشی و نظر لطفت را از ما بر نمیداری...❤️ 🎙حجت‌الاسلام فرحزاد
🟢 دعا کنید مرگ شما هم شهادت باشد! 🌻وقتی با آن شهید (در برزخ) صحبت می کردم، توصیفات جالبی از آن سوی هستی داشت. او اشاره می کرد که بسیاری از مشکلات شما با توکل به خدا و درخواست از شهدا بر طرف می گردد. مقام شهادت آنقدر در پیشگاه خداوند با عظمت است که تا وارد برزخ نشوید متوجه نمی شوید. در این مدت عمر، با اخلاص بندگی کنید و به بندگان خداوند خدمت کنید و دعا کنید مرگ شما هم شهادت باشد. 📕کتاب سه دقیقه در قیامت ‌
854.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 اگر می‌خواهید در زندگی موفق و رستگار باشید...
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 چرا ظالم‌ها سالم‌ترند و مشکلات کمتری در زندگی دارند؟! 🎙استاد قرائتی
❤️ أرحم الراحمین...✨ ☘ با تمام وجود گناه کردیم، نه نعمت‌ هایش را از ما گرفت نه گناهان‌ مان را فاش کرد. اگر بندگی‌اش را می‌کردیم چه می‌کرد...! ✍آیت‌الله بهجت (ره)
🏝او امام زمانی بود🏝 چون کوه در انتظار تو صبر کرد! ▪️در ماتم برادران و برادرزادگان به دنبال کودکان، آتش دامانشان را فرو نشاند و مهربانانه در آغوششان گرفت؛ که مبادا خردسالی، ره بیابان پیش گیرد یا کنار بوته‌ای، از ترس جان دهد یا پنجه‌ای، دوباره چهره‌اش را کبود سازد. چون کوه ایستاده بود تا پیامبری کند! دخت پیامبر، چون کوه ایستاده بود تا بیست و سه سال باغبانی پیامبر، پر شکوه بماند! چون کوه ایستاده بود تا مادرانه، گیسوان صبر را شانه بزند، تا بیت‌الاحزان مادرش استوار بماند! چون کوه ایستاده بود تا به یاد روزهای خوش با علی ، کوفه را خطبه بخواند! چون کوه ایستاده بود تا مجتبایی کرده باشد کوچه‌های باریک مدینه را! آری، چون کوه ایستاد تا در امان بماند سجاد از تازیانه، و پرچم را افراشته نگاه دارد، تا برسد به دست مهدی، و بگیرد انتقام خار مغیلان و آتش خیمه‌ها و گم شدن فرزندان آل الله را، همان صمصام منتقم! زینب ایستاد، و صبر کرد، در انتظار ! پیشاپیش 🖤 سلام‌الله‌علیها تسلیت باد آجرک الله یا صاحب الزمان 🖤😔😭
▪️عاشقانه ترین وصال... ....😭 روزهاست که چشم انتظارم چقدر سخت بود فراقت عزیزِ مادرم روزها در انتظار غروب و شبها در انتظار طلوع می‌نشستم تا روزگار نبودنت، اینقدر سخت نگذرد.. جانانم هنوز گرمای بوسه‌ای که در گودالی خون آلود از حنجرت ستاندم به خاطر دارم... باورم نبود که بی حسین به بازار شام درآیم به مجلس شراب از تو سُرایم بر کنج خرابه در غم دردانه ات آه از دل برآرَم جانانم از غمت چنان گشتم که عبدالله مات سپیدی گیسوانم تا ساعتی مرا نشناخت قربانت گردم فدای سرت آنچه بر زینب گذشت آمدم تا در کربلا فدایت شوم... اما در کربلا نه بلکه با هر بار بالارفتن خیزران زینب جان داد آن لبان بوسه گاه پیغمبر بود لبانت کلام توحید میسرود چگونه شد که ضربگاه خیزران شد؟ دیگر تمام شد.... زینب و خاطرات جان سوز کربلا و شام و خرابه امشب به اتمام رسید... آمدم تا دوباره در سایه نگاهت آرام گیرم سلام ای عزیز مادرم.... ...😭 وصال خواهر به برادرش... 😭 امشب کربلای زینب به اتمام رسید و از غم دنیا رهایی یافت...🖤 سلام بر عزیزِ مادرم... شهادت ، ، عمه سادات را محضر مقدس (عجل الله) و تمام شیعیان جهان اسلام تسلیت عرض می‌نماییم سلام الله علیها
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه حضرت زینب(س) لحظه‌های آخر عمر حضرت زینب(س) روضه📺 علی_پورکاوه🎙 شهادت_حضرت_زینب(س)🏴
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_فضا_سیاه_شد_از_دود_آه_اهل_حرم_حاج_حسن_خلج.mp3
زمان: حجم: 5.09M
روضه حضرت زینب(س) فضا سیاه شد از دود آه اهل حرم روضه🔊 حسن_خلج🎙 شهادت_حضرت_زینب(س)🏴