eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
122.7هزار عکس
128.2هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️حاجی اسراف نمی کرد.... دعوتش کرده بودند برای سخنرانی در یک همایش. توی سطح شهر کرمان هم بنرهای تبلیغاتی را با عکس حاجی زده بودند. وقتی رفت پشت تریبون قبل از هر حرفی گلایه کرد و گفت:«این رسم که هر که می‌آید یک جا سخنرانی می‌کند، تصاویرش را می‌زنند. مداح می‌آید با عکس، روحانی می‌آید با عکس، بعد با کلی تبلیغات، این اسراف است. کار خوبی نیست... من بچه‌ اینجا هستم، بچه‌ دهات هستم، بچه‌ عشایری هستم، فقیر هستم، ظرفیتم این کارها نیست.» مجاهد عراقی تعریف می‌کرد. می‌گفت: «خودم دیدم. آستین‌هاش رو بالا زد و با نصف یک بطری آب کوچیک وضو گرفت. به‌اندازه چندتا مشت آب هم نمی‌خواست اسراف کنه.» 📚سلیمانی عزیز،ص ۱۶۱
❇️شهید حاج قاسم سلیمانی: شهدا محور عزت و کرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز بلکه همیشه، اینها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافته اند. آنها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همان گونه که هستند. فرزندانتان را با نام و تصاویر آنها آشنا کنید.
کاش قصه ی ما تو همین بیت به سر می رسید و پایان قصه تا ابد همین بود : قاسم هنوز در شهر قاسم هنوز در خط گرم نبرد در کوه گرم گذشتن از شط...
🔺 🔸ترکشي به سينه‌ش خورده بود . برده بودنش برای آخرين عمل جراحي. قبل از عمل بلند شد که بره؛ بهش گفتن : بمون! بعد از عمل مرخصت مي‌کنن؛ اينجوري خطرناکه. گفت: «وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمي خوام...» 👈خاطره اي از زندگي خلبان شهيد احمد کشوري 📚برگرفته از شمیم یار ۹۲
❇️شهید پور جعفری می گفت: روزی در منطقه ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت، بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه. همین که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما. حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دید بزنه که این بار، گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار. خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست. به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند. 💚بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم؛ اما حیف. ۹۹ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
∞💎🌿∞ 🌼آنها ... 🌿بارِ #سفر ، 🌼بستند و رفتند ... . 🌸و ما #امّا دل💓 ‌بسته شدیم به #مسافرخانه دنیا . .
🌷 💢بارها شده بود از میخواستم از بگه، چون میدونستم لحظه ی شهادت کنارش بوده....اما هربار به یه ای بحث عوض میشد و هیچی نمیگفت! میدونستم گفتنش براش سخته اما این سوالی بود که درگیرش شده بود و کسی جز ابوعلی نمیتونست جوابم رو بده! 💢 دقیق یادم نمیاد، ولی اگر اشتباه نکنم پارسال شب🌙 حضرت زهرا بود که برای چندمین بار خواستم برام از شهادت بگه.... و متن زیر تنها چیزی بود که گفت: چون تیر تو سینه اش خورده بود و شُش سوراخ شده بود با نفس ، خون بالا میاورد....🥀 و چند دقیقه بیشتر.... 💢 درگیری بسیار سخت بود و با توجه به فشار دشمن،👹 هر لحظه ممکن بود دستور عقب نشینی صادر بشه،🥀لذا گمان اینکه نکنه جا بمونه ، خیلی اذیتم میکرد...😔 همه دنبال کار خودشون بودن و چون فرمانده رو از دست داده بودیم ، روحیه ی همه شده بود.. 💢 پیکر رو با زحمت رو دوشم گذاشتم و اصلا حواسم به دور و اطرافم نبود که مدام به سمتمون تیر اندازی میشه... 200 متر به سختی و زحمت حرکت کردم و هر چند قدم می ایستادم و نفس تازه میکردم و باهاش درد و دل میکردم.. 💢 چون روی اش فشار بود، از دهانش خون میومد و لباس👕 و صورتم از خون 💔پاکش رنگین شده بود.... اون لباسم رو یادگار دارم... و چند ماه بعد هم با ناگفته های زیادی که در سینه اش ماند به رفیق پیوست.... ✨ 🕊 🌷 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
مےشود یـ🌹ـاد تو را ڪرد و ڪمی گریہ نڪرد....🕊 به خـ🌷ـدا بعدِ تو این دل به ڪسی تڪیه نڪرد....🥀 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
مانند ستاره‌ها به دور ماهَند💚 با جعفر و عون و اَڪبرش هَمراهند🕊 خوش باد ڪه🌷 حاج‌قـاسـ🌹ـم و یارانش مهمان سر سفره‌ۍ ثارالله‌اند 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
