💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_786
من طلاقش نداده بودم…
من از هرچیزی که میگفت بی خبر بودم
و حالا که دیگه نمیتونستم این وضع وتحمل کنم از روی تخت بلند شدم،
حتم داشتم همه چیز زیر سر مامانه حتم داشتم اون از قصد حرف طلاق و به جانا زده تا ناامیدش کنه تا از من دورش کنه!
از اتاق بیرون رفتم،
مامان پایین بود و گپ و گفتنش با خاله و بقیه مهمونها که امشب اینجا موندگار بودن حسابی به راه بود که صداش زدم:
_مامان لطفا میشه بیای بالا؟
کنار رویا نشسته بود که دست رو دست رویا کشید و بلند شد وبا دیدن من که رو پله ها ایستاده بودم گفت:
_چیشده عزیزم؟
نکنه میخوای بگی بساطمون و جمع کنیم و رویا جون و بفرستیم پیشت؟
دلتنگ شدی معین؟
دندون هام روهم چفت شد،
خودش میدونست که محاله همچین چیزی باشه و داشت با زبون بازی عقد اجباریم با رویارو عاشقانه جلوه میداد
که چیزی نگفتم و با بالا اومدن مامان اون چندتا پله رو هم طی کردم و مسیر اتاقم و در پیش گرفتم،
کسی اینجا نبود و حتی خدمتکارهاهم جمع و جور کرده بودن و خبری ازشون نبود که جلوی در اتاق ایستادم و همینکه مامان مقابلم قرار گرفت سرکج کردم:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨اگه ۷۵ میلیون تومان سرمایه برای شروع کار نداری
❌️ این متنو نخون ❌
👌 تو یه فضای ۵۰ متری، سنگ مصنوعی
روشویی تولید کن و با ۱۰ عدد تولید در روز،
ماهانه ۵۰ میلیون تومان سود خالص داشته
باش.😳💶
✅میخوای یاد بگیری چطور این کارو شروع
کنی؟!
بیا تو کانال 👇👇👇
https://eitaa.com/rahyafteamstone/49
https://eitaa.com/rahyafteamstone/49
🌺#تلنگر🌺
همیشه مثل نمک منحصر بفرد باشید...
که وقتی هست وجودش احساس نمیشه...
اما وقتی نیست همه چی “بیمزه” میشه....
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#امام_زمان
اللهم عجل لولیک الفرج🤲💚🤲
هدایت شده از تبلیغات همشهری
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥خداحافظی با بوتاکس برای همیشه🤩
✅روش دائمی و مقرون به صرفه برای برطرف کردن چین و چروک و افتادگی پوست💁🏻♀️
✅مورد تایید متخصصین وزارت بهداشت🤗
💭برای خرید و دریافت مشاوره رایگان روی لینک کلیک کنید 👇
https://www.20landing.com/68/1163
https://www.20landing.com/68/1163
هدایت شده از تبلیغات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان قطعی ریزش مو طی هشت روز
کشف شرکت دانش بنیان ایرانی در آنتن زنده شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳
ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی آشنا شوید 👨⚕👨🏻✨🩺
بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه_آسا نتیجـه گرفتن 😍
روی لینک زیر کلیک کنید😃👇
https://www.20landing.com/55/1162
https://www.20landing.com/55/1162
با تخفیف ۵۰ درصد به مدت محدود 🤑
حورای کربلایی و زهرای دیگری
بنت الحسین ، ام ابیهای دیگری
جای تو نیست روی زمین ، جای دیگری
باید قدم زنی تو به دنیای دیگری
#میلاد_حضرت_رقیه(س)💝
#مبارڪ_باد🎊🎈
💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_787
_شما به جانا زنگ زدید و گفتید من طلاقش دادم؟
چرا مامان چرا؟
چرا اون دختر بیچاره رو بااین حرفها اذیت کردید؟
چرا همچین دروغی بهش گفتید؟
مامان ابرو بالا انداخت:
_دروغ؟
من به جانا دروغی نگفتم،
شما ازهم جدا شدید!
نفسم و عمیق بیرون فرستادم:
_من هیچوقت جانارو طلاق ندادم و نمیدم خودت هم این و خوب میدونی!
چشم های مامان گرد شد:
_ولی تو اون دختره رو طلاق دادی،
یادت نیست؟
و این مصمم بودنش روی حرفهاش داشت دیوونم میکرد…
تنم گر گرفته بود و مامان هنوز حرف برای گفتن داشت:
_خودت پای برگه وکالت به صادقی و امضا کردی و اون از جانب تو اقدام کرد،
تو امضا کردی و با پیگیری صادقی جانارو طلاق دادی
البته من یادم رفت بهت بگم که حکم اومده یا اینکه مهریش و پرداخت کردیم،
فکرنمیکردم مورد مهمی باشه!
نگاهم تو چشم های مامان چرخید،
نفس نفس میزدم:
💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_788
_من…
من به صادقی وکالت دادم؟
وکالت دادم که درخواست طلاق بده؟
سر تکون داد:
_درست همون شب تولد پگاه،همون شب که دورهمی گرفته بودیم و صادقی هم دعوت بود!
صدای نفس هام بلند شد،
یادم بود تولد پگاه واون دورهمی روبه یاد داشتم اما وکالت دادن به صادقی وطلاق دادن جانا هیچ جوره امکان نداشت که گفتم:
_اونشب تولد پگاه بود،
اونشب ما برای پگاه تولد گرفتیم وآخرشب من حتی نرفتم خونه خودم،
من همینجا موندم وصبح از اینجا رفتم شرکت…
همین!
این اتفاقی بود که اونشب افتاد پس…
حرفم و برید:
_تو اونشب اینجا موندی چون حالت خوب نبود،ببینم نکنه یادت نیست؟
یادت نیست اون شب پای برگه هارو امضا کردی؟
داشتم پس میفتادم،
مامان خیلی راحت داشت ماجرای اون شب تولد پگاه رو تعریف میکرد اما نه اونطور که من به یاد داشتم،
من اونشب بعد از تولد خوابیدم،
من مثل همیشه بعد از زیاده روی تو نوشیدن رو پا بند نبودم و تو همین خونه خوابیده بودم که با صدای نسبتا بلندی گفتم:
_من اینکارو نکردم،
من پای هیچی وامضا نکردم!
💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_789
ومامان که سعی در حفظ آبرو داشت هیس کشیده ای گفت:
_آروم…میخوای همه فک وفامیل و باخبر کنی؟
و حرفهاش واز سر گرفت:
_تو اونشب به صادقی وکالت دادی…
من باهات حرف زدم بهت گفتم که باید اینکارو بکنی بهت گفتم که ازدواجت بااون دختره بیشتر از این نمیتونه ادامه پیدا کنه وتو قبول کردی،تو به صادقی وکالت دادی و حالا دیگه جای هیچ بحثی نیست،
اون دختره رو فراموش کن و به فکر زندگی جدیدی باش که با رویا شروعش کردی!
دیگه واقعا سرم داشت میترکید که بین دوتا دستام گرفتمش و عقب عقب رفتم:
_باور نمیکنم…
باور نمیکنم از مست بودنم،از نقطه ضعفم اینجوری برای ضربه زدن بهم استفاده کرده باشید،
باور نمیکنم همچین کاری با من کرده باشید…
میگفتم و قفسه سینم از شدت حرص و عصبانیت مدام درحال بالا وپایین شدن بود که مامان شونه بالا انداخت:
_خودت پای اون برگه ها روامضا کردی و اگه یادت نیست من تقصیری ندارم عزیزم!
با به گوش رسیدن صدای خاله که سراغش ومیگرفت با عجله ادامه داد:
_ الان هم هم چیزی نشده،
یه آدم اضافی از زندگیت حذف شده همین!
