" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_224 دست و پام شل شد! افتادم روی تخت ..! _ارسلان! اونا خیلی زرنگ تر از م
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_225
#آرام
باصدازدنای حامد از خواپ پریدم..
+آخ...
_چیشد!
رگ گردنم و بدنم کلا گرفته بود !
+بدنم گرفته...اوووف.
_هرچی صدات زدم بیدار نشدی! بیا این ساندویچو بخور چندساعت دیگه میرسیم خونه!
نگاهی به ساعت دستم انداختم..
12:36 دقیقه.
پوفی کشیدم و گازی به ساندویچ زدم...
+رادین تهرانه؟
_نمیدونم! برادر توئه ازمن میپرسی؟
چشم غره ای بهش رفتم و حرصی گفتم:
+اذیتم نکن ! رادین تهرانه یا مشهد؟ بعد از عقد من یه بارم باهاش حرف نزدم حامد!
خندید و گفت:
_تهرانه...منتظر ماست!
دستامو کوبیدم به هم و بازوشو فشار دادم!
+وایییییی جدی میگی؟
دلم براش یذره شده ! اوخخخخخخخ بگردمممم!
_اها ... باشه.
نیشمو بستم و تکونی خوردم و برگشتم سمتش..
+حسودیت شد الان مثلا؟
نیم نگاهی انداخت و نگاهشو به جاده دوخت..
_نوچ...
+د آخه قربون آقاییم بشم که انقدر حسودههه!
انگشتشو روی لبش کشید تا خندش معلوم نشه..
+آرههه آره بخند خجالت نکش بی تربیت!
_بیخیال بابا ! تو الان اون نره غول رو ببینی همه چی یادت میره! اصن یادت میره که من شوهرتم!
+نره غول خودتی ! برو بابا ! اصن من قهرم!
زد کنار و پیاده شد..
توجهی نکردم که بعداز چنددیقه با صورت اخمالو و موهای بهم ریخته سوار شد..
سوالی نگاش کردم که توجهی نکرد و راه افتاد...
جدیده باز..
من باید ناز بکشم!
برو بابا...
دنده رو عوض کرد و باصدای مردونه گفت:
_همیشه اولویت زندگیت من نبودم!
فرمونو چرخوند و عصبی تر گفت:
_اون یالغوز همیشه جلوتر از منه!
اونو بیشتر دوسش داری!
جلو در خونه ای که تازه خریده بودیم پارک کرد..
_گمشو پایین!
اعصابمو ریختی بهم!
+ولی من شوخی کر..
_گفتم گمشو پایین!
با صدای دادش بغضی تو گلوم گیر کرد ...
پیاده شدم و کلیدو انداختم تو در!
حامد توی دو دیقه عوض شد !
رفتارش ازین رو به اون روشد!
باید میفهمیدم چخبره!
وارد حیاط شدم که دیدم پشت سرم داره میاد..
نگاهمو دوختم بهش و راه افتادم...
کلیدو انداختم تو در ..
درو باز کردم که با صدای ترکیدن بادکنک جیغ بنفشی کشیدم..
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_226
برگشتم و خودمو انداختم تو بغل حامد...
سرمو فرو بردم به سینش که قهقه ای زد..
_نترس ارام بادکنک بود!
دستمو مشت کردم و زدم به سینش..
+اصلنم نترسیدم!
برو اونور.!
براچی منو بغل کردی!
خندید و سکوت کرد..
با ذوق وارد خونه شدم که با خیس شدن صورتم کیفمو انداختم زمین...
+اییییی این چیههههه!
روی چشمامو خالی کردم که رادین رو با برف شادی که تو دستش بود دیدم!
+خیلی الاغی!
_منم دلم برات تنگ شده بود!
سمت بغلش پرواز کردم که کنار گوشم لب زد:
_مبارک باشه آبجی کوچیکه!...خوشبخت بشی!
بوسه ای به گونش زدم و خیره شدم بهش!
چقدر لاغر شده بود!
رنگش حسابی پریده بود !
+رادین تواینجا چکار میکنی؟ حالت خوبه؟ چرا رنگت پریده!
به من و من افتاد و برف شادی رو داد به حامد..
_چی من؟ نه بابا..والا این شوهر ندید پدیدت پدرمنو از دیشب درآورده !
کل این بادکنک ها و دیزاین خونه و بامن بود!
توجه کردی اصن؟
نگاهی به جز به جز خونه انداختم..!
چقدر شیک و خوشگل بود!
وایب خونه دلنشین بود!
از رنگای خاکی و سفید و طلایی استفاده شده بود!
+اینهمه...اینهمه اثاث از کجا اومده!
حامد: نه خواهش میکنم این چه حرفیه... دست شماهم درد نکنه!
رادین: والا این یه هفته دهنمو سرویس کرد که اثاث و وسیله هارو بخرم بیارم بچینم اینجا.
