🌷 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷
🌹 سلام بر سید و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🌹
🌷☘️🌷☘️🌷☘️🌷☘🌷
💎 لیست اسامی شهدای 1⃣2⃣ بیست و یکمین دوره چله ی صلوات و زیارت عاشورا کانال توسل به شهدا 💎
💫 شروع از ۱۴۰۲/۸/۲۰ روز شنبه 💞
🌹شهدای والامقام :
🌹۱. #شهدای_گمنام
🌹۲. شهید #مرتضی_عطایی
🌹۳.شهید #سید_مرتضی_خادمی
🌹۴. شهید #مجید_رشیدی_کوچی
🌹۵. شهید #سبز_علی_شمسی
🌹۶. شهید #ناصر_ثابت_اقلیدی
🌹۷.شهید #حسین_آقاخانلو
🌹۸. شهید #مصطفی_صدرزاده
🌹۹. شهید #کریم_صدف_زاده
🌹۱۰.شهید #علیرضا_موحد_دانش
🌹۱۱. شهید #مهدی_ایمانی
🌹۱۲. شهید #علی_اصغر_شاکری
🌹۱۳. شهید #علی_شفیعی
🌹۱۴. شهید #محمود_اخلاقی
🌹۱۵. شهید #محمد_رضا_امینی
🌹۱۶. شهید #یحیی_چاله_چاله
🌹۱۷. شهیدان #حسین_اکبری_و_حسن_اکبری
🌹۱۸.شهید #فریدون_عباسی
🌹۱۹.شهید #عزیزمحمد_انصاری_اردلی
🌹۲۰. شهید #نبی_الله_پورعلی
🌹۲۱. شهید #مرتضی_محمدی_زواره
🌹۲۲. شهید #غلامرضا_سمایی
🌹۲۳. شهید #محمد_رضایی
🌹۲۴. شهید #یوسف_بردستانی
🌹۲۵. شهید #حاج_علی_لعلی
🌹۲۶. شهید #جوهر_مرادی
🌹۲۷. شهید #پرویز_صبوری
🌹۲۸. شهید #غلامرضا_باندی
🌹۲۹.شهید #کریم_زنگنه_بیغشی
🌹۳۰. شهید #احسان_حدائق
🌹۳۱.شهید #حاج_مسعود_عسگری
🌹۳۲. شهید #امیر_مقنی_کرمانی
🌹۳۳.شهید #محمد_هداوند
🌹۳۴. شهید #محمدرضا_دشتی_پور
🌹۳۵. شهید #رسول_باطنی
🌹۳۶.شهید #محمدرضا_دارویی
🌹۳۷.شهید #محمدرضا_شمس_خباز
🌹۳۸ شهید #سجاد_خلیلی
🌹۳۹ شهید #اصغر_قدرتی
🌹۴۰ شهید #میثم_مدواری
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی
❣ #قلبم_برای_تو
✍قسمت ۱۵ و ۱۶
+ای بابا...چرا آخه؟؟ تازه خوشحال بودم امروز میبینمت سیر تا پیاز خواستگاریتو برام تعریف کنی.
_میخوام باهاش بیرون برم.
+ااااااا...پس مبالکه علوس خانم.
_حاال که چیزی معلوم نیست برام دعا کن زهرایی
+فعلا که شما مستجابالدعوه ای.
قرار بود ساعت ۱۰ آقا میلاد دنبالم بیاد ولی من یکم زودتر آماده شدم و پایین رفتم و دیدم جلو در تو ماشینش نشسته....
_ااااا...شما اینجایید آقا میلاد ؟!
+بله مریم خانم.
_قرارمون ده بود...از کی اومدین؟!
+یه نیم ساعتی میشه...راستیتش از دیشب اصلا آروم و قرار نداشتم و
دوست داشتم زودتر صبح بشه و بیام خدمتتون.
_ای بابا...خب چرا زنگ در رو نزدین.
+نخواستم مزاحم بشم...من زود اومدم دلیلی نداره شما هم زود بیاین.
این حرفهاش به دلم مینشست وبهم یه اطمینان خاصی میداد.
🍃از زبان سهیل:🍃
بعد از اون روز یه هفته تو خودم بودم ،
و حوصله هیچکاری نداشتم...گاهی اوقات از تصمیمم پشیمون میشدم و میگفتم سهیل مگه بیکار بودی توبه کردی؟!داشت بهت خوش میگذشت....
اما سریع از حرفم پشیمون میشدم...
کلافه بودم...نمیدونستم باید چیکار کنم... نه دیگه با دوستام در ارتباط بودم که باهاشون بیرون برم...نه انگیزه ای برای دانشگاه رفتن داشتم و نه هیچی...
یهو یاد حرف یکی از بچههای بسیج افتادم،
که گفته بود شهدا رو الگو قرار بده بهت کمک میکنن...
اما چطوری؟!
