اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ نَصِیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْوَاسِعَةِ وَ اهْدِنِی فِیهِ لِبَرَاهِینِکَ السَّاطِعَةِ وَ خُذْ بِنَاصِیَتِی إِلَی مَرْضَاتِکَ الْجَامِعَةِ بِمَحَبَّتِکَ یَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِین؛ «بحارالأنوار ج : 95 ص : 30»
ای خدا، مرا نصیبی از رحمت واسعه خود عطا فرما و به ادله روشن خود، هدایت کن و مرا بسوی رضا و خشنودی که جامع (هر نعمت) است سوق ده، به حق دوستی و محبتت ای آرزوی مشتاقان.
رحمت الهی بیکران است
اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ نَصِیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْوَاسِعَةِ
خدایا، در این ماه رمضان بهره ای از رحمت گسترده خود را نصیب من کن؛ رحمت بیکران حضرت حق، به گونهای است که همه موجودات، اعم از نبات، جماد و حیوان، انسان و مسلمان و کافر و... را در بر گرفته است؛ خداوند به همه این آفریدهها نعمت وجود را اعطا کرده و به همه آنها، نعمت سلامت و نعمت های جسمی و روحی داده است. خدایا از آن رحمتی که گستره بسیار بزرگی دارد، نصیبی هم به من بده. این درخواست رحمتی که از حق متعال میکنیم یک رحمت مضاعفی است که میطلبیم، این رحمت شامل مسائل مادی و معنوی و حتی زندگی پس از مرگ نیز میگردد.
راه روشن
وَ اهْدِنِی فِیهِ لِبَرَاهِینِکَ السَّاطِعَةِ
خدایا، من را هدایت کن به ادله روشن خودت؛ دلیلهایی که ما را به تو برساند، تا من به بیراهه نرفته و به دنبال دلیل راه باشم؛ پیامبر(ص)، و قرآن و روایات، دلیلهای الهی هستند و بهترین دلیل راه، ائمه (ع) هستند.
مهمترین عامل رشد اسلام
حقیقت امامت و رهبری، بالاتر از این است که مردم با عقل معمولی خود دریابند و با افکار خود به آن برسند و یا رهبری را به انتخاب خود بر پا دارند. رهبری چیزی است که خداوند پس از مقام پیامبری و دوستی به ابراهیم(ع) داد و فرمود: «ابراهيم! تو را امام و رهبر مردم قراردادم» خلیل با خوشحالی گفت: «از نسل منهم امام خواهند بود؟» خدا فرمود: «اين عهد و منصب من به ستمكاران نمىرسد؛ سوره بقره، آيه 124» که این آیه، رهبری ستمکاران را تا روز قیامت مردود میسازد. و آن را مخصوص پاکان میداند. امامت مقام پیامبران و میراث اوصیاست، امامت جانشینی خدا و رسول اوست، امامت رشته ارتباط دین و نظام مسلمانان، و صلاحیت دنیا و عزت نیکان است. و در آخر امامت مهمترین عامل رشد اسلام است.
وَ خُذْ بِنَاصِیَتِی إِلَی مَرْضَاتِکَ الْجَامِعَةِ
خدایا، پیشانی مرا بگیر و به طرف رضایت خودت ببر و از من راضی شو؛ (از موی جلوی پیشانی به ناصیه تعبیر میکنند)؛ خدایا تو مرا به راهی ببر که رضای تو در آن باشد؛ رضایتی که فراگیر است.
شوق رسیدن به او
بِمَحَبَّتِکَ یَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِین
خدایا، به مقام حب خودت متوسل میشوم، ای آرزوی اهل شوق؛ خدایا، من شوق تو را دارم و آرزو دارم که به تو برسم و به این اهداف دست یابم و متوسل میشوم به مقام حب تو.
در نیت اعمال عبادی، این مسئله مطرح است که بهترین نیت چیست؟ مهمترین آنها، مقام حب است و لذا عبادتی که بر اساس حب باشد، اثر بیشتری در تکامل روح آدمی دارد؛ این مطلب را میتوان در روایاتی که در باب نوافل نمازهای یومیه آمده است مورد توجه قرار داد.
هدایت شده از حجتالاسلام دهقان چناری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمی با نگاه جنسی
انتشار با ذکر صلوات
وفات حضرت خدیجه علیها السلام وی، در تمام مراحل، یارو یاور پیامبر بود و نخستین بانویی است که به پیامبر ایمان آورد. او، ثروت مند و سرشناس و در عین حال، نجیب و طاهر بود.
