دوستان عزیزم سلااااممم😍😍😍
واقعا از خوندن خاطرات قشنگتون و دیدن آثار زیباتون اشک تو چشمامون جمع میشه😭😭😭
کاش میشد همتون رو برنده اعلام کنیم😢😢😢😊😊😊
اما فعلا از این طریق انتخاب میشید👇👇👇
دوستان لطفا هر اثری رو که پسندیدید❤️✅
شماره اون اثر رو به ایدی زیر بفرستید😊
@Hnaneh313 👈
اونایی که میخوان اثرشون بیشتر رای بیاره میتونن دوستا شونو به کانال دعوت کنن تا به اثر شون رای بدن😉😉😉
#من_باحیا_ام
سلام. 🌸زهرا معتمدنژاد🌸 هستم ۱۳ ساله از قم.
من کوچک بودم و چادر سر میکردم. یک روز برای خرید به مغازه اسباب بازی فروشی رفتیم. آقای فروشنده که من رو دیده بود برای اینکه من تشویق به حجاب بشم و بیشتر حجاب رو دوست داشته باشم💕. به من یکی از اسباب بازی های مغازه اش رو هدیه داد🎁 و من خیلی خوشحال شدم 😍
#اثر_شماره_دو
@C_mehrvarzi🌹
#من_باحیا_ام
سلام🙂🌼
من 🌸فاطمه🌸 هستم🙂🍃
و میخوام یه خاطره در مورد با حیا بودنم تعریف کنم🙃🌸
من دوتا پسر عمه بزرگ دارم، وقتی که به سن تکلیف رسیدم اونا براشون عادی نبود و فکر میکردن من هنوز بچه ام و اشکالی نداره که مثلا با من بازی کنن و اینها، من که خیلی سعی میکردم از اون زمان به بعد یعنی موقعی که به سن تکلیف رسیدم با حیا باشم و توقع داشتم که نا محرم ها هم اینطوری با من برخورد کنن، یک روز خیلی جدی رفتم و بهشون گفتم که من به سن تکلیف رسیدم و صلاح نیست که دیگه با پسر های فامیل و نا محرم ها ارتباط آنچنانی داشته باشم لطفا شما هم رعایت کنید و از اون موقع به بعد دیگه عادت کردم و همیشه با حجاب و با حیا هستم و دیگه مثل بچه گیام جلوی کسانی که الان به من نامحرم هستن جیغ نمیزنم و بلند بلند نمیخندم و بلند صحبت نمیکنم☺️😊🌿
#اثر_شماره_سه
@C_mehrvarzi🌹
#من_باحجاب_ام
🌸مطهره امیری🌸
سلام ووقت بخیر خدمت عزیزان .خواستم خاطره ایی از چادری شدنم را خدمت عزیزان تعریف کنم
سال اول راهنمایی بودم .مادرم قبل از شروع کلاسا یکی از چادرای خودش رو برام کوتاه کرد وبهم گفت دخترم تو زودتر ازاینا باید چادر میپوشیدی .هر چند همیشه با حجاب بودی ولی با پوشیدن چادر حجابت رو کامل کن .من که چند باری برای مسجد رفتن چادر پوشیده بودم با خودم گفتم .کارم دراومد کی حالا چادره رو جمعش کنه .یکی رو میخوام کیفم رو بیاره ...وای چه کار سختی .دیگه همیشه باید چادر بپوشم .حالا تو مدرسه ایی که من درس میخوندم هیچ کی چادری نبود .روزی که خواستم برم مدرسه .طبق قرار هرسال .مادرم قران رو اورد واز زیر قران ردشدم .کیفم رو دستم گرفته بود مادرم چادری رو که برام اماده کرده بود اورد وسرم کرد .منم با ذوق وشوق رفتم به سمت مدرسه .تا وسط کوچه رفتم دیدم وای نمیتونم این چی بود دیگه مادرم بهم داد در اوردم وروی دستم انداختم .یه کم که رفتم عذاب وجدان گرفتم چهره مادر مو تصور کردم که با ذوق وشوق چادر سرم کرده بود .بازم چادر رو پوشیدم .وراه افتادم .هنوز کمی نرفته بودم .که دیدم با این وضع جمع کردن وباز کردن چادر من تا غروب به مدرسه نمیرسم .بازم چادر رو در اوردم وروی دستم انداختم .تا مدرسه چند بار این کارو کردم .دراوردم .....پوشیدم ....در اوردم ....پوشیدم .....تا اینکه به مدرسه رسیدم .زود چادر رو توکیفم گذاشتم تا دوستام نبین .....در برگشت از مدرسه هم همینطور ...واون روز گذشت .....فردا که خواستم برم مدرسه ..خواستم از مادرم بخوام که بدون چادر برم ولی وقتی دیدم مادرم چادر من رو تازده وداخل پلاستیک مرتب ومنظم برام اورد .فهمیدم ...که کار جدیه ....وشوخی بردار نیست .....چادر رو سرم کردم ورفتم .اوضاع بهتر بود دیدم .مثل روز قبل اذیت نیستم ...اما چشمتون روز بد نبینه در برگشت از مدرسه چون چادر رو توی طبقه جا داده بودم .وقتی زنگ خورد کیفم رو برداشتم وبه سرعت از مدرسه با دوستام زدم بیرون ...وقتی به در خونمون رسیدم تازه یادم افتاد که من صبح که رفتم مدرسه چادر داشتم .پس الان چادرم کو ؟دیگه دم در بودم .یواشکی رفتم توخونه ...دیدم که مادر نیست ....لباسامو جمع کردم ونشستم درس خوندن ....با خدا معامله کردم که مادرم متوجه نشه .