『 بیٺالحسن 』
مادرم گفت: حسنجان پاشو آمادھ شو مادر… دیگہ میخوام برم فدڪمو بگیرم ...
نمیدونے چہ قندی تو دلم آب ڪرد ...
مادرم بہ جای مرد مےخواست منو ببرھ
گفت: حسنجان تو بیا مواظب من باش…!
شنیدی وسط دعوا ها میگن: یہ جوری میزنمت یکے از من بخوری دو تا از دیوار؟! (:
شنیدی یا نہ؟!
امام حسن'؏ میگن مادرم داشت حرف میزد،
میگفت: من دختر پیغمبرم!
برو ڪنار، بذار برم ...!
کہ اون نامرد، بےهوا یہ جور زد ...😭💔
میگن:
خانوم زینب'س دو جا تشت دیدن!
دو جا خون گریه ڪردن ...
دو جا جیگرشون آتیش گرفت 💔!
『 بیٺالحسن 』
میگن: خانوم زینب'س دو جا تشت دیدن! دو جا خون گریه ڪردن ... دو جا جیگرشون آتیش گرفت 💔!
یہ جا پارههای جیگر امامحسن'؏ رو تو تشت دیدن…😭
هے گفتن داداشم داره از دست میرھ...!
『 بیٺالحسن 』
یہ جا پارههای جیگر امامحسن'؏ رو تو تشت دیدن…😭 هے گفتن داداشم داره از دست میرھ...!
نمیشہ یہ روضہ بخونم اسم ارباب رونبرم!
آخ...
لایومڪیومڪاباعبدالله💔!
『 بیٺالحسن 』
یہ جا پارههای جیگر امامحسن'؏ رو تو تشت دیدن…😭 هے گفتن داداشم داره از دست میرھ...!
یہ جا هم ...
تو مجلس نامحرما سرِ حسین'؏ ...
گفت: داداشم از دستم رفت 😭!
یه روزم از
صحن حضرتقاسم
زنگ میزنیم به رفقامون..
که آهای رفـیق..،
رو به روی
گنبد امامحسن
به یادتم :)
#اینعربستانبشودحسنستان
#بہزودیانشاءالله
12.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باورنتوانکردکهخاکیاستمزارت
جزآنکهضریحتوکبوترشدهباشد
#سیدامیرحسینی