5714915861.mp3
2.75M
↵دعاےعھـد . . ♥️!
میوناشڪهاودعاهاے . . .
قشنگتونماروفراموشنڪنیدᵕ.ᵕ🌱
#سلام_امام_زمانم
هر روز صبح به یادت هستم
سلام بر پدر همه عالم
صبح بخیر امام مهربانم
دستی به روی سینه
و دستی به سوی تو
روی لبم گــل می کند
آقا سـلام از دور
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَجْ
🔴 ارزش خشم برای خدا
💠 كسی كه با فاسقان دشمنی كند و برای خدا خشم گيرد ، خداوند هم به خاطر او خشم می گیرد و روز قيامت او را خشنود سازد.
📒 #نهج_البلاغه ، فرازی از حکمت ۳۱
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
"حکمت خداوند"
میگويند: يكی از صحرانشينان، سگی و الاغی و خروسی داشت كه خروس، او را برای نماز صبح بيدار میكرد...
سگ مراقب او بود و الاغ، بار او را میبرد.
شبی روباه، خروس او را برد و خورد، آن مرد گفت: شايد خير من در آن باشد...!
روز ديگر گرگ آمد و الاغ او را گرفت و شكم الاغ را دريد...
آن مرد گفت: شايد خير من در آن باشد.!
روز ديگر سگ او مُرد...
گفت: «لا حول و لا قوة الّا بالله»، شايد صلاح من در آن باشد.!
اتفاقا جمعی از دشمنان، قصد قبيله او كردند.
نزدیک به خانههای آنها آمده، انتظار فرصت میكشيدند...
چون شب شد، سر آنها ريختند و اموال آنان را غارت كردند و مردان را به قتل رساندند، اما چون از خانه آن مَرد هيچ صدایی نمیآمد، او را نكشتند...
* کار خدا بیحکمت نیست*
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📗🖇
#برای_ترک_گناه_هیچ_وقت_دیر_نیست
#از_همین_الان_شروع_ڪن💥💪
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید مسعود عسگری
ما نباید به گناه نزدیک بشیم و باید برای خودمون ترمز بذاریم، اگه بگیم فلان کار به گناه نزدیکه ولی حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصلهای نداریم... پس باید برای خودمون چند تا ترمز و عقبگرد موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم...
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چگونه از جایگاه خودمان نزد امام زمان ارواحنا فداه مطلع شویم ؟
#امام_زمان
#اردیبعشق
هیچ وقت این یه تیکه از مداحی رو
درک نکردم ...
"بزار #مُحرَّم برسه واست قیامت میکنم "
من؟
من واسه تویی که دنیا دنیا نوکرِ بدرد بخور داری قیامت کنم؟
من نهایتاََ بتونم لباسِ عزاتو بپوشمُ تا میشه برآت گریه کنم که اینم از لطفِ
مآدرتِ دورتبگردم(:
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📗🖇
#برای_ترک_گناه_هیچ_وقت_دیر_نیست
#از_همین_الان_شروع_ڪن💥💪
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🔮قسمت هفتم . #قلبم_برای_تو❤❤ . . به پادگان برگشتیم و شب رو خوابیدیم مثل شبهای پیش قبل از خواب بگو و
🔮داستان🔮
.
#به_نام_خدای_مهدی
#قلبم_برای_تو❤❤
#قسمت_هشتم
.
راوی داشت صحبت میکرد
بچه ها اینجا شلمچه هست
اینجا همون جاییه که جوونای ما تکه تکه شدن...
این خاکی که روش نشستید توش پر از چشم های قشنگ و قلب های مهربون بچه های ماست... اینجا همون جاییه که جوون های مثل شما پر میکشیدن و به خدا میرسیدن...
.
یهو دلم میلرزید...تا حالا تو زندگیم همچین حسی نسبت به شهدا نداشتم...تا حالا شهدا اینقدر نزدیک به خودم حس نکرده بودم...مخصوصا با اون خواب دیشب حس میکردم شهدا همه حرکاتم رو زیر نظر دارن....کم کم داشت غروب میشد...غروب شلمچه و صدای راوی بی اختیار اشکام رو اروم اروم جاری کرد...