که انجام شد!
+خیلی خوشگله!
لبخندی رو لب دوتاشون اومد که رادین دوباره گفت:
_منم این برف شادیه رو خریدم قشنگه؟
زدیم زیر خنده که شروع کردم به بررسی اجزای خونه..
سرویس و حموم تو اتاق بود..
از بچگی دوست داشتم اتاقم مجزا باشه..ینی حموم وودسشویی داشته باشه!
لبخندی زدم و رفتم سراغ قلب خونه...
آشپزخونه!
کابینت ها رنگ سفید و خاکی داشت..
یکی درمیون رنگاشون الگوبرداری شده بود..
لباسشویی و یخچال و ماکروفر و ...اوووو!کلی کوفته دیگه!
تموم وسیله ها تکمیل بود!
اتاق خوابش اونقدر بی نظیر بود که...دلم میخواست جیغ بزنم!
جهاز من خیلی کمتر ازین وسیله ها بود!
من و رادین تیکه های اصلی خونه رو گرفته بودیم!
اما بقیه رو حامد تکمیل کرده بود!
رفتم پیششون که رادین گوشیش زنگ خورد..
_باشه آقا الان میام!
سمت من رو کرد ..
_آرام من برم کار دارم...بالاخره خدا بهم نظر کرد منو نجات داد از دست این نچسب!
خندیدم و سفت بغلش کردم..
_قربونت برم...میرم دوباره میام سر میزنم!
+باشه ! مراقب خودت باش!
_توهم همینطور !
چشمکی زد و بالحن شیطونی گفت:
_خوش بگذره!!
لپام گل انداخت که ضربه ای به بازوش زدم...
+بیشعور بی حیا...خدافظ..!
_خدافظ..
درو بستم و رفتم تو پذیرایی...
ولو شدم که حامد با یه سینی چایی و کیک اومد ...
کنارم نشست و خودشو بهم چسبوند...
به حالت قهر ازش فاصله گرفتم که منو پرت کرد تو بغلش...
_ناز نکن دیگه! گفتم سوپرایزت کنم بد کردم؟
سرمو گذاشتم رو سینش ..
+دیگه سرم داد نزن حامد!
بوسه ای به سرم زد ..
_از خونه خوشت اومد؟
+اوهوم! خیلی قشنگه! آرامش خاصی داره!اما...وسیله هارو چجوری تهیه کردی؟
_والا ... با خرج کردن پس انداز و فروش ماشین و طلاهای مامانم همینا شد...
+طلاهای مامانتتت؟
_آره دیگه!
+خیلی خری!
_باشه ! کیکتو بخور بریم چرت بزنیم...دارم خورد میشم از خستگی.!
+ایش! باشه!
چاییمونو خوردیم و سمت اتاق پرواز کردیم..
به ثانیه نکشید جفتمون خوابمون برد..
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_226 برگشتم و خودمو انداختم تو بغل حامد... سرمو فرو بردم به سینش که قهقه
وای خودا:)
آرام و حامد : زوج مزخرف و دلنشین🙂♥️😂
آقا نزدیک مدرسه هاست!
ماهم بعضی هامون داریم هق میزنیم بعضی هامون قهقه !
بخاطر باز شدن مدارس!
یه حرفی باهاتون داشتم !
وارد پایه جدید میشیم!
عقلمون نسبتا کامل شده !
میدونیم چی خوبه چی بد!
میدونیم کدوم رفیق بدرد میخوره کدوم رفیق بدرد نمیخوره!
آقا از روز اول مدرسه باخودت عهد ببند!
اینکه من بخاطر حال خوب خودم تلاش میکنم!
به آدمای بی ارزش اهمیت نمیدم !
درسمو خوب میخونم تا نمره خوب بگیرم!
تا موفق.بشم!
دوست صمیمی هرچقدر هم کنارت باشه آخرش ازهم جدا میشید!
چون هرکی میره پی آینده خودش!
هرچقدر هم صمیمی باشه!
جونتون به جونش بند باشه!
نقطه ضعف نشون کسی ندید!
اونقدر بد تو روتون برمیگردن و از نقطه ضعفتون استفاده میکنن که میشکنی!
حواست باشه!
به خودت!
به آیندت!
تو خیلی باارزشی! نترس!
ازهیچی نترس!
اونقدر قوی هستی نخوای به خاطر حرف و حدیث و دعوا ها و قهرهای آبکی چندش زمین بخوری !
درست رو اولویت قرار بده!
هرچقدر هم که طرف رو دوست داشتین!
و اینو یادت باشه !
"هرچیزی ...از هرکسی برمیاد!"
#دلی
#دلنوشته
@CafeYadgiry🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منه 15ساله وقتی میرم اینارو دانلود میکنم:🥺😂♥️
#کیوت
@CafeYadgiry🍓
hojat.ashrafzadeh.jaye.man(320).mp3
12.19M
آغوش دلتنگی هام...
دنیارو باتو میخوام!..
دلتنگم!
بمون و کاری کن!
آبروداری کن!
خیلی تنهام؛))))))))
#حجت_اشرفزاده
#آهنگ
@CafeYadgiry🌚
دیوونه تو نیستی که برای بار ۶۷۸۹۰ ام " ازسرنوشت" میبینی!
دیوونه منم که مث خر میشینم پای فیلم و عر میزنم:)💘😭
#دلی
#توییت
@CafeYadgiry🤦♂
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
صداش : )))🙂 #سوگنگ #آهنگ @CafeYadgiry🖤🤍
یادی کنیم ازین آهنگ...
هرروز ۴۰۰۰۰۰۰ دفعه گوش میدم و میبینمش:)))))
#آهنگ
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_226 برگشتم و خودمو انداختم تو بغل حامد... سرمو فرو بردم به سینش که قهقه
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_227
باصدای رعد و برق از خواب پریدم...
بدنم حسابی درد میکرد و نمیتونستم تکون بخورم..
نگاهی به ساعت انداختم...
ساعت ۶ صبح بود!
شالمو از دور گردنم برداشتم و پرت کردم رو صندلی...
چشمم خورد به حامد ک با وضعیتش دلم ژیگولی شد!
دستاشو قفل کرده بود به هم و روی سینش گذاشته بود وسرشو خم کرده بود سمت من ..!
نزدیکش شدم و سرمو گذاشتم رو دستم...
خیره شدم بهش و جزء به جزء صورتشو نگاه کردم!
مژه های بلند و ته ریشش جرئت دست زدن به صورت جذاب و مردونش رو بهم داد!
دستی رو صورتش کشیدم که تکونی خورد...
کرم خاکیم گل کرد و دستمو بردم لای موهاش...
نرمی موهاش روی دستم حالمو خوب کرد...
اونقدر اذیتش کردم که منو کشوند تو بغل خودش ...
+عییی ولم کن!
_منو اذیت میکنی پدرسوخته؟
خندیدم که حلقه دستاشو دورم تنگ تر کرد...
+وای ولم کن!
_بگیر بخواب!
+نمیخوام. گشنمه !
دستشو یدفه از زیر سرم کشید..
+خیلی خری! سرم داغون شد!
_برم برات صوبونه بگیرم؟
+چرا میگی صوبونه؟ مگه صبحانه نیس؟
رفت تو دسشویی و داد زد:
_گیر نده ! ساعت ۶ صبح کدوم آبله ای میره صبحونه میخره برا عشقش که من دارم میرم؟
+تو!
بعد چنددیقه با صورت خیس اومد...
_خیلی نمکی! هار هار!
+خدایی دوپامین هامون خیلی بالاس ها! وگرنه کی ساعت ۶ صبح انقدر فک میزنه؟
_تو!
بالشتو سمتش پرت کردم که رفت...
بلند شدم و بعدازرفتن به سرویس ،موهامو شونه کردم و دم اسبی بالا سرم بستم...
مسواک زدم و لباسامو عوض کردم..
لباسم پوشیده بود اما جلو حامد خجالت میکشیدم!
مانتوی کوتاهمو از تو چمدون درآوردم وپوشیدمش...
اتاقو مرتب کردم ..
خواستم وسایلامونو از چمدونا دربیارم
اما دلم بدجور ضعف کرده بود...
بیخیال شدم و رفتم تو آشپزخونه و نشستم روصندلی..
گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به رادین...
باصدای سرحال جواب داد..
+الو.
_الو سلام زلزله!
+زلزله عمته! چه عجب! چه صدای شاد و گل منگلی !
_به تو فشار میاد؟
+اووو چته تو !
باصدای زنگ در، درو باز کردم و به حامد اشاره کردم که چیزی نگه..
_تو چته که اینموقع زنگیدی!
سکوت کردم که داد زد:
_نکنه حامد دست روت بلند کرده ها!؟؟
اگه این غلطو کرده بگو بیام دست و پاشو خورد کنم !
با دیدن قیافه حامد زدم زیر خنده..
+وای خدا نکشتت رو آیفون بودصداتو شنید!
_عه ! چاکر آقا حامد !
حامد: برو...برو که شناختمت هندونه!
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_228
_هندونه خودتی زردک!
+خجالت بکشید! عه! زردک خودتی!
حامد: قربونت برم من!
_های های بسه حالم بهم خورد!
خندیدم و بعداز کلی تیکه و بحث قطع کردم..
چایی ریختم و نشستیم سر میز...
+خب .. چ برایمان آورده ای مارکوم؟ خامه ..عسل...شیر..پنیر...کدام یک ازین ها؟
_همه آنهارا از دکه روبروی خانه مان جمع کردم برایتان!