زمانی که مشرکان، پیامبر را آزار می دادند، حضرت خدیجه، در منزل، به آرامش و مداوای وی می پرداخت.
سال وفات وی و حضرت ابو طالب را (عام الحزن) نامیدند.
وی، در 65 سالگی وفات یافت و در قبرستان ابو طالب، منطقه ی حجون مکه، به خاک سپرده شد.
سال 60 هجري قمري: وصول نخستين نامه كوفيان به امام حسين(ع).
شهر كوفه، در عصر امام حسين(ع) از شهرهاي تازه تأسيس و پرجمعيت عراق و جهان اسلام بود و بيش از چهار سال مقر خلافت امام علي بن ابي طالب(ع) و كانون شيعيان مخلص و وفادار آن حضرت به شمار مي آمد. مؤمنان و دوستداران اهل بيت(ع) در اين شهر، در پيروي از امامان معصوم(ع) و فداكاري در راه اهداف آنان، هميشه پيش تاز و پر تحرك بودند؛ گرچه وجود افرادي دو چهره، منافق و سست ايمان در ميان آن ها، در مواقع حساس و خطرناك، زيان هاي زيادي متوجه اهل بيت(ع) نمود، ولي با اين حال، شيعيان و محبان اهل بيت(ع) در اين شهر، هميشه مورد توجه اهل بيت(ع) و حساسيت دشمنان اهل بيت(ع) و زمامداران غاصب عصر خويش قرار داشتند.
اهالي كوفه پس از آن كه از هجرت اعتراض آميز اباعبدالله الحسين(ع) از مدينه منوره به مكه معظمه با خبر شدند، انجمن هاي چندي برگزار كرده و به اين نتيجه رسيدند كه آن حضرت را به كوفه دعوت كرده و وي را ياري دهند(1) و بار ديگر شاهد عدالت علوي، از سوي امام حسين(ع) در اين شهر باشند.
آنان، نامه هايي براي امام حسين(ع) نوشته و وي را به كوفه دعوت كردند. اسامي برخي از امضا كنندگان نامه ها عبارت بود از: حبيب بن مظاهر، سليمان بن صرد، مسيب بن نجبه، رفاعه بن شداد، شبث بن ربعي، حجّار بن ابجر، عبدالله بن وال، يزيد بن حارث، عروه بن قيس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمر تميمي.(2)
برخي از آن ها از ياران معروف حضرت علي(ع) و در ركاب آن حضرت بر عليه دشمنانش جنگ ها و نبردهايي كرده و هم اينك قصد ياري فرزندش امام حسين(ع) را نمودند.
به هر روي، نخستين نامه كوفيان در دهم ماه مبارك رمضان سال 60 قمري به دست امام حسين(ع) رسيد و از آن پس نامه هاي فراوان ديگري پي در پي به محضر آن حضرت ارسال مي شد.(3) در برخي از اين نامه ها آمده بود: امّا بعد، باغ هاي كوفه سبز و خرم گشته و ميوه هاي آن رسيده است. هرگاه اراده ات تعلق گرفت، با لشگريان پيروزت به سوي ما بيا.
در نامه ديگر آمده بود: امّا بعد، با سرعت و به زودي به سوي ما حركت كن كه همه چشم انتظار توييم و به غير تو كس ديگر را نمي خواهيم.(4)
امام حسين(ع) در آغاز، سكوت اختيار كرد و پاسخي به نامه هاي كوفيان نداد، تا اين كه نامه هاي آنان به حدود دوازده هزار عدد كه پاي هر يك از آن ها را چندين نفر و يا ده ها نفر امضا كرده بودند، رسيد.(5) در آن زمان به آنان پاسخ مثبت داد و درخواستشان را پذيرفت.
1- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 378؛ منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 302
2- همان
3- وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 30
4- الارشاد، ص 378؛ منتهي الآمال، ج1، ص 302
5- منتهي الآمال، ج1، ص 303؛ لهوف سيد بن طاووس، ص 51
📀📀📀 جهالت و درایت 📀📀📀
🎞 حماقت وعداوتِ حمیدبن قحطبه بخاطر چند صباحی ریاست طلبی و رسیدن به ناچیزی از متاعِ دنیا و جلب نظر خلیفهٔ وقت ،تا به آنجا رسید که گفت: حاضرم از جانم ،مالم و دیٖنم از برای رضای هارون الرشید مایه بگذارم و این موجب شد سر شصت سیّد را از تن جدا کند.