گُل نيست چنين سرڪش و رَعــنا ڪه تویۍ مَه نيست بدين‌گونه فريــبا ڪه تویۍ غم بر سرِ غم ريختہ🕊 آن‌جا ڪه منم🥀 دل بر سرِ دل ريختہ آن‌جا ڪه تویۍ🌹 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💚 سلام و درود خدا بر شهیدان جمعه🥀 عجب حڪایتۍ دارد این جمعه‌ها..!🌷 ۱۳ دی، ۱:۲۰... ۷ آذر، ۱۷:۰۰ یڪ ‌بار صبح جمعه...💠 یڪ‌ بارم غروب جمعه...🏴 در وصف هردو نیز انتقام سختے در انتظار جنایتڪاران است🇮🇷 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🥀🖤 دنیا اصلا برایش ارزشی نداست و به هر چیز دنیایی که فکرش را می شود کرد، می خندید و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه می گفت: «من فقط یک بسیجی ام.» یک بار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت: «بچه ها رفتند، گرفتند، آمدند» گفتم: «پس تو آنجا چه کاره ای؟» گفت: «من؟ هیچ کاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچه ها هستم ک راهشان را عوضی نروند. من داخل هیچ کدام از اینها نیستم.» راوی: همسر شهید ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
♥️🎙 دغدغه این رو داشت که این جوون‌ها و بچه‌هایی که تو خیابون هستن، این بچه‌ها رو آشنا کنه و مانوس کنه با امام رضا علیه السلام✨ و می دوید دنبال این،پول خرج می کرد... زندگی می گذاشت، نفس می زد، چقدر زحمت می کشید بخاطر همین ... 🙃 وقتی بچه ها با علی می‌گشتند و می‌رفتند حرم و می‌آمدند، واقعا تاثیر می‌گرفتند🖐🏻 حتی خود بنده وقتی با علی می‌گشتم، می‌رفتیم حرم.... می‌گفت بریم جلو ضریح زیارت عاشورا بخونیم🙂✨💔 دیگه السلام علیک ... شروع می‌شد، گریه علی هم شروع می‌شد...😭 واقعا سفر دلچسبی بود و بچه ها دوست داشتند کنار علی آقا باشند 🌿 🕊🥀👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده ‍‎‌‌‎‎ ♥️🎙 مصطفے میگفت : " این زندگی یه زندگیه و اون چیزی که ما بهش فکر میکنیم عشقش رو داریم یه چیز دیگس.. ما زن و بچه رو دوست داریم ، رفقا رو دوست داریم ، ولی عشق به خدا وا امام زمان عج ♥️ یه چیز فراتر از زندگی مادیه!💫" واقعا هم همینطور بود! از وقتی که یادم هست دغدغه شهادت داشت و فکرش همیشه شهدا بود... من شهدا را خیلی نمیشناختم، اما مصطفی4 تا جایی که میتوانست به دیگران معرفیشان میکرد :) چون دغدغه شهدا را داشت و زندگینامه ی شان را میخواند و دنبال آنها میرفت ...🖐🏻 برای همین چیز ها بود که میگفت : "اگه کسی یه روز به فکر شهادت نبود باید خودش رو تنبیه کنه!💯" ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎ ‍‎‌‌‎‎‎‎👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
#دلتنگے_شهدایی 🕊🖇 زیباترین جلوات عشق  خونی است که برپیشانی  شهید می نشیند جانم به فدای خاک و خون پی
🎤♥️ مصطفے عاشق خانواده بودو برخوردش باخانمش بسیار جالب وبا احترام کامل بود... و همیشه خانمش را ، عزیز صدا می کرد :)😍 واز اون دسته از آقایونی بود که بسیار زیاد به خانم ها بها میداد✨ گاهی وقتا اگر حواسم نبود سریع خم میشد پای منو میبوسید ، ناراحت میشدم، گاهی وقتا اخم میکردم و میگفت : چرا میخوای منو از این توفیق محروم کنی؟! الان که یادم میاد اخم نمی کنم... فقط جیگرم آتیش میگیره💔🥀  راوی مادرشهید :) ‍‎‌‌‎‎‎‎👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
#دلتنگے_شهدایی 🌿🥀 _______________ ای شهید....🥀 دلم را برایت آماده کرده ام... به کدامین نشانی ارسا
🎤♥️ __________ کم کم مصطفے اومد و کار نوجوان ها را گرفت دستش و بحث آموزش نظامی و هیئت و زیارت عاشورا رو براشون گذاشت... من هم در بحث مداحی و آموزش نظامی کمکش می کردم✨ یه کاری که مصطفے کرد بحث انتقال پایگاه بسیج به سمت ملت یک و دینارآباد بود ؛ مصطفے جوری تبلیغ کرد که نوجوان های اونجا هم جذب شدند!🌿 هیئت ها را در ملت یک ، توی سرما و برف، توی خونه های کاهگلی برگزار می کرد. من و خانومم هم در شرایط سخت و سرما می رفتیم...  راوی دوست شهید ✨ ‍‎‌‌‎‎‎‎👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