+اوو دمتان گرم. خب دیگر...حرف اضافه نزن گشنمه..
بدون توجه به قیافه حامد چسبیدم به سفره..
+آخیش...خداروشکر..
_که سیر شدی!
چشم غره ای رفتم و شروع کردم به جمع کردن سفره..
_آرام یدقه بشین!
+کار دارم..
_بعدا انجام بده ..!بیا باید حرف بزنیم!
اخم کوچیکی کردم و نشستم..
+چیشده؟
دستی به موهاش کشید و گفت:
_آرام ! تو نباید از کار من و رادین سر درمیاوردی! اما حالا که میدونی سعی کن زیاد خودتو درگیر نکنی!
با کسی صمیمی نشو آرام ! هرچند اینجا زیاد همسایه نداره ! اما دور باشی ازشون بهتره !
خودت باش و خودت!
حتی اگر منم نبودم تو خودتو بساز!
تو بدون من زیباتری !
کامل تری !
مراقب خودت خیلی باش!
من یه روز هستم یه روز نیستم!
تو نبودم زندگی کن!
حال خودتو خوب کن!
+داری نگرانم میکنی حامد!
دستشو گذاشت رو دستم و با لحن مهربونی گفت:
_نگرانی نداره عزیزمن! تو فقط دور بمون ازینجور چیزا!
+حامد!
_جونم!
+میشه...
میشه ازین کاره بیای بیرون؟
اخمی کرد و دستشو کشید..
_گفتم تو دور بمون ! نگفتم من میخام دور شم!
سرمو انداختم پایین..
تو دلم آشوبی به راه افتاد!
حرفاش دلمو زیر و رو کرد!
بلند شد و جلوی در وایستاد!
دنبالش رفتم...
_خب..من رفتم کاری نداری؟
+ن...نه ب...برو!
نزدیکم شد و اخمی کرد..
_آرام ! چرا دوباره لکنت گرفتی !
بغض کردم و گفتم:
+ر...روز اول زندگیمون ...از..ازین حرفا م..میزنی ! معنی این ک..کارا و حر..حرفات چیه!
سرمو گرفت تو دستاش و خیره شد بهم..
_لعنتی من که چیزی نگفتم !
قطره اشکی رو دستش نشست که
نوچی کرد..
_بغض نکن آرام !
دیوونم نکن!
+خدافظ !
سمت اتاق رفتم و خودمو پرت کردم رو تخت...!
حالم بدجور ریخت بهم!
حامد بی دلیل حرف نمیزد!
دراز کشیدم که بعداز چند دیقه چشمام گرم شد و خوابم برد..
________________________
#حامد
از خونه زدم بیرون و ب رادین زنگ.
زدم...
+الو رادین!
_سلام بله؟
+باید ببینمت!
_چیشده!
+هیچی ...بیا پارک سر کوچمون.
_باشه الان میام.
گوشیو قطع کردم و نشستم رو نیمکت..
- چیزایی که باید از خودت بپرسی🌸🥛؛
💧┊•روزی ۸ لیوان آب میخوری ؟
😀┊•به خواب و رختخوابت اهمیت داره ؟
🎉┊•برای موفقیتای کوچیکتم جشن میگیری ؟
⚡️┊•برای خودت هیچ دل مشغولی داری ؟
💘┊•برای پاکیزگیت چقد وقت میذاری ؟
🍕┊•مواظب تغذیه و بدنت هستی ؟
#توصیه‹.🌝💘.›
@CafeYadgiry🍨
˚.#انگیزشي 🫀 ..
↜ چرا برای انجام دادن کارهات انگیزه
نداری ؟ ✨
👀🌸┊رژیم غذایی نامناسب .
🐰🌿┊خواب نامنظم .
🥲💙┊استفاده زیاد از فضایمجازی .
🌝🔥┊برنامهریزی نامناسب .
@CafeYadgiry👀
من قبلیم میگفت:
-چون دوسش دارم کسی حق نداره نزدیکش بشه آخه اون مال منه!
من جدیدم میگه:
+چرا نگران آدمایی که نزدیکش میشن باشم؟اگه قرار باشه اونارو به من ترجیح بده،آیا لازمه که تو زندگیم بمونه؟!
#دلی
#توییت
@CafeYadgiry😉
.
به به...یه بسته برام رسیده😌🌻
حدس بزنید چیه🤓.
@Nazi27_f
@CafeYadgiry🍨
.
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
قشنگه؟🥺🫀 @Nazi27_f <انگشتر عقیق💍> #ولاگ @CafeYadgiry🪐
حاجی از یه چنل معتبر گرفتم🙈🥺.
معرفی چنل بمونه برای بعد😔😂.
رمان ...درحال تایپم🗿.