-وحید:داش سهیل؟! چی شده؟؟ داری گریه میکنی یا فیلمه؟؟😯
-بچه ها دو دیقه ولم کنین بزارین تو حال خودم باشم😔
-خب پس...بزار تو حال خودش باشه...اصلا نمیخواد پاشه 😂
-گفتم ولم کنین 😔
-خا باشه...بی جنبه 😑
-شما برین سمت اتوبوس من خودم میام...
حرفهای راوی تموم شده بود و بچه های کاروان به سمت اتوبوس حرکت کرده بودن..
من نه حوصله رفتن داشتم و نه دلم میومد این حال خوبی که برای اولین تجربه میکردم رو تموم کنم...
تو حال خودم بودم...در حال فکر کردن به خواب دیشب و کارهای گذشتم که صدای گریه یه دختری حواسم رو پرت کرد😯
.
نگاه کردم مثل اینکه با کاروان ما بود و چند قدم اونور تر از من نشسته بود...داشت اروم اروم با شهدا حرف میزد و گریه میکرد و با خاکها بازی میکرد...به حالش غبطه میخوردم که چقدر با شهدا صمیمیه ولی من حتی نمیتونم باهاشون حرف بزنم😕
شهدا رو با اسم کوچیک صدا میکرد و باهاشون درد و دل میکرد و اسک میریخت...
میگفت حاج ابراهیم این رسمشه؟؟
سید مرتضی اینطوری مهمونتون رو دست خالی برمیگردونین؟؟
.
اصن انگار این دختر با تموم دخترهایی که از قبل دیده بودم فرق داشت😕
نمیدونم چرا...شاید دیوونه شده بودم...ولی حس میکردم میتونه کمکم کنه😔
دلم میخواست برم جلو و بپرسم چجوری میشه اینقدر با شهدا رفیق بود 😕...بی اختیار فقط داشتم به این صحنه درد و دل کردنش نگاه میکردم که صدای وحید رو از پشت سرم شنیدم...
-داش سهیل...داش سهیل؟؟ کجا رو نگاه میکنی؟؟
آهااااا... پس قضیه اینه؟؟ تریپ مذهبی برداشتی که مخ بزنی؟!😂
-ساکت شو وحید...اینقدر چرت و پرت نگو😑
-خو اگه دروغ میگم بگو دروغ میگی...اصن میخوای برم جلو بگم این رفیقمون در یک نگاه عاشقتون شده😀😀
-وحید😑
-خیلی خب حالا...ولی من نمیدونم عاشق چیش شدی؟! اینکه همش چادر سیاهه...نکنه مارک چادرش اصله؟!😂😂
-یه کلمه دیگه حرف بزنی خفت میکنم 😡
.
.
#ادامه_دارد
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🔮داستان🔮 . #به_نام_خدای_مهدی #قلبم_برای_تو❤❤ #قسمت_هشتم . راوی داشت صحبت میکرد بچه ها اینجا شلمچه هس
🔮داستان🔮
.
#به_نام_خدای_مهدی
#قلبم_برای_تو❤❤
#قسمت_نهم
.
وحید :-خیلی خب حالا...ولی من نمیدونم عاشق چیش شدی؟! اینکه همش چادر سیاهه...نکنه مارک چادرش اصله؟!😂😂
-یه کلمه دیگه حرف بزنی خفت میکنم 😡
اروم اروم رفتیم و سوار ماشین شدیم
فردا صبح کنار اروند باز همون دختر رو دیدم...دلم میخواست برم جلو و باهاش حرف بزنم 😕
ازش راه خوب بودن رو بپرسم...
راه رفیق شدن با شهدا...
کنار اروند یه گوشه وایساده بود...
اروم اروم قدم برداشتم و نزدیکش شدم...
قلبم داشت تند تند میزد..
حس عجیبی بود...
