هدایت شده از محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
بعضی از اعمال و گناهان مانع
اجابت دعا میشوند ، یکی از آن
گناهان «دل شکستن» میباشد
متاسفانه بعضی از ما به راحتی
دل میشکنیم و توفیقات را از
خود سلب می کنیم ..
💌| استاد فاطمی نیا
مرگ امان نمیدهد وقتش که برسد، رفتیم
روزی در می یابی که نماز بهتر از خواب بود؛ اما تو خوابیدی...
قرآن به تو آگاهی و آرامش میداد؛ اما تو ترکش کردی...
دروازه توبه همواره باز بود؛ اما به تاخیر انداختی....
و میتونستی عاشق الله بشی، ولی دلت جای دیگه بود...
این ها را سریع دریاب و در پی شان باش...
این دنیا ارزش گناه کردن و معصیت و نافرمانی خدا را ندارد، فقط گوش به فرمان الله باشید و اطاعت کنید از دستوراتش که راه نجات در قرآن است.
بچه ها ما وقتمون خیلی کمه خیلی از یک دقیقه بعدمونم واقعا خبر نداریم، شاید فردا در قبر و حساب و کتاب باشیم.
سرعتم بسیار تند شده دنیا، برید تو قبرستان ها ببینید چقدر جوان ناکام زده، خیلی ها غفلت کردن و فرصت از دست دادند...
هرکی دوزاریش بی افته بفهمه الان کجاست، بار زده رفته...
تلفن همگانی قدیم بود تا دوزاریش می افتاد بوقش وصل میشد، مثل همونه دوزاریمون بی افته تمام...
اگر حق الناس دارید بپردازید و حلالیت بگیرید، نمازهاتونو اول وقت بخوانید روزی یک صفحه قرآن با معنی بخوانید و تفکر کنید روی آیات و عمل کنید، به هیچ کسی ظلم نکنید به همه خوبی کنید، بذارید سبک بار از این دنیا به آغوش الله کوچ کنید. ❤
ولی اگی کسی نفهمه الان کجاست تو همین دنیا همش از این چاله به اون چاله، ازین گناه به اون گناه، ازین غَم به اون غَم، ازین اتفاق به اون اتفاق ته که نداره همش گرفتاری و بدبختی...
واقعا اگه دیدی "صوت قرآن" اذیتت میکند؛
بدان مُرده ایی!!!
بدان آنقدر غرقِ صدای دنیا شده ایی که دیگر "ضربان قلبت" با "سخن خدا" کوک نمی شود!
مگر که توبه کنی به راه عشق بیایی ⭐
🔶️بگو: فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود بازگردانیده میشوید.(آیه ۱۱ سوره سجده)
اَللهُم عجّل لِولیِکَ الفَرج 🤲
هدایت شده از راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
🔆داستان قومی که خداوند میمونشان کرد!
♦️خداوند در قرآن نام گروهی از یهود را اصحاب شنبه نامیده است. ماجرا از این قرار است که این گروه در دهكدهاى نزديک دریا بودند و دستور الهی بر این بود که غیر از شنبهها هر روز میتوانستند ماهیگیری کنند.
♦️اما این یهودیان در روزهای هفته بهسختی میتوانستند ماهی بگیرند؛ اما شنبهها ماهیان به امر خداوند به روی آب آمده و حتی خود را از طریق رودها خود را نزدیک خانههای این گروه میکردند.
♦️این قوم با یک کلاه شرعی حوضهایی درست کردند تا وقتی ماهیان شنبهها خودنمایی میکنند داخل این حوضها بیفتند و بعد از شنبه ماهیها را صید کنند.
❌ بعد این جریان این قوم ۳ گروه شدند؛ عدهای که این خلاف را انجام میدادند؛
عدهای که درباره این موضوع ساکت بودند
و گروهی که بقیه را از این خلاف نهی میکردند. در آخر ۲ گروه اول به عذاب الهی دچار
و به میمون مسخ شدند
و تذکردهندگان نجات یافتند❌
🖼 تصویر با استفاده از هوش مصنوعی تولید شده است.
هدایت شده از راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
داستان یک ارادت...
اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما 💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما 💔 . .
خونه ما 💔 💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه 💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده 💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما 💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج 100 تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد 🚶 🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود وشفاگرفته بود. 😍
میخوام بگم آقاجان تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه 💔 .کربلا میخواییم.
هدایت شده از راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان زیبای نان وچادر..
✨💌حرمت ارثیه مادری ..
تو رو امام حسین(علیهالسلام) تا میتونید انتشار بدین به نیت فرج منتقم انشاءالله 🍃اللهم عجل لولیک الفرج 🍃
هدایت شده از راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈┈✾🍃💐🌺💐🍃✾┈┈
⚜️﷽⚜️
👨🏫#آموزش_خانواده
🚫 از #اینستاگرام فاصله بگیرید،
همه چیز رو متلاشی میکنه…😱
✌️ من در خانهام اینستاگرام را
حرام اعلام کردهام…
🎤 گفتاری از: دکتر سعید #عزیزی
┈┈✾🍃💐🌺💐🍃✾┈┈
هدایت شده از راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶خیلی از مذهبی های ماهم این احکام رو بلد نیستند
🔶متاسفانه روز به روز شاهد نسلی خواهیم بود که از بدنهای ناپاک به وجود می آیند 😔😔😔
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
هدایت شده از راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
دیدی وقتی انگشتت رو میذاری کف دست نوزاد چه جوری محکم انگشتت رو می گیره؟
الهی شش ماهه ی #اباعبدالله
همونجوری دستمون رو بگیره...
هدایت شده از راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃قرآن جیبتون بذارید
هدایت شده از راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
داستان....
تشرف سيد بحرالعلوم و ارزش گريه بر امام حسين علیه السلام
سيد بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد.
در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر امام حسين (علیه السلام) گناهان را مىآمرزد، فكر مىكرد.
همان وقت متوجه شد كه شخص عربى كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد.
بعد پرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اى؟ و در چه انديشه اى؟ اگر مساله علمى است بفرماييد شايد من هم اهل باشم.
سـيـد بـحرالعلوم فرمود: در اين باره فكر مىكنم كه چطور مىشود خداى تعالى اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) مىدهد، مثلا
در هر قدمى كه در راه زيارت بـرمىدارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مىشود
و براى يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود؟
آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من براى شما مثالى مىآورم تا مشكل حل شود:
سـلـطـانـى بـه همراه درباريان خود به شكار مىرفت. در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتى فوق العاده اى افتاد و بسيار گرسنه شد.
خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد.
در آن سياه چـادر، پيرزنى را با پسرش ديد.
آنان در گوشه خيمه عنيزه (بز شيرده) اى داشتند و از راه مصرف شير اين بز، زندگى خود را مىگرداندند.
وقـتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذيرايى از مهمان، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند.
سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براى اطرافيان نقل كرد.
در نهايت از ايشان سؤال كرد:
اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟
يكى از حضار گفت :
به او صد گوسفند بدهيد.
ديگرى كه از وزراء بود، گفت :
صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد.
يكى ديگر گفت:
فلان مزرعه را به ايشان بدهيد.
سـلطان گفت:
هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام .
چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند.
من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود.
بعد سوار عرب به سيد فرمود:
حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سيدالشهداء (ع) هرچه از مال و منال و اهل و عيال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند بـه زائرين و گريه كنندگان، آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون
خدا كه خـدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء (ع) بدهد، پس هر كارى كه مىتواند، انجام مىدهد، يعنى با صرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنايت مىكند.
در عين حال اينها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت نمىداند.
چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد.