من فقط بلد نیستم به اندازه باشم...
یا اونقدر کَمم که منو یادشون میره ، یا اینقدر زیادم که دلشونو میزنم ، یا اونقدر دورم که انگار هفت پشت غریبهام ، یا اینقدر نزدیکم که خودمم یادم میره ؛ یه سفیدم که همیشه خودمو سیاه کردم!
نیستی ببینی چجوری برای هرکسی خودمو لِه میکنم ، خودمو از بین میبرم. هیچوقت بلد نبودم به اندازه باشم ، نه فقط واسه خودم ، واسه تو.
رنج او آنقدر طولانی شد
که اطرافیانش به آن عادت کردند
و از یاد بردند که او سخت در عذاب است.
من آدم عجیبیم صبر میکنم و با همه اخلاقای طرف کنار میام بعد یه روز میرسه که صبرم تموم میشه و جوری بیخیالش میشم و ازش میگذرم که انگار اصلا از اولش وجود نداشته.
درسته من خيلى ول نكن و گيرم، ولى اگه روزى ول كنم ديگه هيچ جورى هيچ جورى نيستم ديگه زمين به آسمون بره و آسمون به زمين بياد نميتونم مثل قبل باشم و بخوام.
مودی بودن واقعا بدترین ویژگی یه آدم میتونه باشه همه چی خوبه و روز خوبی داشتی یهو حالت بد میشه و اصلا هم نمیتونی خودتو خوب کنی اون لحظه و حالتو برگردونی به قبل.
یه مشکلی برام پیش اومده..
میشه برا حل شدن اون مشکل نفری سه تا الهی به رقیه بگید؟!
خوابیدن خیلی خوبه.چند ساعت خیلی بی دفاع و مظلوم خاموش میشی میوفتی یه گوشه.تازه میگن خواب برادر مرگه ببین اون دیگه چه حالی بده...
دارم یاد میگیرم خنثی بودنو؛
چند روزیه نه عصبی میشم،نه داد میزنم، نه زود واکنش نشون میدم.
همه رو میریزم تو خودم، تو سکوت خیره میشم به یه گوشه نگاه میکنم و فقط فکر میکنم..
حالا بیشتر از قبل تو سرم با خودم حرف میزنم
فقط مشکل اینجاست که نمیدونم این خوبه یا بد، نمیدونم کمکی به بهتر شدن شرایط میکنه یا نه.
از بیرون همه چیز آرومه ، ولی از درون دارم میمیرم...
من اینقدر دوستت دارم که زندگی رو نمیتونم بدون تو تصور کنم،
اینقدر واسم سخته ترک کردن تو ،واسم سخته ندیدن تو
که حتی وقتی بهش فکر میکنم، بدنم دچار لرزش میشه،
من بدون تو ؛هیچام.
واقعا آخر اسفنده؟
مگه نمیگن یه سال ۳۶۵ روزه؟
پس چرا تو این یه سال انگار ده سال
به من گذشته، مگه یه سال وقت میکنه
این همه چیز نشون آدم بِده؟:)
قدرآدمایى که عصبی میشن رو
بدونید،ایناهمون لحظه دادمیزنند،قرمز
میشن، قلبشون دردمیگیره، دستاشون
میلرزه…
ولی براى زمین زدن شماهیچ نقشهای
نمیکشند:)
اونا تمام نقشهشون همون عصبانیت بوده
وتمام اونایى که زود عصبانی میشن
آدمایى هستندکه رقیقترین وپاکترین
وجدان رودارند.
من آدمیم که هرچی تو خودم ریخته باشمو بروز میدم که از دلم دربیارن ولی برعکس براشون یه بهونه میشه که بزارن و برن.
دلم ذوق کور شدهاس، لباس سفید روغن ریختهاس، گوجهی له شدهاس، دلم شب امتحانه، غروب جمعهاس.