🎞 اما کیاست و دیانت بانو خدیجهٔ کبری تا جایی بود که برای جلب نظر رسول خدا حاضر شد از مالش و جانش و مقامش بخاطر دین خدا بگذرد و این سبب شد وی پرورش دهندهٔ مادر سادات شود:
💠 دارایی افسانه ایِ خود را برای بقاء دین و نیازمندان از دست داد و حتی کفنی برای خود باقی نگذاشت.
💠سختی زندگی در شعب ابی طالب در سه سال محاصره اقتصادی سیاسی و زیستن در یک خانهٔ ساده را به جان و دل خرید.
💠 إعراض و پشت کردن زنان قریش به او،حتی در وقتِ وضع حمل که هر زنی نیاز به کمک هم نوعانش دارد، که چرا روزی که ثروتمندان و صاحبان منصب به او پیشنهاد ازدواج دادند از برادران و برادر زادگان آنها، خدیجه جواب رد به آنها داده و خود به یتیم ابوطالب و فقیر قریش یعنی محمد صادق و امین پیشنهاد ازدواج میدهد.
💠در یک بُرهه ای ،کارِ هر روزه اش شستن بَر و رویِ رسول خدا و ترمیم جراحات بدن او و تعویض ألبسهٔ ایشان شد.
💘خلاصه آنکه اینقدر این بانو در قلب و روح اشرف مخلوقات یعنی پیامبر جا پیدا کرد که رسول خدا با او آرامش می گرفت ، و حتی بعد از رحلتش برای کسانیکه به خدیجه محبت داشتند هدایا میفرستاد تا روح خدیجه را شاد کند با شاد کردن دوستانش، و اگر کسی از خدیجه بجهت حسادت یا کینهٔ جاهلی بدگویی میکرد با ناراحتی و بیان فضائل خدیجه،با او برخورد می کرد که دیگر به خود اجازه ندهد از برترین بانوی زمانه بد بگوید.
_____________________
قالت خدیجة: ﺟﻤﻴﻊ ﻣﺎ ﺃﻣﻠﮏ ﺑﻴﻦ ﻳﺪﻳﮏ ﻭ ﻓﯽﺣﮑﻤﮏ ﻟﺎ ﺃﻣﻨﻌﮏ ﻣﻨﻪ ﺷﻴﺌﺎ
📚بحارج۱۶ص۵۵
ﮐﺎﻧﺖ ﺧﺪﻳﺠﺔ ﻭﺯﻳﺮﺓ ﺻﺪﻕ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﺈﺳﻠﺎﻡ ﻭ ﮐﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺹ ﻳﺴﮑﻦ ﺇﻟﻴﻬﺎ.
📚بحارج۱۶ص۱۱
ﺭﻭﯼ ﻋﻦ ﺃﻧﺲ ﻗﺎﻝ: ﮐﺎﻥ ﺍﻟﻨﺒﯽّ ﺻﻠّﯽ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﺇﺫﺍ ﺃﺗﯽ ﺑﻬﺪﻳّﺔ ﻗﺎﻝ: ﺍﺫﻫﺒﻮﺍ ﺑﻬﺎ ﺍﻟﯽ ﺑﻴﺖ ﻓﻠﺎﻧﺔ ﻓﺎﻧّﻬﺎﮐﺎﻧﺖ ﺻﺪﻳﻘﺔ ﻟﺨﺪﻳﺠﺔ، ﺍﻧّﻬﺎ ﮐﺎﻧﺖ ﺗﺤﺐّ ﺧﺪیجة
📚سفینه البحار ج۲ص۵۷۰
هدایت شده از آنچه میفهمم...
مقبره حضرت خدیجه کبری علیها السلام از سه زاویه که توسط من در حج گذشته گرفته شد
اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام فی عامنا هذا و فی کل عام
@fahmvahm
ى شود.
خدا، مقصد جويندگان
از خدا، توفيق «توكّل» و «فوز» و «قرب» طلبيديم. براى برآمدن اين حاجت، او را به «احسان»ش سوگند مى دهيم و احسانش را شفيع اجابتش مى سازيم.
