یک دستش قطع شده بود اما دست بردارِ
جبهه نبود.
بهش گفتند: با یک دست که نمی تونی
بجنگی برو عقب..
می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل(ع) با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود: «وَاللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی»
#عملیات_والفجر۴ مسئول محور بود
#شهید_حمید_باکری بهش مأموریت داده بود
#گردان_حضرت_ابوالفضل_ع رو از محاصره دشمن نجات بده ،با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت....
لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک
لبای خشکش، گفته بود: مگه مولایم امام
حسین (ع) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم!!
شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست....
🌹شهید_شاپور_برزگر_گلمغانی
💠دست نوشتهٔ زیبای شهید مسعود ملا درباره ماه مبارک رمضان:
«با سلام بر ایام الله
با سلام بر کسانی که ایام الله را به وجود آوردند
با سلام بر امام زمان(عج)
سلام بر امام عزیزمان که جانم فدایش باد
سلام بر #شهدا که در این ماه جایشان بر سر سفره های افطار خالی است
سلام بر جانبازان و مجروحینی که سحر و افطارشان را روی تخت های بیمارستان می گذرانند
سلام بر مادران شهدایی که جای خالی فرزندانشان را در سر سفره افطار می بینند...
عجب صفایی دارد ماه رمضان
ماهی که همه به میهمانی خدا می روند
ماهی که در رحمت، بر روی تمام بندگان خدا باز می شود
ماهی که خدا در دل ها نفوذ می کند
در ماه رمضان خدا در چشم های بصیرت مردمان پاکدل نفوذ می کند سعی کنید از این ماه به حول و قوه الهی بیشترین استفاده ها را ببرید در این ماه دل ها همه جلا پیدا می کند و دلی که به یاد خدا پاک شود نگرانی هم ندارد»
#شهید_مسعود_ملا🌷
#مواسات_شهیدان 8⃣
🕊مواسات در سیره شهید #حسن_باقری
💠وقتی همسایه ما شدند، هنوز غلام حسین دبستان هم نمی رفت. بچه مهربانی بود. می آمد؛ در می زد و می گفت: نان نمی خواهید؟ کاری ندارید؟
💠می فرستادم دنبال کارهایم. سریع نان و قرص هایم را می گرفت می آورد. مادرش را هم خبر می کرد که هر کاری دارم انجام دهد.
✍کتاب ملاقات در فکه؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی)
🦋*﷽*🦋
وقتي با خداي خودش چه در تنهايي و چه تو جمع راز و نياز مي كرد، اشكهاش هم سرازير مي شد ، خصوصاً در نمازهاي مغرب.
وقتايي كه من كنارش بودم مي ديدم چطور گريه مي كنه و از خداي خودش طلب شهادت مي كنه.
براي او فرق نمي كرد نمازهاي يوميه باشه يا نماز شب ، دعاي توسل باشه يا زيارت عاشورا ، كميل باشه يا ندبه؛
وقتي مي ديديش توي درياي نور و عرفان غرق شده بود و شهادت را از خداي خودش مي خواست........
#شهید_ماشاءالله_شیخی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
#ڪلامشهیـــد
مهم نیست که آدم مسؤلیت داشته باشد یا نداشته باشد❗️ مهم این است که اگر #امام_زمان (عج) بیاید در جایگاه میدان صبحگاه بایستد و بخواهد نیروها را ورچین کند، آن قدر توانمندی و اخلاص داشته باشیم که امام ما را انتخاب کند👌
مگر امام زمان (عج) به این جایگاه و مسؤلیت آدم ها نگاه می کند⁉️
#شهیدمدافعحرم_محمودرادمهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توضیحاتی درمورد قایق سراج تندرو ترین قایق نظامی جهان که توسط ایران تولید شده است .
#اقتدار
#رمضان
#دلنوشته
#آیه_طلائی_جزء_ششم
❗️گمشده بودم
سرگردان و پریشان ، حیران این سرای غافلان
دنیا همچو باتلاقی مرا در خود می بلعید
و دستاویز من علفهای سست روزگار بود که قدرتی برای نجات من نداشتند ⏬
خانه
وام
ماشینهای رنگ رنگ
مال
جاه و مقام
حرف مردم
حرف مردم
و باز هم حرف مردم
علفهایی بودند که نمی توانستند مرا از غرق شدن در باتلاق دنیا نجات دهند
💫یادم نیست چند شنبه بود
اما یادم می آید که دست کبریائیت خودت بود
پروردگارا آن روز که بعد از سالها عصیان صدای قرآنت را شنیدم
دست هدایتگرت را دیدم
دلم گرم شد
به یکباره به ریسمان محکمی چنگ زدم که نجات بخش بود
چه صبورانه مرا به جاده سلامت هدایت کردی
📖چه نیرویی در این کلام ماورایی و آسمانی گذاشته ای که حیات می بخشد جانهای بیمار خسته را و هدایت می کند دلهای پریشان تنها را
📣دلم می خواهد در گوش تک تک عالمیان فریاد زنم که ای اهل عالم هدایت و ساحل امن آرامش در این کتاب است ، جای دیگر به دنبال رستگاری نگردید ⛔️
پروردگارا توفیق تلاوت کلامت را بر این بیمار روزگار روز افزون بگردان که سخت محتاج جاده سلامتش هستم 🤲
ماه مبارک رمضان ۹۹
#معرفی_شهدا
#شهید_غواص
🔻 سید جلیل میری ورَکی
تولد : ۶ فروردین ۱۳۳۸
محل تولد:
روستای ویکان (شهرستان قزوین)
محل شهادت:
منطقه ام الرصاص (کربلا 4)
مزار: امامزاده طاهر (ع) مهرشهر کرج
🔅شهید خط شکن کربلای۴، در روز بیست و ششم آذر ماه ۶۵، هشت روز قبل از شهادت مظلومانهاش در نامه و وصیت نامهای کوتاه خطاب به خانوادهاش مینویسد:
راه پدر را به بچه هایم بیاموزید که همانا راه حسین (ع) است…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭اللهم رب شهر رمضان😭
🌷🌺
🔴بوسه پیامبر بر دستان کارگر!