تا صبح با خودم فکر کردم و کلنجار رفتم و تازه صبح خوابم برد...یهو بیدار شدم و یادم اومد درست هفته پیش بود که اون خانم رو دیده بودم و...
اگه اشتباه نکنم ساعت ده کلاس داشت...
ساعت رو نگاه کردم 11 بود...
باید سریع میرفتم که به آخر کلاسش برسم...سریع آماده شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم...
به خودم قول دادم امروز باید هر طوری شده حرفم رو بهش بزنم...حتی اگه گوش نده.
توی راه صد بار حرفام رو مرور کردم...اینقدر استرس داشتم صدای قلبم رو میشنیدم...
پیشونیم خیس عرق شده بود...
بدو بدو پلهها رو بالا رفتم که نکنه کلاسشون تموم شده باشه....از دور دیدم نه...انگار در کلاسشون بستهست و استاد تو کلاسه...یه نفس راحت کشیدم.
رو به روی در کلاس به دیوار تکیه دادم.
یه ربعی منتظر موندم که در باز شد و استاد بیرون اومد و دانشجوها یکی یکی بیرون اومدن...هرچی نگاه کردم خبری ازش نبود.
شاید کلاس رو اشتباه اومدم.
داشتم میرفتم که دیدم دوستش از کلاس بیرون اومد و سمت پله ها رفت...خواستم بیخیال بشم ولی نشد. سریع رفتم تا بهش برسم...داشت از پله ها پایین میرفت...
_ببخشید...خانم؟؟
اول فک کرد با کس دیگه ام و برنگشت ولی با صدا زدن دوبارم برگشت و
من رو دید.
_سلام خانم...ببخشید؟!
+سلام...بفرمایین؟!
_میخواستم یه سئوالی ازتون بپرسم...
+بفرمایین...فقط سریع تر...چون نمیخوام دوستام ببینن و فکر دیگهای کنن
_چشم... اصلا قصد مزاحمت ندارم... میخواستم بپرسم اون خانمی که هفته پیش باهاتون بود امروز تشریف ندارن؟؟
+نه آقای محترم...ایشون امروز کار داشتن دانشگاه نیومدن.
میخواستم بپرسم دیگه کی کلاس داره ولی روم نشد و خجالت کشیدم.
_ممنونم ازتون...ببخشید مزاحم شدم.
+خواهش میکنم...خداحافظ.
خداحافظی کردم و پله ها رو آروم آروم پایین اومدم تا رسیدم به دفتر بسیج...
بچهها تو دفتر بودن
-بههههه...سهیل خان...خوش اومدی آقا... کجایی تو؟!
_سلام...این هفته یکم کسالت داشتم خونه بودم.
-چی شده بود؟! مورچه گازت گرفته بود؟
_شاید... خب دیگه چه خبرا؟؟
-هیچی این هفته مراسم دفاع مقدس داریم... دوست داری کمک کن...
_باشه حتما...راستیتش یه سئوالم داشتم.
-جان دل؟!
_تصمیم گرفتم #اطلاعاتم یکم راجب شهدا بیشتر بشه ولی خب نمیدونم چیکار کنم... یه جورایی میخوام #شهدا رو #الگوم قرار بدم.
-چه عالییی رفیق...بسمالله....من توصیه میکنم دوتا کتاب "خاکهای نرم کوشک" و "سلام بر ابراهیم" که تو کتابخونه بسیج هم هست رو برداری و
بخونی به عنوان قدم اول...بعد به قول آقا #مصطفی_صدرزاده یه #رفیق_شهید برا خودت انتخاب کنی.. کسی که بتونی باهاش درد دل کنی.
_چه خوب...حتما...پس من این کتابها رو میبرم خونه.
-باشه...
بعد چند دقیقه از بچهها خداحافظی کردم و به سمت خونه رفتم و شروع به خوندن کتابها کردم که مامانم آروم وارد اتاقم شد...
فهمیدم که یه کار مهمی داره .
_پسرم چیکار میکنی؟؟
+دارم کتاب میخونم مامان...جانم؟! کار داشتین؟؟
_نه...چرا...راستش امروز صبح خالهعصمت با دخترش اومده بودن اینجا
(خالهعصمت از دوستهای قدیم مامانمه و ما سالهاست......
👣ادامه دارد....
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج**»
💚 بسم الله الرحمن الرحیم 💚
بیست و یکمین 1⃣2⃣ دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
💖امروز شنبه ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۲💖
💐 « هشتمین» روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 💐
🌷 شهید والامقام مدافع حرم " مصطفی صدرزاده. نام جهادی سید ابراهیم"
💠 لبیک حق : ۲۹ سالگی
💠 مزار: تهران, شهریار، گلزار شهدای بهشت رضوان
💠معرف : منتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
#مصطفی_صدرزاده
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
💫 شهید والامقام مصطفی صدر زاده
🌷🕊🌷
#مصطفی_صدرزاده
💖 کانال توسل به شهدا💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»