او كه همواره به بندگانش نيكى كرده و همه را روزى خور خود و مهمان خوان نعمت بى كرانش ساخته و همه دلهاى حق جو را شيفته خويش ساخته، مى تواند با برآوردنِ اين دعا، احسانى ديگر و منّتى ديگر نهد و نعمتى ديگر عطا كند.
او را همه دلهاى پاك و همه كمال طلبان و حق خواهان مى جويند.
مگر نه اينكه او كمال كامل و جمال مطلق و ذات بى مثال و بى نياز است؟ مگرنه اينكه همه درپى وجود برتر و «هستى فناناپذير»ند؟
پس همه هستى، كاروانى درپى اوست. «كُلٌّ اِلَيهِ راجِعُون!»
و همه، به هر زبانى او را مى خوانند. حتى آنانكه به شرك و بيراهه افتاده اند، درپى او بوده اند كه فريب نفس خورده اند و شيطان، آنان را به اشتباه افكنده و «صنم» را به جاى «صمد» گرفته اند و «صيد حرم» را در پاى «بت» قربانى كرده اند.
به هر حال، خدا، غايت طالبان و مقصود و مقصد جويندگان است. به تعبير معلم عرفان، حضرت امام خمينى (قدس سرّه):
اين شيفتگان كه در صراطند همه
جوينده چشمه حياتند همه
حق مى طلبند و خود ندانند آن را
در آب، به دنبال فراتند همه[3]
نه تنها بشر، بلكه همه كائنات، درپى اويند و همه هستى، تسبيح گوى آن خالقند: «اِنْ مِن شَيئٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ». و بر سفره وجود، هر كه بهره اى از هستى دارد، او را مى طلبد، او «غايه الطالبين» است.
باز به قول امام عارفان، حضرت خمينى(رضوان اللّه عليه):
هر ذرّه در اين مزرعه، مهمان تواست
هر ريش دلى به حق پريشان تو است
كس را نتوان يافت كه جوياى تو نيست
جوينده هرچه هست، خواهان تو است[4]
از اين خدا مى خواهيم كه ما را از مقرّبان و رستگاران و متوكّلان قرار دهد، كه اهل احسان است و ما به كرم و احسانش، اميدواريم.
[1] ـ ميزان الحكمة، ج 4، ص 382.
[2] ـ همان.
[3] ـ ديوان امام، ص 239.
[4] ـ همان.
أَللّهُمَّ اجْعَلْنى فيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ وَاجْعَلْنى فيهِ مِنَ الْفـآئِزينَ لَدَيْـكَ
وَاجْعَلْنى فيهِ مِنَ الْمُقَرَّبينَ اِلَيْكَ بِاِحْسانِكَ يا غايَةَ الطّالِبينَ.
فرازهای این دعا عبارت است از:
خدا، تكيه گاه مؤمن
آيين رستگارى
مقرّبان حضور حق
خدا، مقصد جويندگان
خدا، تكيه گاه مؤمن
«ذرّه»هاى معلّق در هوا، در نور خورشيد است كه به چشم مى آيد. اگر فروغى برآنها نتابد، «هيچ»ند.
خدا، هستى مطلق و قدرت تامه هستى است و هر توانايى، از توان او سرچشمه گرفته است. پس مؤمن، بر او تكيه دارد و توكّلش بر اوست.
خداوند، تنها پشتوانه اى است كه زايل شدنى نيست.
تنها تكيه گاهى است كه اطمينان بخش است.
تنها مرجع وملجأ وپناهگاهى است كه هم قدرت وعلم دارد، هم رؤوف و مهربان است و هم بنده نواز و كريم.
حال كه چنين است، در مشكلات، چرا خدا را تكيه گاه نيروبخش دل و جانمان قرار ندهيم و چرا استمداد از او نجوييم؟
هركه به غير خدا دل بندد و تكيه كند باخته است، چرا كه جز خدا همه چيز نابود شدنى است، و «تنها خداست كه مى ماند»!
آنكه «بت» مى پرستد، روزى خواهد ديد كه: «اِنَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَميعاً».
آنكه به قدرت هاى بزرگ دلبسته است، روزى خواهد يافت كه: «كُلُّ شَى ءٍ هالِكٌ إلاّ وَجهَهُ»
آنكه گرفتار يأس و دلخستگى و سستى است، روزى آگاه و پشيمان مى شود كه چرا تكيه گاه و اميدى چون «خدا» را فراموش كرده است؟
در قرآن فراوان مى خوانيم: «وَ عَلى اللّه ِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ».