✍انس بن مالک گوید: موقعی که رسولاکرم صلیالله علیه و آله از جنگ تبوک برگشت سعد انصاری به استقبال آمد.
🌼حضرت با او دست داد و دست سعد را زبر و خشن دید...
🌺فرمود: چه صدمه و آسیبی به دستت رسیده است؟
✍ سعد عرض کرد: یا رسول الله من با وسایل کشاورزی برای معاش خانواده ام کار میکنم،بهمین خاطر دستانم زبر و خشن شده اند.
🌼رسول الله صلی الله علیه و آله دست او را بوسید و فرمود: این دستی است که آتش با آن تماس ندارد.
#پنـجشنبہ استـ
بہ #گلزار_شهدا کہ رسیدی
آهستہ قدم بردار !
اینجا قرارگاه #مادران و #همسرانےست ڪہ
دلتنگے و عشق شان را
کنار تربت مَرد خانه شان آورده اند...
#پنجشنبہ_هاےدلتنگے
#مادران،همسران،وفرزندان صبور شهدا
🔸ای کاش..
لقمهای از این سفره هم نصیب ما بشود،
که #سفره_شهادت به برکتتان
همچنان پهن است...
ای رزمندگان
میشود مارا هم سرسفره خودتون راه دهید
بدجوری دلمان تنگ رفیقان شده
#لحظات_آخر_گردان_ميثم ....
🌷در عملیات «خیبر» من بیسیمچی شهید سیدابراهیم کسائیان؛ فرمانده گردان میثم از لشکر ٢٧ محمد رسولالله (ص) بودم، گردان ما برای شکستن خط دشمن در منطقه طلائیه و دژ جمهوری وارد عمل شده بود. هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمیکنم، دقایق آخر بود. همت پشت بیسیم مدام به فرمانده گردان ما میگفت: کسائیان؛ مچ دستتو ببین، هوا رو ببین، چیزی به صبح نمونده، پس چرا تمومش نمیکنی؟!
🌷کسائیان مانده بود که چطوری به همت بگوید که چه غول گندهای جلوی ماست. پشت بیسیم هم نمیتوانست به صورت فاش بگوید که از گردان میثم چیزی نمانده تا بتوانند این خط را بشکنند. عراقیها هم سنگین روی بچههای ما آتش میریختند، طوری که اصلاً نمیشد لحظهای تمرکز کرد تا بشود تصمیم گرفت. یگانهای توپخانه و زرهی ارتش عراق آتش میریختند و نیروهای پیاده آنها هم، هلهلهکنان جلو میآمدند.
🌷وقتی توی آن شرایط سخت، کسائیان از همه چیز قطع امید کرد، یک یادداشتی را نوشت و آن را به من داد و گفت: مهدی جان، جلدی برو عقب، این را بده به حاج همت. من هم با دیدن آن اوضاع، فهمیده بودم که دیگر لحظات آخر است، روی این حساب نمیخواستم بروم عقب.
🌷التماس کردم که همانجا بمانم وقتی خیلی اصرار کردم، کسائیان یک سیلی خواباند زیر گوشم و مرا به عقب هل داد، بعد هم پرتم کرد به سمت خاکریز و گفت: به تو میگم، برو؛ اینجا نمون! حالا فکرش را میکنم، نمیتوانم خودم را ببخشم من اگر دو تا سیلی دیگر هم میخوردم، نباید میرفتم عقب، باید همانجا، کنار ابراهیم میماندم.
روایت «مهدی شریفی» از نیروهای گردان میثم تمار لشکر ٢٧ محمد رسولالله (ص)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💌
پنج روز گذشت ! به همین سادگی..
لحظات مهمانی بسرعت به پیش می روند..
و من نمیدانم چند سحر دیگر فرصت از تو نوشتن را دارم؟
جان عالم به فدای یک بوسه ات آقاجان
همهٔ سال دلواپسی مهمان دلم بود که نکند از سجاده #رمضان جا بمانم
و این تویی که باز گداپروری کردی و مرا گوشه ای در لابلای این ضیافت ، جای دادی
و من حالا نشسته ام کنج اتاقم و حسرت صحن و سرایت را میخورم
و حسرت سفرهٔ افطاریات را
دلم شور میزند آقای من ..
نکند فراق و دوریات ادامه دار باشد !
بدجور دلتنگتم آقاجان..
خودت پایانی بده به این هجران..
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
التماس دعا ..
❤️مــاهــتــووون عـــســـل❤️
میگن #اسراییل ۷۲ساله شده
کبریت توکلی هم، سابقش بیشتر از ایناست
میدونم اسراییل نابود میشه ولی کبریت توکلی باز هم هست
┈ ┈ • •✾•🍀 💐 🍀•✾• • ┈ ┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می دانم از اینجا که من نشسته ام
تا آنجا که تو ایستاده ای ای شهید
فاصله بسیار است اما....
کافیست تو فقط دستم را بگیری
دیگر فاصله ای نمی ماند...
🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت حزنآلود حاج رحیم نوعیاقدم از شهادت برادرانش در عملیات کربلای پنج
🌹