eitaa logo
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
462 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
13.4هزار ویدیو
131 فایل
🌸 ظـ‌ه‍وࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :( @Beh_to_az_door_salam ادمین تبادلات: @ya_zah_raa مدیر اصلی @Asmahasani12 ادمین رمان @Loiaa009979
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ پیامبر اڪرم(صلی الله علیه و آله) : زیاد وضو بگیر تا خداوند عمرت را طولانی کند اگر توانستی شب و روز با طهارت باشی این کار را بڪن زیرا اگر در حال طهـارت بمیری شهید خواهی بود. 📚 منتخب میزان الحکمه
••• زن دستشو دراز کرد که دست بده ولی امام موسی صدر دستشو روی سینه اش گذاشت! زن گفت: ترسیدی نجس بشی؟! امام موسی صدرگفت: خیر، میخواستم طهارت شما حفظ بشه
مهمترین کنکور ما سوال قبر است. فشار مرگ آنچنان روی اعصاب ومغز فشار می آورد‌‌ ، که الفبای دین هم از یاد می رود. [ آیت الله جوادی آملی ]
کاش "دنیا" طوری بود ڪه هیچکس به ڪسی "نیاز" نداشت اونوقت آدمها "مطمئن" میشدن ڪسی ڪه "سراغشون" رو میگیره "دوسشون" داره نه ڪارشون... زندگیتون پر از خدا که بی نیاز مطلقه 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظهرتون  با طراوت و چون صدای باران گوش نواز دلتون خالی ازغصه زندگيتون شیرین تر از عسل دنیاتون غرق درشادی ظهرتون سر شار از زیبایی ‌❤️
سلام مهربانهای خوش اخلاق دلتان قرص کنید به الطاف خدا یه جایی 👈 نوشته بود که: امیدوارم حالت خوش باشه یا توی هرحالی که هستی با اون حال خوش باشی وقتی بهش فکر می‌کنم می‌بینم چه خوب می‌شه اگه آدم واقعا بتونه با هر حالی که داره خوش باشه و خیلی به خودش سخت نگیره. دل قوی دارید که...... خدا هستُ خدا هستُ خدا هستُ وبگید..... خدا شکرُ خدا شکرُ خدا شکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*سلام بر امام_زمان 🥹✨ تو را به حق جد مطهرت برگرد قسم به چادر خاکی مادرت برگرد اَللّهُمَ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_اَلفَرَج 🤍*
روضه (3).mp3
50.1M
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
استغفار امام صادق (علیه السلام) : 🌱 کسیکه زمان خوابیدن صد مرتبه استغفار کند ؛گناهانش همچون برگ درختان فرو می‌ریزد وصبح که بلند شودگناهی برایش نماند.🌱
دکتر انوشه گفت: پدر من از سن راهنمایی تا آخر عمرش، هیچ وقت منو به اسم کوچیکم صدا نزد. همیشه می گفت آقای انوشه. تا می خواستم فضولی کنم، بهم می گفت آقای انوشه کجا تشریف می بری؟ من آروم میشدم. سرعت فضولی منو می گرفت. خیلی روانکاوانه. ایشون در دوره راهنمایی به من گفت: پسرم من به تو ده فرمان میدم. من سال ها با این ده فرمان زندگی کردم و اون ده فرمان رو روی سنگ قبرش نوشتم. 1. منتظر باش، متوقف نباش 2. تأمل کن، معطل نباش 3. جسور باش، گستاخ نباش 4. سرسخت باش، لجباز نباش 5. صبور باش، بی خیال نباش 6. ساده باش، ساده لوح نباش 7. شتاب کن، شتاب زده عمل نکن 8. بگو آره، نگو حتما 9. بگو نه، نگو هرگز 10. بگو برات می مونم، نگو برات می میرم
⭕️ چند توصیه زیبا از پیکاسو: - با دوستان شاد معاشرت کن - همیشه مشغول یادگیری باش - تا میتوانی بخند - احساساتت را بیان کن - از سلامتی ات بهره ببر - و خاطرات بد را فراموش کن 🌹🙏
امام على عليه السلام: زيبا سخن بگوييد تا پاسخ زيبا بشنويد 📚غررالحكم حدیث 2568