مؤمنان، بايد تنها بر خدا توكّل كنند و تنها تكيه گاهشان «او» باشد.
ما كه ادعاى ايمان داريم، به همان دليل درپى اتّكال و اتّكاء به اوييم و از اين رو از ذات بى همتايش مى خواهيم ما را از توكّل كنندگان بر او قرار دهد.
آيين رستگارى
فائز، كسى است كه به آرزوى والاى خويش، به هدف مقدّس و آرمان پاكش مى رسد. «فوز»، آن است كه بذر وجودى انسان، از مرحله كالى و خامى بگذرد، برسد و پخته شود و كمال يابد.
اميرمؤمنان عليه السلام، با شهادتش به عشق و آرزويش رسيد و در محراب شهادت، نداىِ «فُزتُ وَرَبِّ الكَعبَة» سرداد.
حسين عليه السلام و ياران شهيدش در قربانگاه عشق، رستگار شدند و به فوز الهى و فيض ابدى رسيدند و چهارده قرن است كه حسرتِ آن رستگارى بزرگ را بر دل شهادت طلبان گذاشته اند، كه همواره آرزو مى كنند كاش در «كربلا» بودند و همراه آن فائزان، به فوز و فيض مى رسيدند و دعاى «يالَيتَنا كُنّا مَعَكُم فَنَفُوزَ مَعَكُم...» برلب داشته و دارند.
چه كسى نزد خدا، به جايگاه رفيع فوز و رستگارى مى رسد؟
آنكه از همه تعلّقات، رسته و از همه بندها، گسسته باشد،
جان را از هر رنگ و ننگى شسته و «توكّل» برخدا كرده و از او «فوز» طلبيده باشد. و اين نيز، نيازمندِ توفيق الهى است.
او بايد دست اراده و ارادتمان را به آستان «حق» و «حقپرستان» برساند.
اوست كه بايد ما را بپذيرد و اين شايستگى را عطا كند. وگرنه، عنايتش اگر باشد، بذر وجودمان در مزرع حيات، فاسد مى شود و از كِشته امروز خويش، جز «حسرت فردا» نخواهيم چيد.
مقرّبان حضور حق
چگونه مى توان به خدا نزديك شد؟
خدا پاك است و آستانش آستانه طهارت است، و ذاتش، منزّه و مبرّا از هر عيب و كاستى. او جميل است و جمال را دوست مى دارد.
او كمال محض است و موجود متكامل را مى پذيرد.
به كمال قرب حق، جز با طاعت و تقوا نمى توان دست يافت.
انبيا كه حجت هاى آشكار الهى اند، مبعوث برآنند كه «بندگان» را به «مولى» نزديك سازند.
آيات الهى و امامان معصوم و اولياى خدا، همه «راهنماى قرب»اند، همه قبله نماى تقرّب و وصل اند. بيچاره آنانكه با صدها چراغ، باز هم بيراهه مى روند! به قول صائب تبريزى:
غفلت نگر كه پشت به محراب كرده ايم
در كشورى كه قبله نما موج مى زند
آنكه از خدا مى خواهد تا مقرّب درگاهش شود، بايد با «عبادت» و «تهجّد» و انجام فرايض و نوافل، به آن مرتبه برسد، نه با غفلت و سستى و تن پرورى و پُرخوابى.
رسول خدا صلى الله عليه و آله را خدا فرمان مى دهد تا شب ها به «تهجّد» و شب زنده دارى بپردازد، شايد به آن «مقام محمود» نائل آيد!
بايد از شيطان دور شد تا به خدا نزديك گشت.
بايد از گناه و رذايل فاصله گرفت، تا فاصله با آفريدگار كم شود. بايد با سجود و ركوع، انس با خدا داشت، تا پذيرفته درگاه شد.
آنكه «قرب» مى خواهد، بايد «تقرّب» هم بجويد. و آنكه «رسيدن» را مى طلبد، بايد «گام طلب» هم بردارد، با عبادت و تهجّد، با تقوا و ترك معصيت.
امام صادق عليه السلام فرمود:
يك بنده مؤمن، درحالتِ سجود، از هرحالت ديگر به خدا نزديك تر است.[1]
و على عليه السلام فرمود:
«لايُقَرِّبُ مِنَ اللّه ِ سُبحانَهُ اِلاّ كَثرَةُ السُّجُودِ وَ الرُّكُوعِ» .[2]
سجود و ركوع بسيار است كه سبب تقرّب به خداوند م