با خیلی آدم ها حرف زده بودم ولی تاحالا همچین حسی نسبت بهشون نداشتم..
اروم رفتم کنارش و گفتم:
خانم ببخشید میتونم چند دیقه وقتتون رو بگیرم؟؟
یهو برگشت و انگار شکه شده باشه با تعجب نگاهم کرد...
یه نگاه به سر و وضع و تیپم کرد و چیزی نگفت بهم...
چادرش رو رو جلو صورتش گرفت و به سمت دوستاش حرکت کرد 😕
.
دلم شکست ولی حق داره...یه نگاه به خودم کردم دیدم اگه خودمم باشم با همچین آدمی صحبت نمیکنم...سهیل خان حالا که میخوای تغییر کنی پس ظاهرت هم باید تغییر بدی😔😔
.
اخرین روز سفر شد...تو ماشین نشستیم و به سمت شهرمون حرکت کردیم...برخلاف موقع اومدن اصن حال و حوصله مسخره بازیهای بچه ها رو نداشتم...کنارشون نشسته بودم ولی حواسم جای دیگه بود...
-بچه ها داش سهیلمون متحول شده 😂😂
-شایدم متاهل شده 😀😂😂😂
.
🔮از زبان مریم :
.
روز آخر سفر بود...قرار بود بریم اروند کنار.
وقتی رسیدیم یاد قصه هایی که از اروند شنیده بودم افتادم...
اینکه چه جوونهایی تو این رودخونه افتادن و هیچوقت بیرون نیومدن...
اینکه یه کوسه ی اینجا رو بعد سالها شکلر کردن و تو دلش پر از پلاک بود 😢😢
.
زهرا اینا رفته بودن سمت بازار...
هنذفریم رو تو گوشم گذاشتم و مداحی شهید گمنام رو پخش کردم 😔
شهید گمنام سلاام
خوش اومدی مسافر من...خسته نباشی پهلوون...
تو حال خودم بودم که سایه سنگینی رو پشت سرم حس کردم...سرم رو برگردوندم...
انتظار داشتم زهرا باشه...
ولی نه😯
یکی از اون سه تا پسرا بود که از اخر اتوبوس شکلک در می آوردن...
خیلی ترسیدم...
میدونستم اینا خواسته هاشون چیه...
بدون هیچ حرفی راهم رو به سمت زهرا اینا تغییر دادم
.
#ادامه_دارد
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🔮داستان🔮 . #به_نام_خدای_مهدی #قلبم_برای_تو❤❤ #قسمت_نهم . وحید :-خیلی خب حالا...ولی من نمیدونم عاشق
.
#به_نام_خدای_مهدی
.
#قلبم_برای_تو❤❤
.
🔮قسمت دهم
.
زهرا اینا رفته بودن سمت بازار...
هنذفریم رو تو گوشم گذاشتم و مداحی شهید گمنام رو پخش کردم 😔
شهید گمنام سلاام
خوش اومدی مسافر من...خسته نباشی پهلوون...
تو حال خودم بودم که سایه سنگینی رو پشت سرم حس کردم...سرم رو برگردوندم...
انتظار داشتم زهرا باشه...
ولی نه😯
یکی از اون سه تا پسرا بود که از اخر اتوبوس شکلک در می آوردن...
خیلی ترسیدم...
میدونستم اینا خواسته هاشون چیه...
بدون هیچ حرفی راهم رو به سمت زهرا اینا تغییر دادم
.
تا زهرا من رو دید فهمید ترسیدم
-چی شده مریم؟!
-ها؟! هیچی هیچی...چیز خاصی نیست
-خب بگو شاید بتونم کاری کنم 😕
-اون پسرا بودن مسخره بازی در میاوردن -خب؟!😯
-یکیشون تابال یهویی پشت سرم ظاهر شد و من فکر کردم تویی بعد برگشتم و دیدمش کلی ترسیدم
-خب حالا حرف حسابش چی بود؟!
-نمیدونم...ولی خودت که میشناسی اینارو 😐
-میخوای برم بشورم بزارمش آبروش جلوی همه بره؟!
