بیداریاندیشه
🌸🍃🌸🍃به بهانه میلاد این داستان تقدیم شما🌻🪴😊 حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود، مردی می
بچه ها از این داستانا خوشتون میاد هر شب یکی بزاریم واستون😊😊😊؟؟؟
نظرتونو بگید
https://daigo.ir/pm/iyXNFb
📗معرفی کتاب 👈🏻 بینمازها خوشبخت ترند !؟
.
.
نویسنده : خانم فاطمه دولتی
انتشارات : موسسه فرهنگی انتشاراتی ستاد اقامه نماز
موضوع : داستان مذهبی, داستان نوجوان
.
#بی_نمازها_خوشبختترند
🍃✨🍃✨
✏️نشستم براتون قسمتی از کتابُ نوشتم که قشنگ کنجکاوتون کنم😁😁
بعد از خوندن هی بگین چی میشه بعدش 🙄 در اون حد😬👇🏻👇🏻
.
.
دوست دارم آسمان همین الان روی سرم آوار شود! دیشب تا خود صبح چرت زدم و درس خواندم؛ اما چه فایده؟
چه فایده که امروز جای نمره بیست، یک هفده خوشآبورنگ نصیبم شد. آخه هفده هم شد نمره؟ خدا با من لج افتاده! وگرنه هیچ دلیلی ندارد که نمرهام کم شود.
محیا سری برای خانم اسدی تکان میدهد و لبخندزنان میآید سمت من. از لبخندش حالم بد میشود؛ باید هم لبخند بزند؛ باید هم در دلش عروسی بگیرد. امروز بهترین نمرهٔ کلاس را گرفته است.
_ کوثر، نمیخوای جمع کنی بریم؟
کتابها را میاندازم داخل کوله؛ نگاهم را از چشمان خندانش میگیرم؛ چادرم را روی سر مرتب میکنم و میگویم: «بریم».
از در مدرسه پایمان را بیرون نگذاشتهایم که ماشینِ بابا را میبینم؛
از دود اگزوزش لجم میگیرد؛ میخواهم زودتر محیا را راهی کنم؛ نمیخواهم ماشین پتپتیمان را ببیند و در خلوت به ریشمان بخندد؛ اما صدای بابا اجازه نمیدهد:
«سلام بر دختران باهوش کلاسِ اول متوسطهٔ مدرسهٔ شهید رجایی».
محیا ریسه میرود از خنده، و من بهسختی لبخند میزنم.
بابا نگاهی به من میاندازد: «قند و عسل بابا چطوره؟»
قند و عسل بابا حالش خوب نیست، هیچ حالش خوب نیست!
یاد کولر سوختهٔ ماشین که میافتم حالم بدتر هم میشود. سرویس محیا که بوق میزند، انگار مرا از جهنم نجات دادهاند؛ بیرمق دستش را فشار میدهم و مینشینم روی صندلی ماشین.
بابا شروع میکند به تعریف کردن:
«این رخشِ زرد رو که میبینی تازه از تعمیرگاه گرفتم. اوستا گفت که تاکسیمون باید چند روزی مهمونشون باشه؛ ولی دلم نیومد تو بمونی زیر آفتاب و با اتوبوس بری خونه. همین شد که گفتم بیام دنبالت. چه خبر؟ خوبی باباجان؟ مدرسه چطور بود؟»
میخواهم بگویم:
«ماشین شما هم کم از اتوبوس نداره! صندلیهای زهواردررفته و کولر خاموش و صداهای عجیبوغریب»، اما حرفی نمیزنم؛ فقط میگویم: «سلامتی. مدرسه است دیگه». سر تکان میدهد؛
پیچ رادیو را میچرخاند و میپرسد: «این دوستت چرا همراه ما نیومد؟ اگه خواست بگو برسونیمش».
خندهام میگیرد؛ از آن خندههای همراه با حرص. همین مانده که محیا با آنهمه پز و افادهاش بنشیند توی ماشین ما و این یک ذره آبرویی هم که جمع کردهام به باد فنا برود.
_ چی شد بابا؟ جواب نمیدی؟
چادرم را میاندازم روی شانهام؛ زل میزنم به کوچهٔ باریکِ روبهرو، خانهمان آخرین خانهٔ این کوچه است؛ اصلاً ما در همهچیز آخرین هستیم؛
میگویم:
«محیا با ما نیومد، چون مسیر خونهاش با ما یکی نیست. میدونی خونهشون کجاست؟ اون ساختمون خوشگله هست نزدیک شهربازی، که تو بهش میگی قصر، طبقهٔ یازدهم اونجا میشینن. بعدشم محیا سرویس داره. باباش تهیهکننده است؛ مامانش هم همکار باباشه، طراح صحنه است».
بابا لبخند میزند. میخواهد چیزی بگوید، اما ماشین خاموش میشود؛ یکدفعه، بدون هیچ صدایی. هنوز چندمتری مانده تا خانه.
