✅ #تلنگرانه
داستان کوتاه زیبا🌺🍃
🌵 کاکتوس:
مردي از خدا دو چيز خواست...
يک گل و يک پروانه...
اما چيزي که به دست آورد
يک کاکتوس و يک کرم بود.
غمگين شد. با خود انديشيد
شايد خداوند من را دوست ندارد
و به من توجهي ندارد.
چند روز گذشت...
از آن کاکتوس پر از خار گلی
زيبا روييده شدو آن کرم
تبديل به پروانه اي زيباشد.
اگر چيزي از خدا خواستيد
و چيز ديگري دريافت کرديد
به او اعتماد کنيد.
خارهای امروز گلهای فردايند.
@afzal_alanis
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
🏴 پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی درگذشت آیتالله محمد یزدی
▫️حضرت آیتالله خامنهای در پیامی درگذشت عالم مجاهد و پارسا آیتالله حاج شیخ محمد یزدی را تسلیت گفتند.
🔹 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت عالم مجاهد و پارسا آیةالله آقای حاج شیخ محمد یزدی رضواناللهعلیه را به حوزهی علمیهی معظم قم و مراجع عظام و علمای عالیمقام و جامعهی محترم مدرسین و به شاگردان و دوستان و ارادتمندان آن مرحوم و بهطور ویژه به خاندان گرامی و همسر و فرزندان مکرم ایشان تسلیت عرض میکنم. سوابق انقلابی و مبارزات دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همهی دورانهای انقلاب و اشتغال به مسئولیتهای بزرگ در ادارهی کشور همچون ریاست قوهی قضاییه و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی، و در کنار فعالیت علمی و فقهی، شخصیتی جامع و اثرگذار از این عالم جلیل پدید آورده بود. ایمان راسخ به مبانی انقلاب و استقامت در این راه و غیرت دینی و انقلابی، نشانههای بارز دیگری از این شخصیت مکرم بود. امید است این وزن سنگین ذخیرهی معنوی مایهی علو درجات ایشان باشد. از خداوند متعال رحمت و مغفرت و رضوان الهی را برای آن مرحوم مسألت میکنم.
سیدعلی خامنهای
۱۹ آذر ۱۳۹۹
♥️ #امام_علی علیهالسلام فرمودند:
🌴 ظفِرَ بِالشيطانِ مَن غَلَبَ غَضَبَهُ، ظَفِرَ الشيطانُ بِمَن مَلَكَهُ غَضَبُهُ
🍃 هر كه بر خشم خويش چيره شود، بر شيطان پيروز شود
هر كه مقهور خشم خويش شود، شيطان بر او پيروز گردد.
📖 غررالحكم، ح6048 و 6049
@afzal_alanis
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
✨﷽✨
✳️ #حکایت_پند_اموز
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع «خدا» رسیدند.
آرایشگر گفت:
من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.
مشتری پرسید:
چرا باور نمیکنی؟
آرایشگر جواب داد:
کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد.
به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟
اگر خدا وجود میداشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد.
نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میدهد این چیزها وجود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمیخواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: میدانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر با تعجب گفت:
چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.
آرایشگر جواب داد:
نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تائید کرد:
دقیقا!! نکته همین است.
✅ خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.
@afzal_alanis
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
برگه امتحان بی نام
یک استاد دانشگاه میگفت:
یک بار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به برگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد.
بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا میکنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت.
احساس کردم زیاد است. کمتر پیش میآید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت.
برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم.
آری، اغلب ما نسبت به دیگران سختگیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح كنيم ميبينيم به آن خوبي كه فكر ميكنيم، نیستیم.
@afzal_alanis
چوپان و مار گرفتار در آتش
چوپانی ماری را از ميان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجين گذاشته و به راه افتاد.
چند قدمي که گذشت مار از خورجين بيرون آمده و گفت:
به گردنت بزنم يا به لبت؟
چوپان گفت:
آيا سزاي خوبي اين است؟
مار گفت:
سزاي خوبی بدی است. قرار شد تا از کسي سوال بکنند.
به روباهی رسيدند و از او پرسيدند.
روباه گفت:
من تا صورت واقعه را نبينم نميتوانم حکم کنم. پس برگشته و مار را درون بوته های آتش انداختند،
مار به استمداد برآمد و روباه گفت:
بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود...
@afzal_alanis
#دلقك_فرعون
فرعون دلقكى داشت كه از كارها و سخنان او لذت مى برد و مى خنديد. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را ديد كه لباسهاى ژنده بر تن ، عبايى كهنه بر دوش و عصايى بر دست دارد. پرسيد:
تو كيستى ؟ گفت: من پيامبر خدا موسايم كه از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحيد آمده ام.
دلقك از همانجا بازگشت، لباسى شبيه لباس موسى پوشيده و عصايى هم به دست گرفت، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقليد سخن گفتن حضرت موسى (ع ) كرد.
آن جناب از كار او بسيار خشمگين شد. هنگامى كه زمان كيفر فرعون و غرق شدن او رسيد و خداوند او را با لشكرش در رود نيل غرق ساخت، آن مرد تقليدگر را نجات داد.
موسى عرض كرد:
پروردگارا! چه شد كه اين مرد را غرق نكردى، با اين كه مرا اذيت كرد؟
خطاب رسيد:
اى موسى ! من عذاب نمى كنم كسى را كه به دوستانم شبيه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.
📚 انوار نعمانيه، ص 354
@afzal_alanis
❌ هرگز مغرور نباش❗️
#نهج_البلاغه
🍃 وَلاَ تَقُولَنَّ: إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَةٌ لِلدِّينِ وَتَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ
🌴 هرگز نگو که «من فرمانروا هستم كه باید دستور دهنده باشم و دیگران اطاعت كنند؛ زیرا قطعا چنین اندیشهای، مایه فساد قلب و سستی دین خواهد شد و تو را با نارضایتی عمومی و حوادث بنیان برانداز روبرو میسازد»
📖 #نامه_53
@afzal_alanis
♻️ #نشر_حداکثری ♻️
#فوری
روحالله زم اعدام شد
مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز که خود را لیدر اغتشاشات در ایران میدانست، ساعتی پیش به سزای اعمالش رسیده و به دار مجازات آویخته شد.
@afzal_alanis
▫️◽️◻️📚◻️◽️▫️
#حکایتپندآموز👌
مردى در برابر لقمان ايستاد و به وى گفت: تو لقمانى؟ تو بردهی بنى نحاسى؟
لقمان جواب داد: آرى.
گفت: پس تو همان چوپان سياهى؟
لقمان گفت: سياهىام كه واضح است، چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟
آن مرد گفت: ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو!
لقمان گفت: برادرزاده! اگر كارهايى كه به تو مى گويم انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى.
گفت: چه كارى؟
لقمان گفت:
فرو بستن چشمم،
نگهدارى زبانم،
پاكى خوراكم،
پاکدامنىام،
وفا كردنم به وعده و پايبندىام به پيمان،
مهمان نوازىام،
پاسداشت همسايهام
و رها كردن كارهاى نامربوط.
اين، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى.
📗البداية و النهاية، جلد 2، صفحه 124
@afzal_alanis
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