-نه بابا ولش کن...هیچی بهتر از بی محلی نیست به اینا
.
.
.
🔮از زبان سهیل
بچه ها از ته اتوبوس تیکه مینداختن ولی حتی حوصله جواب دادن بهشون هم نداشتم...
داشتم با خودم فکر میکردم تو زندگیم چیا رو باید تغییر بدم.
ظاهرم...رفیقام... اصلا همه چیم باید عوض بشه....😕
به یاد بعضی کارهام میوفتادم و خجالت میکشیدم....
از اینکه یه سری جوون هم سن من اومدن جلوی توپ و تانک موندن اونوقت من با این سنم دنبال مسخره بازی و جلف بازی بودم.. ای کاش میشد برگشت به عقب و دوباره زندگی کرد...
.
خلاصه رسیدیم به شهرمون و یه راست رفتم خونه.. چند روز حوصله صحبت با هیچ کسی رو نداشتم...
بابا و مامانم تعجب کرده بودن از این حرکتهام... بچه ها چندبار زنگ زدن بیرون بریم ولی هر بار به یه بهونه ای پیچوندمشون...
حوصله دور دورهای بی هدف رو نداشتم...
لباسهای جلف و عجق وجقمو انداختم دور...
رفتم یه آرایشگاه معمولی و گفتم موهام رو مدل عادی بزنه و صورتمم تیغ نزنه...
.
چند هفته دانشگاه نرفتم و تو خونه با خودم کلنجار میرفتم...
یه حسی به من میگفت رفتن به دانشگاه یعنی دوباره شروع زندگی بی هدف قبل راهیان...
ولی بالاخره دل رو به دریا زدم...
بعد چند هفته رفتم دانشگاه...برخلاف گذشته هیچ ذوقی برای رسیدن زودتر به دانشگاه نداشتم...در حال بالا رفتن از پله ها بودم که باز اون دختر رو دیدم 😕 ارام و متین داشت از پله ها پایین میومد....با خودم گفتم برم جلو و بگم سو تفاهم شده...
.
#ادامه_دارد
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
‹بِٮـــمِاللّٰھالرَّحمٰـنِْالرَّحیـٓم›
#اَلسَـلآمُعَلَیڪَیـٰآحُـسیٖنبنعَـلۍ🖐🏻!
5714915861.mp3
2.75M
↵دعاےعھـد . . ♥️!
میوناشڪهاودعاهاے . . .
قشنگتونماروفراموشنڪنیدᵕ.ᵕ🌱
#سلام_صبحگاهی
پروردگارا درود و رحمت فرست بر حجت و خليفه تو بر اهل زمين تو در تمام بلاد دعوت كننده خلق است به راه تو...
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى حُجَّتِكَ فِي أَرْضِكَ وَ خَلِيفَتِكَ فِي بِلاَدِكَ الدَّاعِي إِلَى سَبِيلِكَ
زیارت امام زمان(عج) به نقل از سید بن طاووس.
#اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
هرکہشدگمنامتر ؛ زهراخریدارششود
بردرِاینخانھازنامونشانبایدگذشت !
🌸 ظـهوࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :(
@Beh_to_az_door_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 همش کار بسیج لندنه😁
#مقام_معظم_رهبری
سلام آرام جانم امام زمانم ✋
📖 السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ...
🌱سلام بر مولایی که با طلوع شمس وجودش، مجالی برای ظلم و ظلمت باقی نخواهد ماند.
✨سلام بر او و بر لحظهای که با دیدن روی ماهش، زمین و زمان غرق سرور خواهد شد.
🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
# سلام علی آل یاسین 🌹
# اللهم لین قلبی لولی امرک 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 _حضرت آقا خطاب به خواهر شهید عجمیان:
بله این شهدا مثل نوه من هستند اما در معنا از همه ما بزرگترند...
-بخشی از مستند
#آرمان_روح_الله
نثار روح بلندشان صلوات 🥀🥀
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
#اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🌷