دندانهایم را فشار میدهم روی هم. میخواهم پیاده شوم که بابا سطل ماست را از صندلی عقب میدهد دستم:
«این رو ببر بابا؛ مامانت یه استنبلی حسابی بار گذاشته. منم هلش میدم تا جلوی در و الان میام».
میدوم سمت خانه؛ کیف و چادرم را همانجا کنارِ جاکفشی ول میکنم؛ میروم داخل اتاقم و خودم را میاندازم روی تخت فنری؛ صدای قیژش تا هفت خانه آنورتر میرود.
صدای مامان را میشنوم: «کوثر، دختر کجا رفتی؟ اینها رو چرا اینجا انداختی؟»
جواب نمیدهم! میدانم میآید تو؛ میآید و هزار بار میپرسد: «چی شده؟» و تا ته ماجرا را درنیاورد بیخیال نمیشود. صدای پایش را که میشنوم، ملحفه را میکشم روی سرم.
در باز میشود: «اِوا! این چه وضعیه؟ پا شو ببینم. حالت خوب نیست کوثر؟ نکنه تب داری؟ سرما خوردی؟ گفتم زیر باد کولر نخواب».
کولر؟ کدام کولر؟ یک کولر آبی قدیمی، مگر چقدر خنکی دارد که باعث چاییدگی شود.
مامان محلفه را کنار میزند و دست میگذارد روی پیشانیام.
_ تو که چیزیت نیست. باز چی شده تو مدرسه؟
چشمهایم را باز میکنم؛ زل میزنم توی چشمهایش.
_ چه غمگینه چشمات دختر! میخوای بگی چی شده؟
.
.
#بی_نمازها_خوشبختترند
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
بیداریاندیشه
✏️نشستم براتون قسمتی از کتابُ نوشتم که قشنگ کنجکاوتون کنم😁😁 بعد از خوندن هی بگین چی میشه بعدش 🙄 در
این تیکش کاملا مثل شروع کتاب(نمیدانستم ) هست اونم واقعا کتاب خوبی بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آریایی ها همشون فرهنگی غنی داشتند چه اونهایی که الان در کشور ایرانن چه اونایی که الان توی کشور های افغانستان و پاکستان و ازبکستان و بلوچستان و تاجیکستان و ترکیه و.... هستن
اونا(دوستان و برده های شیطان)هدفشون اینکه با تاریخگرایی شمارو از راه اسلام منحرف کنن بعضیام سریع قبول میکنن
به دور از اینکه بدونن حجاب قبل اسلام برای آریایی ها سخت تر هم بود و اونا حتی بعد ازدواج نمیتونستن برادرشونو ببینن🙃یا اینکه پوشش برای کسانی که از نظر مقامی بالاتر بودند بیشتر میشد پس نتیجه میگیریم پوشش ارزش داشته و خانم های باارزش از پوشش استقبال بیشتری میکردند.
با آمدن اسلام همه زن ها با ارزش شدن و اسلام تعادل رو رعایت کرد 🪴🌻
#زن_در_اسلام
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳ نظم جدیدی بر جهان حاکم خواهد شد
#استاد_مهدی_طائب
🎬 استاد مهدی طائب
🔹️ نبرد آینده مقاومت با رژیم صهیونیستی چند روز طول میکشد؟
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان
◉الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج♡
🆔@Bidari_Andishe_313✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای نیکول اسمیت بازیگر و مدل آمریکایی درباره فمینیسم
«دوست داشتم شوهری داشته باشم که کار کنه و من خونه بمونم و بچه داشته باشیم»
پ.ن: طرف نماد زیبایی تو آمریکا بوده، تا ته شهرت و ثروت رفته و تهش فهمیده این فمینیستها چه ظلمی به زنان کردند؛ اونم ۲۰ سال پیش
#فمنیست
#_زن_در_غرب
#_زن_در_اسلام
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❍ قوانین اسلام که مربوط به 1400سال قبل است در عصر
امروز کاربرد دارد؟!🤔
•
#_زن_در_غرب
#_زن_در_اسلام
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
#داستان_شب 🌻🪴
نگاه مثبت
یکی از استادهای دانشگاه تعریف میکرد
چندین سال پیش برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم
سه چهار ماه از آغاز سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروههای پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد
دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست روی نیمکت کناری مینشست و نامش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟
گفت اول باید برنامه زمانی رو به ببینه، ظاهراً برنامه دست یکی از دانشجوها به نام فیلیپ بود
پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟
کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه
گفتم نمیدونم کیو میگی؟
گفت همون پسر خوشتیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه
گفتم نمیدونم منظورت کیه؟
گفت همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست باهم
بازم نفهمیدم منظورش کی بود
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینهاین بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگیهای منفی و نقصها چشمپوشی کنه… چقدر خوبه مثبت دیدن
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم
چقدر عالی میشه اگه ویژگیهای مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقصهاشون چشمپوشی کنیم
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
کوزه شکسته
مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست…چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.
هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : ” از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای…فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. “
مرد خندید و گفت: ” وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. ” موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده…سمت خودش… گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: ” می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.
این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
هدایت شده از بیداریاندیشه
🔴 به زیر کفش های ریس #جمهور_امریکا #بایدن نگاه کنید
❗️آیا نوشته #الله یا #لا الله
یا ما اشتباه می کنیم ؟؟؟
به عکس سمت چپ وارونه نگاه کنید
#شیطان_پرستی
#اخرالزمان #فراماسونری
#دجال #ایلومیناتی
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
https://eitaa.com/joinchat/4174184625C25a2f7aaf5
#بیداری_اندیشه
هدایت شده از بیداریاندیشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تصاویر جدید از طوفان شن بسیار عظیم و مهیب دیروز در کانال سوئز کشور مصر
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
https://eitaa.com/joinchat/4174184625C25a2f7aaf5
#بیداری_اندیشه
هدایت شده از بیداریاندیشه
🕎اسرائیل در روسیه و چین است یا خاورمیانه ؟!
✡ بیروبیجان اسرائیل اول
🔺چرا اولین کشور یهودی جهان شناخته شده نیست ؟!
🔺بنیانگذار این کشور یهودی در مرز روسیه و چین ، آمریکاست!!!
🔺منطقه ای خودمختار یهودی نشین در روسیه که نزدیک پکن و شانگهای چین و ژاپن و کره شمالی و کره جنوبی!!
" بیروبیجان "؛ جمهوری فراموش شده یهود - تابش
http://tabesh.net/%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%A8%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%9B-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%DB%8C%D9%87%D9%88%D8%AF/
#دنیا_بازیچه_یهود
#مغز_صحنه_نبرد_قرن_۲۱
#جنگ_شبح_وار
#جنگ_نامرئی
#کنترل_ذهن
#سلاح_های_تابشی
#واکسن(رابط_عصبی_بی_سیم مغز و وکامپیوتر(BCI))+ سیستم های شناساییRFID و 5G+ شهرهای هوشمند+کنترل و هوش مصنوعی= تسخیر
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
https://eitaa.com/joinchat/4174184625C25a2f7aaf5
#بیداری_اندیشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح ویدیو :
آنونس فیلم «روزهای پایانی» (FINAL DAYS).
این فیلم که از ماه می ۲۰۲۳ اکران میشود نشان میدهد که چه خوابی برای موجودات دوپا (مصرفکنندگان بیمصرف و بیدارناشدنی) دیدهاند و قرار است آنها را به چه موجوداتی تبدیل سازند
اعلام برنامه از این صریحتر و شفافتر امکانپذیر است
#عوارض_واکسن
#واکسنهای_ژنتیکی
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
https://eitaa.com/joinchat/4174184625C25a2f7aaf5
#بیداری_اندیشه
27.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشبیه کردن عجاب آور منکران به عنکبوت توسط قرآنی که انکارش میکردن و میگفتن معجزه نیست😳😳😳
#معجزه_قرآن
#کتاب_راهنما
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
#داستان_شب 💛🪴📚
بیست پنس
فردی که مقیم لندن بود، تعریف میکرد که یک روز سوار تاکسی شدم در بین راه کرایه را پرداختم. راننده بقیه پولم را که برگرداند متوجه شدم ۲۰ پنس اضافه تر داده است! چند دقیقهای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی …
گذشت و به مقصد رسیدیم .موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم. پرسیدم بابت چی؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم.وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم.
با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم. انشاءالله فردا خدمت می رسیم! تعریف میکرد: تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!!
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ
جمهوری اسلامی، ابتکار ماندگار امام(ره)
رهبر انقلاب: امام ابتکارات زیادی داشتند لکن این مهمترین ابتکار امام است، و آن عبارت است از «جمهوری اسلامی».
#امام_خمینی
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای زیبای امام خمینی برای ایران...
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110
🔹امام کاظم علیهالسلام:
♦️«رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو اَلنَّاسَ إِلَی اَلْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ اَلْحَدِیدِ لاَ تُزِلُّهُمُ اَلرِّیَاحُ اَلْعَوَاصِفُ وَ لاَ یَمَلُّونَ مِنَ اَلْحَرَبِ وَ لاَ یَجْبُنُونَ وَ عَلَی اَللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»
مردی از اهل قم مردم را به سوی حق دعوت میکند و قومی گرداگرد او جمع میشوند به صلابت پارههای فولاد، تندبادها آنها را به لرزه درنمیآورد و از جنگ خسته نمیشوند و ترس به خود راه نمیدهند و بر خدا توکل میکنند و سرانجام، پیروزی از آن متقین است.
📚بحارالأنوار، ج۵۷، ص۲۱۶، حدیث۳۷
💠فرارسیدن سالروز رحلت حضرت امام خمینی(ره) تسلیت و تعزیت باد...🖤
اللــهم عجــل لولیڪ الفــࢪج♡
@bidari110