بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟
اینکه مراقبت کنی ولی مورد مراقبت قرار نگیری نشون دهنده حماقت توعه یا پستی اطرافیان ؟
THE GREATEST - Billie Eilish (320).mp3
11.85M
Just wanted passion from you
Just wanted what I gave you
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند روزیست که هرشب به تو میاندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان سایه همان وهم همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم میگیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم به تکلم به دل آرایی تو
به خموشی به تماشا به شکیبایی تو
به نفسهای تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیاش
میشود یک شبه پی برد به دلدادگیاش
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
ای که بر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیش
میتوان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
شبحي چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
آی بیرنگتر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی 3>
هدایت شده از 🛐|🚮
دست به قلم شدم در شب خون خود را جوهر جایگزین کردم و بر روی دیوار های اتاقم اسمت را با دوستت دارم قبلش به نقش در آوردم من توانستم حسم را نسبت به هرکسی در این دنیا با کلمات ابراز کنم اما تو فرق داری ، میدانی بین خودمان بماند ' تو به این دنیا تعلق نداری ' از سرزمینِ فرشتگان به این دنیا سفر کرده ای تا بشوی بهترین دوست من
میدانی که تو فرشته ای و در رگانِ آبی رنگ و زیبایت خونی همرنگِ نقره های آویخته بر گردن ملکه الیزابت جاریست
آنقدر بی نهایت با تو حرف دارم که هزاران شب را با تو صبح و هزار و یک صبح را با تو شب کنم باز من میمانم و تو
خواستم در جریان باشی که بوسه هایم را بر روی استخوان های شکسته کتفت میگذارم تا بلکه بال هایت جان بگیرد و به آن دنیای رنگی برگردی میدانم آنگونه تو را دگر از دست داده ام برای همیشه اما چه کنم که قلبم طاقت ندارد ببیند که خدایی نکرده انسان های بی لیاقت به تو آسیب میزنند و هیچکار نمیتوانم بکنم یادت باشد زآده ماه تو عزیز ترین و بهترین دوست من خواهی ماند
قربون قلب مهربونت شم خانوم نویسنده عزیزم ،
لاوندر خانوم