مناجات_زیبا روزی حضرت موسی (ع) در كوه طور،به هنگام مناجات عرض كرد: ای پروردگار جهانیان!جواب آمد:لبیك! سپس عرض كرد:ای پروردگار اطاعت كنندگان!جواب آمد:‌ لبیك! سپس عرض كرد:‌ای پروردگارگناه كاران موسی علیه السلام شنید: "لبیك، لبیك ، لبیك!"حضرت گفت: خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم، یكبار جواب دادی؛ اما تا گفتم: ای خدای گناهكاران، سه مرتبه جواب دادی؟خداوند فرمود: ای موسی! عارفان به معرفت خود و نیكوكاران به كار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گناهكاران جز به فضل من پناهی ندارنداگرمن هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه كسی پناهنده شوند؟
🍃🌷🍃 🌷 🌹کاش بیدار شوم آمده باشی به خراسان 🌹بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان 🌹کاش بیدار شوم اول اخبار تو باشی 🌹سرزده، سر زده باشی به دو تا شهر و دهستان 🌹رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی 🌹بروی باز به محروم‌ترین نقطه‌ی ایران 🌹با عبای گِلی و عینک و عمامه‌ی خاکی 🌹پای درد دل مردم بنشینی کف میدان 🌹زاهدان تا به کسی خسته نباشید بگویی 🌹یا کلنگی بزنی مدرسه‌ای را به مریوان 🌹کاش بیدار شوم زائر مشهد شده باشم 🌹شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان 🌹کاش بیدار شوم زیرنویس خبر امشب 🌹فقط از باد بگوید فقط از بارش باران... 🌷 🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
enc_17120886003082893919284.mp3
3.59M
نماهنگ سلام ماه من مداح: مهدی رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ همدیگه رو با حرفامون . . . رفتارمون یا حتی نگاهمون نرنجونیم . . ..🙏🏻 دنیا به اندازه ی کافی همه رو آزار میده . . . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
برﺍﯼ "ﺁﺩﻣﻬﺎ" ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ"ﺧﻮﺏ"ﺑﺴﺎﺯ ﺁﻧﻘـﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ"ﺧﻮﺏ" ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ "ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ"ﻭ "ﺭﻓﺘﯽ"! ﺩﺭ "ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ"ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ ‌ ‌
نیازمندی های منطقه 😔😔
4_5960729997650957296.mp3
7.47M
▪️به یاد مادر عنایت عجیب امام صادق علیه‌السلام به بانویی که از مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها یاد کرده بود. 📚 المزار‌‌‌‌ الكبير، ص ۱۳۷.
🔆حجاب یعنی ‌... 🔖حجاب یعنی: دختر میوه ای ست ڪه باید از درخت سربلندی چیده شود، نه در پای علف‌های هرز 🔖حجاب یعنی: هنر پوشاندن نه پوشیدنی (عریان نما یا حجاب استایل)ڪه از نپوشیدن بدتر است 🔖حجاب یعنی: دارای حریمی هستم ڪه هر ڪسی به آن راه ندارد 🔖حجاب یعنی: زاده عصر جاهلیت نیستم بلکه زاده عصر امام خویش هستم 🔖حجاب یعنی: حاضر نیستم برای پرنگ شدن در چشم نامحرمان هزار رنگ شوم 🔖حجاب‌ یعنی: هر ڪسی لایق دیدن زیبایی های من نیست 🔖حجاب یعنی: آزاد بودن از زندانی به نام "نظر دیگران" 🔖حجاب یعنی : پوشاندن و نمایان نکردن تمام بدن! نه فقط سر 🔖حجاب یعنی: بی نیازم از هر نگاهی جز نگاه خدا 🔖حجاب یعنی: من انتخاب میڪنم ڪه تو چه ببینی 🔖حجاب یعنی: زرهی در برابر چشم‌های مریض 🔖حجاب یعنی: یک پیله تا پروانه شدن و اوج گرفتن در بهشت لقای الهی 🔖حجاب یعنی: احترام به حرمت های اسلامی 🔖حجاب یعنی: طعمه هوسرانی و لقمه چرب کسی نیستم 🔖حجاب یعنی: به جای شخص، شخصیت را دیدن 🔖حجاب یعنی: من یک انسانم نه یک وسیله برای هوسرانی 🔖حجاب یعنی:خون بهای شهیدان 🔖حجاب یعنی: حفاظت از زیبایی و استمرار طراوت زنانگی 🔖حجاب یعنی: حفاظت از امانت خدا 🔖حجاب یعنی: نماد هویت انسانی 🔖حجاب یعنی: صدفی بر گوهر وجود 🔖حجاب یعنی: محتاج جلب توجه نیستم 🔖حجاب یعنی: زن والاست نه کالا 🔖حجاب یعنی: اثبات تقدس زن 🔖حجاب یعنی: مراقبت از تقوا 🔖حجاب یعنی: اعتماد به نفس 🔖حجاب یعنی: مبارزه با دشمن 🔖حجاب یعنی: زن فقط تَن نیست 🔖حجاب یعنی: احترام به زن 🔖حجاب یعنی: معامله با خدا 🔖حجاب یعنی: تــــاج بندگی و شکوه دلدادگی به آستان قدس فاطمی 🤲اللّهم عجل لولیک الفرج
‍ 📕 (داستان واقعی) ❇️ قسمت۲۹ خاله صب اومد ... و با ندیدن اون خانم ... من کل ماجرا رو تعریف کردم ... هر چند خاله هم به شدت ناراحت شد ... و حق رو به من داد ... اما توی محاسبه نفس اون شب نوشتم... - امروز به شدت عصبانی شدم ... خستگی زیاد نگذاشت خشمم رو کنترل کنم ... نمی دونم ولی حس می کنم بهتر بود طور دیگه ای حرف می زدم ... اون شب پیش ما موند ... هر چند بهم گفت برم استراحت کنم ... اما دلم نمی خواست حتی یه نفر دیگه ... به خاطر اون بو و شرایط ... به اندازه یک اخم ساده ... یا گفتن کوچک ترین حرفی توی دلش ... حرمت مادربزرگ رو بشکنه ... حتی اگر دختر مادربزرگ باشه ... رفتم توی حمام ... و ملحفه و لباس ها رو شستم ... نیمه شب بود ... دیگه قدرت خشک کردن و اتو کردن شون رو نداشتم ... هوا چندان سرد نبود ... اما از شدت خستگی زیاد لرز کردم ... خاله بلافاصله تشت رو از دستم گرفت ... منم یه پتوی بزرگ پیچیدم دور خودم ... کنار حال، لوله شدم جلوی بخاری ... از شدت سرما ... فک و دندون هام محکم بهم می خورد ... حس می کردم استخوان هام از داخل داره ترک می خوره ... 3 ساعت بعد ... با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم ... دیدم خاله ... دو تا پتوی دیگه هم روم انداخته ... تا بالاخره لرزم قطع شده بود ... خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود ... بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود ... تا مادربزرگ تکان می خورد ... دلسوز و مهربان بهش می رسید ... توی بقیه کارها هم همین طور ... حتی کارهایی که باهاش هماهنگ نشده بود ... با اومدن ایشون ... حس کردم بار سنگینی رو که اون مدت به دوش کشیده بودم ... سبک تر شده ... اما این حس خوشحالی ... زمان زیادی طول نکشید ... با درخواست خاله ... پزشک مادربزرگ برای ویزیت می اومد خونه ... من اون روز هیچی ار حرف هاش نفهمیدم ... جملاتش پر از اصطلاح پزشکی بود ... فقط از حالت چهره خاله ... می فهمیدم اوضاع اصلا خوب نیست ... بعد از گذشت ماه ها ... بدجور با مادربزرگ خو گرفته بودم ... خاله با همه تماس گرفت ... بزرگ ترها ... هر کدوم سفری ... چند روزی اومدن مشهد دیدن بی بی ... دلشون می خواست بمونن ولی نمی شد... از همه بیشتر دایی محمد موند ... یه هفته ای رو پیش ما بود ... موقع خداحافظی ... خم شد پای مادربزرگ رو بوسید ... بی بی دیگه حس نداشت ... با گریه از در خونه رفت ... رفتم بدرقه اش ... دستش رو گذاشت روی شونه ام ... - خیلی مردی مهران ... خیلی ... برگشتم داخل ... که بی بی با اون صدای آرام و لرزانش صدام کرد ... - مهران ... بیا پسرم ... - جونم بی بی جان ... چی کارم داری؟ ... - کمد بزرگه توی اتاق ... یه جعبه توشه ... قدیمیه ... مال مادرم ... توش یه ساک کوچیک دستیه ... رفتم سر جعبه ... اونقدر قدیمی بود که واقعا حس عجیبی به آدم دست می داد ... ساک رو آوردم ... درش رو که باز کردم بوی خاک فضا رو پر کرد ... - این ساک پدربزرگت بود ... با همین ساک دستی می رفت جبهه ... شهید که شد این رو واسمون آوردن ... ولی نزاشتم احدی بهش دست بزنه ... همین طوری دست نخورده گذاشتمش کنار ... آب دهنش به زحمت کمی گلوش رو تر کرد ... - وصیتم رو خیلی وقته نوشتم ... لای قرآنه ... هر چی داشتم مال بچه هامه ... بچه هاشونم که از اونها ارث می برن ... اما این ساک، نه ... دلم می خواست دست کسی بدم که بیشتر قدرش رو بدونه ... این ارث، مال توئه ... علی الخصوص دفتر توش ... تمام وجودم می لرزید ... ساکی که بیشتر از 20 سال درش بسته مونده بود ... رفتم دوباره وضو گرفتم ... وسایل شهید بود ... 🔸ادامه دارد... ╭┅──┅❅❁❅┅──┅╮ 🌻🕊