وچادرمم تو مدرسه گم وگور نشه .من دیگه حواسم به چادرم باشه .شب توی خواب میدیدم که کل مدرسه رو گشتم ولی چادرم پیدا نشده .صبح با استرس زیاد لباس پوشیدم .وتا دیدم مادرم رفت تو اشپزخونه با صدای بلند خدا حافظی کردم ودر رو بستم .تا مادرم من رو با اون وضعیت بی چادر نبینه ....کل راه فقط از خدا میخواستم چادرم سر جاش باشه .وقتی به مدرسه رسیدم وچادرم رو توی طبقه نیمکتم دیدم خیلی خوشحال شدم وروی دستم با خودکار قرمز علامت زدم که دیگه چادر مو فراموش نکنم .چند روز ی به این صورت گذشت وروی دستم علامت میزدم تا چادرم رو فراموش نکنم .توی مدرسه فقط من چادری بودم .یکی ..دو...ماهی گذشت .وقرار بود به یک مناسبتی برنامه سرود خوانی ونمایش توی حیاط برگزار بشه ...معلم پرورشی مون برنامه ها رو پیگیری میکرد ....ویه روز اومد سرکلاس ومن رو به خاطر چادری بودن .وحجابم مجری برنامه کرد ...چقدر خوشحال شدم ...تا خونه دوست داشتم با چادرم پرواز کنم ..من دیگه به خاطر چادرم همیشه مجری برنامه بودم .حتی دهه فجر در برنامه های ناحیه ای واستانی .من رو به عنوان مجری محجبه انتخاب میکردن ...وچند بار جایزه گرفتم ....الان بعد سالها .که چادرم رو جز وجودم میدونم .خودم رو مدیون مادری میدونم که داشتن حجاب فاطمی رو به من یاد داد ... انشالله که همه دخترای گلمون .با پوشیدن چادر .والگو پذیری از خانم فاطمه زهرا (سلام علیها ) مروج حجاب وعفاف در جامعه باشند .انشالله
#اثر_شماره_چهار
@C_mehrvarzi🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 زمان ازدواج رهبرمعظم انقلاب از زبان خودشان در مصاحبه تلویزیونی
♦️ انتشار بمناسبت ۱ذیالحجه؛ سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)
@C_mehrvarzi🌹
#من_باحجاب_ام
🌸زهرافرهادی🌸
حجابم از اون چادر گل گلی شروع شد، همون چادرۍ که وقتی به سن تکلیف میرسیدیم میزدیم وتنھا دغدغه مونم این بود که گلای چادرمون زرد باشه یاصورتی
اما چادرگل گلیِ من ازکلاس سوم شروع نشد ازقبل مدرسه رفتن شروع شد از اون روزۍ که میرفتیم پیش خانم قاسمی، اه راستی شما که خانم قاسمیو نمیشناسین...
به قول امروزیا خانم قاسمی ازاون مشتیاۍ روزگاربود ازاونایی که بچه محلا چادرگل گلیاشونو سرشون میکردن وعصرا میرفتن پیشش قرارمون بود داخل اتاق کوچیک همیشگی مون درواقع پاتوقمون خونه خانم قاسمی
اونجا حرف میزدیم بچه بودیم سوال بود فراوون همه رو بدون هیچ محدودیتی میگفتیمو خانم قاسمی با صبر فراوون فقط یه لبخند قشنگ میزد ویڪ به یڪ جواب میداد براهمینه به خانم میگیم صابرجان!
اون موقع من بین بچه ها کوچیکتربودم واما لوس همه چادر مشکی پوشیدنو منم دیگه دلم میخواست داشته باشم احساس میکردم دیگه بزرگ شدمو باید چادر مشکی به سرکنم وچادرگل گلیو به سرعروسڪام کنم دیگه هرطوری بود کلاس پنجم ماهم چادر مشکی خریدیم قدمونم که کوتاه بود، چادرم کل محله رو جارومیکرد ولی یڪ حالی داشت آدم فکرمیکرد جزء افراد دسته بالاس دیگه واقعا سنی بزرگ شدمو چادرمو محکم ترچسبیدمو گوشامم ناشنوابود از تیکه هایی که بهم میپروندن،
بین خودمون باشه عشق میکردم یکی بهم تیکه بپرونه
دیگه منوچادرم رفیق شدیمو تاالان که نوجوونم دوستیمون پایداره وچادری بودنمونم مدیون خانم قاسمیمو وگروه اخراجیمونم 😎
زهرافرهادے
۱۴ساله
#اثر_شماره_شش
@C_mehrvarzi🌹
اصلا طبیعت #چادر این است که قشنگترش میکند.
تقصیر خودش که نیست
نه دستی در چهره اش برده و نه خواسته که خودش را بیاراید
حیا در حد اعلی
نه در در فیس و افاده
طبیعتِ این قطعه پارچه این است که چهره دخترک را چنان عیار میبخشد که نه فقط بابا و داداش و عمو و دایی دوست دارند قربان صدقه اش بروند، بلکه بقیه هم...
زیاد دیدم و شنیدم که مردم وقتی با چنان تکه های ماهی مواجه میشوند ناخودآگاه لا حول و لا قوه الا بالله میگویند.
چادر و حجاب در اطراف وجود آنهاست که چنان میآرایدشان که زبان به حمد و ثنا میگشایند
الهی چادر را حفظ کن
الهی چادری ها را حفظ کن
الهی چادری ها با چادرشان پای هم پیر شوند.
#هفته_حجاب_و_عفاف