📚🔗 _________________________ •°روزۍبہ‌ایشان‌گفتم: محمودرضا‌ توگوشیت‌📱 چہ‌فیلم‌و‌عڪس‌هایی‌داری؟ فورا‌بدون‌واهمہ‌گوشے‌را داد،🌱 گوشۍپر‌بود‌از فیلم‌هاۍ‌ڪوتاه‌ از‌سخنرانے‌های‌رهبر‌انقلاب!🧡 واقعیتے‌ڪہ‌الان‌ خیلیااز‌چڪ‌شدن‌گوشی ‌واهمہ‌داریم🚫 🌹🍃🌹 ✨ ✨🌙 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌿🌸 لبخنـد میزنـد دلــم وقتے نگاهت میڪنم ♥️✨ 🎤♥️ در فرهنگسرای شهریار کلاس بازیگری🎭 گذاشتند... مصطفے  مصمم بود که در کلاسها شرکت کند✨ وقتی دیدم برای رفتن اصرار دارد؛ گفتم : مامان به دو دلیل امکانش نیست؛ اول اینکه از نظر فرهنگ این جور کلاس ها با خانواده ما سازگار نیست! دوم اینکه از نظر مالی هزینه اش برای ما زیاد است، چون شهریه سه ماه را یک جا می گیرند... اما باز مصطفے  روی خواسته اش پا فشاری کرد! با اینکه نسبت به حقوق پدرش میزان هزینه برای ما خیلی زیاد بود؛  گفتم: من برات شهریه را فراهم می کنم ولی خودت پشیمان می شوی...💯 مدتے در کلاسهای تئوری شرکت می کند و به کلاس های عملی که رسید به یک هفته نکشید که کلاسها را ترک کرد! با ناراحتی پیشم آمد گفت: ازشون خواهش کردم بقیه شهریه رو پس بدن قبول نکردن. خیلے ناراحت بود😞💔 خندیدم و گفتم: اشکال ندارد مامان فدای سرت؛ حالا چرا ادامه ندادی؟! گفت: همون که گفتید. مامان اصلا من و که هیچ به حساب نمی آورند؛  تازه از مردهای بزرگ هم حجاب نمی گیرند و خیلی چیزها را رعایت نمی کنند!😕  راوی مادرشهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
😊🌱 سر تا پاش‌ خاكي‌ بود. چشم‌هاش‌ سرخ‌ شده‌ بود؛ از سوز سرما.  دو ماه‌ بود نديده‌ بودمش‌.  ـ حداقل‌ يه‌ دوش‌ بگير، يه‌ غذايي‌ بخور. بعد نماز بخون‌. سر سجاده‌ ايستاد. آستين‌هاش‌ را پايين‌ كشيد و گفت‌ «من‌ با عجله‌اومده‌م‌ كه‌ نماز اول‌ وقتم‌ از دست‌ نره‌.» كنارش‌ ايستادم‌. حس‌ مي‌كردم‌ هر آن‌ ممكن‌ است‌ بيفتد زمين‌. شايداين‌جوري‌ مي‌توانستم‌ نگهش‌ دارم‌. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
برادرم دعا کن ،که ما از خستگی و غفلت خوابمان نَبَـرد و از قافله مهدی فاطمه جا نمانیم 💔 🕊🌿 همواره به فكر مردم روستا تلیم خان بود و به خانه هاي آنها سر مي زد و به وضع زندگي و اوضاع و احوال آنان رسيدگي مي كرد، به درددل هاي آنان گوش مي داد 💔 و تا جايي كه در توانش بود به آنها كمك مي كرد. به روایت : خواهر شهید🌿 🥀 یار حاج قاسم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
#دلتنگے_شهدایے 🌸🍃 دلھا گرفته است و صداها بغض دارد... 💔 نگاهمان ڪن! تا آرام شود دلھایمان ... تا فر
♥️🎙 یک روز به مصطفی گفتم: دوری از تو و نگرانی از یک طرف و بعضی زخم زبانها از طرف دیگر، خیلی عذابم می دهد! حتی به بابا میگویند فکرنکنم کمتر از ماهی هفت میلیون به آنها بدهند💔😞 مصطفی لبخند شیرینی زد و گفت: مامان مهم نیست که چه کسی چه میگوید مهم این است که ما بتوانیم از این موقعیتی که پیش آمده نهایت استفاده را کنیم و نگذاریم بدون بهره از روی این سفره که برای ساختن آخرتمان پهن شده بلند شویم!😇♥️✨  راوی مادرشهید  👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
هر ﺭﻭﺯ زخم‌هاۍ‌🥀 مکرر را به مرحمِ‌💚 نراه‌قریبا آرام‌ مےکنیم🌸 دردِ‌ غریبےات‌‌ اما‌....🌹 همچنان‌ باقے‌است💠 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
یکی از تکه کلام هایش این بود که نماز رو ول ڪن ! خدا رو بچسب جمله‌اش برایم خیلی عجیب بود. وقتی از او پرسیدم که چرا این را میگوید؟ خندید و دستی به شانه‌ام زد و گفت: داداش! یعنی اینڪه توی نمازت باید به دنبال خدا باشی و فقط خدا رو ببینی 🕊🌹 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت: "من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁 مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅 این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد... منم برم قم!" سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆" بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊 بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) " بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!" دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش! برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻 تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁" من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃" غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅" همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ... 🌷 راوی 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin