بـُڪآء|ʙᴏᴏᴋᴀ
وقتی که از صحن حضرت زهرا میومدی بیرون اول در بابالفرج با این صحنهی زیبا روبرو میشدی🫀:)
بهمابرسانیددواییلطفا!
ازغصهمریضیم،شفاییلطفا!
درنسخهیمابهجایدوابنویسید
"یکچایغلیظکربلاییلطفا"...❤️🩹
میگفت :
تو هیئت بودیم ...
همه گریہ ؛گریہ ؛
اما دو نفر هے میومدن گریہ نمیڪردن هیچ..
به مجلس عزاے حسین میخندیدن:)💔
مجلس تموم شد.
اینا رفتن، فردا دوباره اومدن؛
اما نہ باخنده ....
با اشڪ هایے ڪہ نفسشون رو بریده بود🥲
میگفت رفتم علتشو جویا شدم میگفتن این دوتا میگن:
شب ڪ خوابیدیم ؛
آقا سیدالشهدا و آقا عباس و دیدیم
سیدالشهدا میگفت و عباس مینوشت ...
آقا میگفت مثلا فلانے گریه ڪرد؛
فلانی روضہ خونده ؛
یهو آقا چشمش بهم افتاد 💔
امام حسین گفت اینم بنویس ..
حضرت عباس این ڪه خندید ؟
آقا گفت:
این دوتا وقتی داشتن بیرون میومدن
یڪم قند رو زمین ریخته بود ...
اون قند ها رو جمع ڪردن :)...🥺❤️🩹