eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
126.9هزار عکس
141.1هزار ویدیو
217 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
✨با بوسیدن پاهایم درخواست حلالیت کرد. روزهای آخر بود که برگشتم منزل رسیدم جلوی درب دیدم درازکش منتظر بود تا من برسم به محض ورودم پاهایم را بوسید و گفت حلالم کن، در واقع در عین اینکه غرور داشت به راحتی هم عذرخواهی می‌کرد. ✨همیشه برای به جای آوردن صله رحم وقت می‌گذاشت و نسبت به مادر خودش و مادر من بی‌نهایت مهربان بود. بعد از ازدواج دو سال را در خانه پدر آقا رضا زندگی کردیم و در این مدت آقا رضا از محل کار که می‌آمد ابتدا به منزل مادر می رفت و جویای احوال وی می‌شد بعد می‌آمد طبقه پائین کمتر می‌شد اول به خانه بیاید و بعد برود احوالپرسی مادرش. ✍ راوی: همسر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔸شهدا، رفته اند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشته اند. شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان هماره بیداری. شهیدان، پیامبران حماسه انسان اند که ما را مسئولیتی ممتد که در لحظه لحظه زندگی مان جاری است، نازل فرموده اند 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
پاسدار شهید سعیدکمالی تاریخ تولد۱۳۶۹/۰۶/۱۹ محل تولد:روستای کفرات(از توابع بخش هزارجریب شهرستان نکا) تاریخ شهادت:در تاریخ۹۵/۰۲/۱۷ محل شهادت :در منطقه خان طومان سوریه خلاصه از زندگی نامه پاسدار شهید سعید کمالی شهید بزرگوارسعید کمالی کفراتی درساعت ۱۰صبح دومین روز هفته در نوزدهمین روز شهریورماه سال۶۹ ،فضای خانه را باقدومش معطر ونورانی کرد.آن روزها درروستای زیبای و خوش آب و هوای کفرات(از توابع بخش هزارجریب شهرستان نکا)زندگی میکردند. چهارساله بود که به دلایل مختلف خانواده اش به شهرستان ساری آمده ودرشرقی ترین نقطه شهر(عبور زغال چال)ساکن شدند. سعیددوران تحصیلی ابتدایی رادردبستان شهید اکبری واقع دربلوار امام رضاعلیه السلام و دوران راهنمایی را درمدرسه شهید قاسمی واقع در کوچه قاسمی گذراند.سال اول دبیرستان رادر دبیرستان ،سلمان فارسی واقع درکوچه جهان پیما، واز دوم دبیرستان تا پیش دانشگاهی را درمدرسه شهیدان رجایی،باهنر دررشته علوم تجربی گذراند. همان باراول شرکت در کنکور در چند رشته و دانشگاه پذیرفته شد.ولی باتوجه به علاقه به سپاه،دانشگاه شهید محلاتی قم را انتخاب کرد و دررشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. بعد ازفارغ التحصیلی ،درسپاه ناحیه میاندورود(سورک)مشغول به کار شد. درمورخه۹۱/۱۰/۲۳پس از بازگشت ازسفر حج ازدواج کردکه ثمره این ازدواج یک پسر بنام امیرمهدی شد. شهیدعزیز در مورخه۹۵/۰۱/۱۴با نیت دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها)به جمع دلاورمردان لشکر۲۵کربلا پیوست و به سوریه اعزام شد.در تاریخ 95/2/17 در منطقه خان طومان به همراه 12تن از همرزمانش بدرجه رفیع شهادت نائل گردید
بابا، مامان، سرتون رو جلوی ارباب و بی‌بی لیلا بالا بگیرین. هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علی‌اکبر (ع) اینجوری تازه یک مقدار شبیه اهل‌بیت علیهم‌السلام شدید همتون. براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می‌خوام. یا علی‌اکبر سلام من رو به همه آشنا و در و همسایه برسونید. سه‌شنبه ۵/اسفند/۱۳۹۳ 📚موضوع مرتبط: (۳) 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
گفتم : دگر از تاب آرام نیست انگار کہ این قلب دگر مال من نیست گفت : باش! " " ، است... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
از با هم بودند، حتی این اواخر صیغه‌ی اخوت هم خوانده بودند. قرار گذا‌شته بودند همیشه با هم باشند و با هم شوند. اما سید رحمان زودتر پر کشید و بعد از او محمدرضا با کسی رفاقت نکرد. می‌گفت نمی‌توانم دوباره دوری دیگری را تحمل کنم. هد یه به روح مطهر شان صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
اگر مشتے پلاک و استخوان‌اند رموز هستی و جانِ جهان‌اند.. چو خونے در رگ هستی، روان‌اند چو جان، در جسم این امت نهان‌اند.. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍️ برادران عزیز فکر نکنید جبهه و جنگ به ما نیاز دارد و اگر ما نباشیم کار جنگ می خوابد. اصلاً این طور نیست و آن چیزی که مقدّر خداوند تبارک و تعالی است انجام می پذیرد و این ما هستیم که نیازمند این محیط هستیم تا به خود سازی و ارتقای سطح معنوی دست پیدا کنیم و انشاءالله آماده جانفشانی در راه اسلام گردیم. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
⭕️🌷 ازت ممنونم؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی؛ انسانی مثلاً مسلمان و لایق شکر، فراوان‌تر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه و آله السلام... ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه‌ی زمانی قراردادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی، نمونه‌اش حب شه‌زاده علی‌اکبر -علیه‌السلام- رو عنایت کردی. الهی! أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا! من رو بپذیر" ❤️ مامان؛ زیباترین موجود عمرم؛ قشنگ‌ترین کلمه عمرم؛ عشقم؛ نفسم؛ همه وجودم؛ دوستت دارم ...و امّا روضه گوش دادم! مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم. پدر شما گذاشتی دهنم! ممنونتم... 💎 فرازهایی از وصیت‌نامه‌ی مهدی صابری، مدافع حرم تیپ فاطمیون و به مناسبت سیزدهم اسفند و ششمین سال شهادت 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💠دیگر صدایش نیامد... 🔰نیرو‌های خودی متوجه تحرکات دشمن شده بودند. محسن هم برای دیده بانی جلو رفته بود. پشت بی سیم گفت: دارند دورمان می‌زنند. شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید. 🔰توپخانه خودی دور تا دور تپه را می‌زد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن می‌خواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم گفت: دوربینم را زدند، جایم بد است. 🔰قرار شد جایش را عوض کند تا بتوانند اجرای آتش کنند. کنار خاکریز بود که با اصابت ترکش از ناحیه پا مجروح شد. در آن شرایط که خیلی ها دنبال جان پناه می‌گردند محسن باز به دنبال انجام وظیفه بود. تانک‌های زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و می‌خواستند تک دشمن را جواب دهند. 🔰محسن که دوربینش را زده بودند، کنار یکی از تانک ها جلو می‌رفت تا دیدبانی کند. مسئول آتشبار، بی سیم زد. محسن جواب داد: من کنار تانک هستم. دارند ما را می زنند. داشت گرای محل خودش را می‌داد که در این حین، تیربارِ رویِ تانکی که محسن کنار آن قرار داشت، مورد اصابت قرار گرفت. محسن تو بی سیم گفت: دارند ما را می‌زنند... زدنمون... یا حسین... و دیگر صدای محسن شنیده نشد. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻥ ﻗﺮﻣﺰ ﺷﺪ ... 👇👇 🌷به شهید بزرگوار، حاج منصور خادم صادق قول داده بودم که در مقری که ایشان فرمانده آنجا بود تصویری از بارگاه آقا اباعبدالله(ع)، همراه با سلام به حضرت بکشم. محمد جواد در تبلیغات لشکر بود و کارهای نقاشی را انجام می داد. می خواست برای عیادت از برادرش که تازه مجروح شده بود به شیراز برود، او را راضی کردم تا برای این امر با من همراه شود. قرار شد محمد جواد بارگاه آقا را نقاشی کند و من هم سلام را بنویسم. نزدیک های غروب کار ما تقریباً تمام شد. محمد جواد که پرچم را رنگ می کرد که صدای سوت خمپاره پیچید. خرده بتن های سنگر که بر اثر موج انفجار کنده شده بود، عینکم را شکاند، همه چیز را محو می دیدم. اما از چیزی که دیدم تنم یخ کرد. ترکشی بزرگ به پیشانی محمد جواد بوسه زده و پیشانی اش را برده بود, خون سرش بر بالای گنبد آقا، درست در محل پرچم پاشیده شده بود!" ☝🏻️ 🌷🌾🌷🌾🌷 شهادت: 12/12/136- فاو 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌺🌿 شهادت؛ عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. 🍃 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin