eitaa logo
Delaram|دلارام
4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
355 ویدیو
21 فایل
There is no story to tell without taking risks✌️🎬 'تنها‌خُداست‌کهِ‌ می‌مانَد؛>> اندکی‌دردُدل: @My_White_rose27 نویسنده؟! نازنین‌فاطمه‌؛ملقب‌به‌یزید اول؛!🤣🦉🍒 یزیدی‌که‌عاشق‌نوشتن‌ودیالوگه🎞💘 Copy? No Sisi💚✈️ سیسی من اینجام: @Nazi27_f
مشاهده در ایتا
دانلود
•{🖤🤍}•• ‌ +برو قربونت‌ب...برم ...مراقب خودت باش! _خواهرمن چرا لج میکنی ! بیا بریم خونه خودمون! +نگران نباش ! چیزی نمیشه! برو خسته ای ! خدافظ! دستی تکون داد و بعدازچند ثانیه از دیدم محو شد... چشمای خستش یک دیقه هم از جلو چشام کنار نمیرفت! آخ رادین ! آخ که پاسوز من شدی! یک لحظه هم عذاب وجدان ولم نمیکرد و مدام خودمو سرزنش میکردم! ساکمو برداشتم و کلیدو انداختم به قفل... وارد خونه شدم با دیدن وایب خونه تموم خستگی تو جونم موند! خونه حسابی به هم ریخته و کثیف ! و لباسای حامد روی مبل ها ولو بود! ساکمو رو مبل گذاشتم و درو بستم... نگاهی به همه جای خونه کردم و بادیدن شعله روشن گاز اخمی کردم... سمت گاز رفتم تا خاموشش کنم که باصدای حامد خشکم زد : _خاموشش نکن! میخام چایی بخورم! +س...سلام ! _چه عجب! ازش دل کندی ! دستاشو تو جیبش کرد و سرتا پامو برانداز کرد که درآخر نگاه خیرش روی شکمم موند! مانتومو کشیدم جلو و معذب گفتم: +م...من برم ل..لباسامو ع..عوض کنم! _عه ؟ لباس هم داری مگه تو؟ برگشتم و اخمی کردم... +منظورت چیه؟ _گفتم شاید لباسات تو خونه خودت باشه! +آ...آره ! لباسام اینجاست...! یا همون خونه خودم ! پوزخندی زد... _اوووو نه بابا؟ جدی اینجا خونه توئه؟ تو گور داری که کفن داشته باشی؟ لبمو گاز گرفتم و با حرص کیفمو برداشتم... وارد اتاقم شدم و درو قفل کردم... دستی به صورتم کشیدم و اکسیژن رو وارد ریه هام کردم... این تازه اولش بود! باید قوی باشم! باید ! حامد حق داشت! آدم نادونی که توی جهل و غفلته و خودشو زده به خواب رو نمیشه بیدار کرد! مثل گل بنفشه ! همونقدر غافل و نادون!
Delaram|دلارام
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_403 کلافه پامو گذاشتم روگاز و مسیر مشهد رو پیش گرفتم .. #فلش_بک_به‌گذشت
•{🖤🤍}•• ‌ یه نفس سرکشیدم و ضبطو کلافه خاموش کردم .. گوشیمو برداشتم ک دیدم داره زنگ میخوره.. +بله ! _سلام .. کجایی؟ +بت پیامک دادم.. _آره دیدم ! لازمه منم بیام؟ +ن داداش خودم میرم ببینم چ خبره .. لازم شد میگم بیای... _باشه .. رسیدی خبر بده ! +دمت گرم خدافظ.. _خدافظ.. گوشیو قطع کردم و نگاهی به رستوران سرراهی انداختم .. پیاده شدم و بعداز خرید ساندویچی ، دوباره سوار شدم .. گازی به ساندویچ زدم و راه افتادم .. دستمو رو زنگ گذاشتم که صدای جیغ نرگس بلند شد .. _کیه ! زنگ سوخت بیشعور ! +منم باز کن .. تقه در همزمان شد با ورود من به خونه .. چشمام از بی خوابی درحال ترکیدن بود و اصلا حوصله نداشتم .. میدونستم اگه پامو خونه بزارم، با تیکه و دعواهای بابا مواجه میشم .. ولی الان فقط اومدم ب مامان سربزنم ..! با دیدن نرگس که بر و بر منو نگاه میکرد، اخمام گره خورد به هم .. +طلبکاری؟ _نه بدهکارم ! +بچه پررو ! مامان کجاست؟ _تو اتاقه .. خوابه .. نگاه خیرمو دوختم بهش ک فهمیدم حالش خوب نیست ! +چیزی شده؟ _نه .. +اگ چیزی شده ب... _گفتم نه ! برو پی کارت ! +ب درک .. سمت اتاقی که مامان خواب بود، قدم برداشتم .. دختره پررو .. بعداز ۷۲ ساعت رانندگی از تهران کوبیدم اومدم اینجا ! با این اخلاق سگیش پاچه میگیره ! درو آروم باز کردم که صدای نفسای آروم و منظم مامان ، بهم آرامش داد ! کنارش نشستم و سرمو گذاشتم رو تخت و به سه نکشید که خوابم برد ... ____________________ | | سکوت بعداز ضربه شدیدی که به کل تنم وارد شده بود، طبیعی نبود ! سرگیجه اجازه اینو نمیداد که بخوام خودمو ازین ماشینی که حالا مچاله شده بود و شبیه به قبر بود، نجات بدم ..