دیشب ؛ یه گوشه از روضه میگف که .. حضرت مسلم داشتن گریه میکردن، ازشون پرسیدن که چیشده ؟ ترسیدی میخوای بمیری ؟ جا زدی ..؟ و ایشون اینجوری پاسخ دادن که برای خودم گریه نمیکنم برای حسین گریه میکنم ؛ آخه به دختراشون قولِ گوشواره دادن !🚶‍♂💔

اگه نبودم جای من گریه کنید تو شب تاسوعا . .

نذر کردم ڪِ مُحرم زِ غمت جٰان بدهم(:💔✨

- من‌دلم‌خوشه‌به‌این‌گریه‌و‌زاری ، به‌همین‌که‌تو‌بهم‌محل‌بزاری ..

مومن پاشو یه وضو بگیر . . چندرکعت نماز به نیت نماز شب بخون ، نماز شب نورِ مومنه این نور رو از خودت نگیر..💫

امیرالمؤمنین با مهر و محبت عباس را در آغوش گرفت🫂 عباس گوشش را سمت چپ سینهٔ پدر گذاشت. حالا صدای قلب پدر را به خوبی می‌شنید.🫀 مولا علی پرسید: - چرا برادرانت را مولا صدا می‌زنی؟ آن‌ها برادرانت هستند. عباس هنوز به صدای قلب پدر گوش می‌داد. با صدای نجواگونه گفت: - آن دو نوه‌های رسول‌الله هستند. بارها شنیده‌ام که از پیامبر نقل کرده‌اند که «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند»، پس من چگونه خودم را با آن دو یکی بدانم؟! آن دو فرزندان فاطمه زهرا هستند و من نیستم. صدای عباس بغض‌آلود شد. پدر با کف دو دست صورت عباس را گرفت. دید که چشمان عباس خیس اشک: شده است.💔 پیشانی عباس را بوسید و گفت: - حسن و حسین فرزندان رسول‌الله هستند و تو پسر منی عباس(:

با همین متن میشه ساعت ها اشک ریخت💔

رفقا کپی؟فقط به شرط صلواتِ . .

بمیرم برات رقیه خاتون😭💔

نذر‌ کردم که اگر کرب و بلا قسمت شد اربعین جای رقیه به زیارت بروم... :)))