°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_126 متعجب نگاهش كردم كه با لبخند بوسه ي آرومي به پيشونيم زد: _ طعم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_127
_در مصرف آب صرفه جويي كنا
و مستانه خنديد كه جواب دادم:
_اگه توعه ميمون تو مصرف آرد صرفه جويي ميكردي الآن نيازي به استفاده ي آب نبود
و آروم خنديدم كه صداي خنده هاش بلند تر شد و طولي نكشيد كه يه دفعه در حموم باز شد و عماد كه انگار از شدت خنده عقب عقب اومده بود و به در تكيه داده بود،به پشت افتاد توي حموم و دقيقا جلوي پايِ من!
خنده ي هر دومون تو گلو خفه شد و حالا من نميدونستم بااين وضع بايد چيكار كنم،
از طرفي لباس تنم نبود و از طرف ديگه سر عماد بدجوري خورده بود به كفِ حموم!
انقدر هول شده بودم كه بي هيچ حركتي زير دوش ايستاده بودم و ذهنم ياري نميكرد كه چيكار كنم يا حتي حرفي بزنم كه يهو عماد كه حالا چشماش و بسته بود با صداي نسبتا بلندي گفت:
_د ببند اون بي صاحب و كور شدم...
كه هول شدم و برگشتم تا شير آب رو ببندم كه پام ليز خورد و محكم روي سينه ي عماد فرود اومدم!
صداي فرياد عماد تو صداي آب گم شد اما من كه انگشت كوچيكه ي پام محكم به وان خورده بود و درد ميكرد اصلا تو حال خودم نبودم كه عماد داد زد:
_نميخواي بلند شي؟
نگاهش كردم كه قطره هاي آب محكم به صورتش ميخوردن و چشماش و بسته بود و صورتش رو جمع كرده بود!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
//تـو شـدے همـہ دنیـامـ...❣
یه واقعیت تو رویا ❣
من همون دیووونم ❣
که وایمیسته پای حرفاش 😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_127 _در مصرف آب صرفه جويي كنا و مستانه خنديد كه جواب دادم: _اگه تو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_128
نيم خيز شدم و آب رو بستم
كه نفس عميقي كشيد و با همون چشم هاي بسته اش سرش رو روي زمين گذاشت
و بعد بدون اينكه حواسم باشه باز روي سينه اش نشستم،
كه يهو سرش رو عين فنر بلند كرد و با اخم نگاهم كرد و بعد رنگ نگاهش عوض شد و فوراً سرش رو برگردوند،
اولش تعجب كردم اما با ياد آوري وضعيتم جيغي كشيدم و بلند شدم و عقب عقب رفتم كه يه دفعه افتادم توي وان و پاهام رفت هوا !
حالا ديگه عماد نشسته بود و صداي خنده هاي اون و جيغ هاي من حموم رو برداشته بود!
انقدر جيغ جيغ كردم كه انگار فشارم افتاد و با سر رفتم زير آب و نفس هام قطع شد و با فرياد هام حباب هاي بزرگ آب از دهنم در ميومد،
كه صداي گنگ و دور عماد رو شنيدم:
_يلدا
و طولي نكشيد كه بغلم كرد و من رو از توي وان بيرون آورد!
انگاري از مرگ نجات پيدا كرده بودم و حالا دلم ميخواست يه نفس عميق بكشم اما تا اومدم نفس بگيرم لب هاش و روي لب هام گذاشت كه تا مرز خفگي رفتم و لحظات آخر با جون كندن دستم و روي سينش كوبيدم كه سرش و بلند كرد و با تعجب نگاهم كرد!
با كشيدن چند تا نفس عميق كمي بهتر شدم
و با حس انگشتاش كه كمي روي بدنم تكون خورد جيغي كشيدم:
_چيكار ميكني؟!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
♥️
و یِک نَفر در اینجا
بَرای "نَفـــــس" کِشیدَن
"تُـــــو" را بَهانِه می کُند
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
آدمها به هم
صدمه میزنند
خواسته و ناخواسته
برای هرکسی رخ میدهد.
قسمت خوب
ماجرا اینجاست که
میتوانیم باز
سرپا شویم و ببخشیم ...
#ادی_السید
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
هوایت
می زند بر سر !
" دلم دیوانه می گردد "
چه عطری
" درهوایت هست "
نمی دانم نمی دانم..!
#مولانا
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
Having you is worthy of all the possessions of the world
داشتن تو می ارزه بـه همه نداشته های دنیا🌸💍
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
عشق یعنی بخشیدن همه چیز،
همه چیز به معنای واقعی کلمه!
#ميلانکوندرا
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