حالم اصلا خوش نبود،
💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_789
ومامان که سعی در حفظ آبرو داشت هیس کشیده ای گفت:
_آروم…میخوای همه فک وفامیل و باخبر کنی؟
و حرفهاش واز سر گرفت:
_تو اونشب به صادقی وکالت دادی…
من باهات حرف زدم بهت گفتم که باید اینکارو بکنی بهت گفتم که ازدواجت بااون دختره بیشتر از این نمیتونه ادامه پیدا کنه وتو قبول کردی،تو به صادقی وکالت دادی و حالا دیگه جای هیچ بحثی نیست،
اون دختره رو فراموش کن و به فکر زندگی جدیدی باش که با رویا شروعش کردی!
دیگه واقعا سرم داشت میترکید که بین دوتا دستام گرفتمش و عقب عقب رفتم:
_باور نمیکنم…
باور نمیکنم از مست بودنم،از نقطه ضعفم اینجوری برای ضربه زدن بهم استفاده کرده باشید،
باور نمیکنم همچین کاری با من کرده باشید…
میگفتم و قفسه سینم از شدت حرص و عصبانیت مدام درحال بالا وپایین شدن بود که مامان شونه بالا انداخت:
_خودت پای اون برگه ها روامضا کردی و اگه یادت نیست من تقصیری ندارم عزیزم!
با به گوش رسیدن صدای خاله که سراغش ومیگرفت با عجله ادامه داد:
_ الان هم هم چیزی نشده،
یه آدم اضافی از زندگیت حذف شده همین!
حالم اصلا خوش نبود،
💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_790
اونقدر شوکه شده بودم که نمیتونستم حرفی بزنم و نمیتونستم فریاد بزنم که مامان راه رفتن به طبقه پایین و در پیش گرفت:
_من میرم پیش مهمونها،
توهم بیا بساط نوشیدن آقایون به راهه!
و منی که داشتم تو این جهنمی که مامان برام درست کرده بود میسوختم با صدایی که به زور از حنجرم بیرون میومد گفتم:
_شما چیکار کردید؟
شما از مست بودن من سواستفاده کردید؟
شما یه کاری کردید من تواون حال پای برگه های وکالت نامه رو امضا کنم؟
وکالت نامه ای که هیچی ازش به یاد ندارم؟
مامان بین راه سر چرخوند به سمتم:
_فعلا باید به مهمونها برسم،
بعدا راجع بهش حرف میزنیم و تو حتما به یاد میاری و از این حال درمیای!
گفت ورفت!
انگار دیگه نمیتونستم رو پام بایستم،
دلم میخواست فریاد بزنم،
دلم میخواست بزنم بشکنم به در و دیوار بکوبم اما بی اختیار روی زمین فرود اومدم…
نشستم رو زمین واین درحالی بود که حس میکردم هرچی نفس میکشم بازهم اکسیژن برام کمه…
💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_791
نمیتونستم حالا جلوی این همه آدم حرفی بزنم اما میخواستم به دیدن جانا برم...
میخواستم ببینمش،
میخواستم بهش بگم ماجرا از چه قراره اون باید میفهمید،
جانا باید میفهمید که همه اینها یه دسیسه بوده،
باید میفهمید من بی اینکه کنترلی رو حرکاتم داشته باشم پای اون برگه وکالت نامه رو امضا کردم،
جانا میدونست...
جانا خوب میدونست که من چه حالی میشم وقتی مینوشم!
سوار ماشین شدم میخواستم راه بیفتم و برم اما هنوز در ماشین و نبسته بودم که سر و کله رویا پیدا شد:
_جایی میری؟
سر تکون دادم:
_آره!
و خواستم در و ببندم که مانعم شد:
_کجا؟
نصفه شبی کجا میخوای بری؟
نگاهم تو چشمهاش چرخید و خودش پیشقدم شد:
_میخوای بری دیدن اون دختره؟
میخوای قانعش کنی که این عقد الکی بوده و داستان داره و این حرفها؟
نفسم و عمیق بیرون فرستادم:
_برو کنار،
عجله دارم!
قدم از قدم برنداشت:
_ رفتنت هیچ فایده ای نداره،
تو حتی دیگه باهاش نسبتی نداری،
اونم که امشب اینجا بود ، همه چی و دید و ...
از ماشین پیاده شدم،
باعث ناتمومی جمله اش شدم و گفتم:
_باهاش نسبتی ندارم؟