جزء 17.mp3
3.8M
💠 جز هفدهم قرآن کریم
🌸 به روش تندخوانی (#تحدیر)
🌸 با صدای استاد #معتز_آقايی
۳۴ دقیقه
💖 کانال توسل به شهدا💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#مدافع_عشق
#قسمت_بیست_و_سوم
❤ #هوالعشــــــق
❣❤️❣❤️❣❤️❣
تڪانے میخورد و چشمهایش راباز میڪند.
قلبم به یڪباره میریزد! بهت زده به صورتم خیره میشود و سریع از جایش بلند میشود...
_ چیکار میکردی!
مِن مِن میکنم....
_من....دا...داش...داشتم...چ...
میپرد بین نفسهای بشماره افتاده ام:
_ میخواستم برم پایین گفتم مامان شک میکنه...تو آخه چرا!...نمیفهمی ریحانه این چه کاریه!چیو میخوای ثابت کنی ؟چیو!؟
ازترس تمام تنم میلرزید،دهانم قفل شده...
_ اخه چرا!...چرا اذیت میکنی...
بغض به گلویم میدود و بےاراده یڪ قطره اشک گونه ام را تر میڪند...
_ چون...چون دوســـت دارم!
بغضم میترکد و مثل ابر بهاری شروع میکنم به گریه کردن. خدایا من چم شده. چرا اینقدر ضعیف شدم. یکدفعه مچ دستم رامیگیرد و فشار میدهد.
_ گریه نکن...
توجهی نمیکنم بیشتر فشار میدهد
_ گفتم گریه نکن اعصابم بهم میریزه...
یک لحظه نگاهش میکنم...
_ برات مهمه؟...اشکای من!؟
_ درسته دوست ندارم ...ولی ..آدمم دل دارم!...طاقت ندارم...حالا بس کن...
زیر لب تکرار میکنم.
_ دوسم نداری...
و هجوم اشکها هر لحظه بیشتر میشود.
_ میشه بس کنی...صدات میره پایین!
دستم را از دستت بیرون میکشم.
_ مهم نیست.بزار بشنون!
پشتم را بهش میکنم و روی تختش مینشینم. دست بردار نیستم ...
حالا میبینی! میخوای جونمو بگیری مهم نیست تاتهش هستم.
می آیـد سمتم که چند تقه به در میخورد:
_ چه خبره!؟..علی؟ریحان ؟ چی شده؟
نگرانی را میشد از صدای فاطمه فهمید
هل میکند،پشت درمیرود و ارام میگویـد...
_ چیزی نیست...یکم ریحان سردرد داره!
_مطئنید!؟ میخواید بیام تو؟
_ نه!...تو برو بخواب. من مراقبشم!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#مدافع_عشق
#قسمت_بیست_و_چهارم
❤ #هوالعشـــــق
❣❤️❣❤️❣❤️❣
پوزخند میزنم:
_ آره!مراقبمے!
چپ چپ نگاهم میڪند.فاطمه دوباره میگوید:
_باشه مزاحم نمیشم...فقط نگران شدم چون حس ڪردم ریحانه داره گریه میڪنه...اگر چیزی شد حتماً صدام ڪن!
_ باشه!شب خوش!
چند لحظه میگذرد و صدای بسته شدن در اتاق فاطمه شنیده میشود!
با ڪلافگے موهایش را چنگ میزند، همانجا روی زمین مےنشیند و به در تڪیه میدهد
💞
چادرم را سرمیڪنم، به سرعت از پله ها پائین میدوم و مادرش را صدا میڪنم:
_ مامان زهرااا!..مامان زهرااا!!اقاعلےاڪبرکجاست!؟
زهراخانوم از آشپزخانه جواب میدهد:
اولاً سلام صبح بخیر!دوماً همین الان رفت حیاط موتورش رو برداره.میخواد بره حوزه!
به آشپزخانه سرڪ میڪشم،گردنم را کج میکنم و با لحن لوس میگویم:
آخ ببشید سلام نکردم!حالا اجازه مرخصی هست؟
_ کجا؟بیا صبحانت رو بخور!
_ نه دیگه کلاس دارم باید برم.
_ اِ؟خب پس به علے بگو برسونتت!
_ چشم مامان !فعلا خدافظ!
و در دل میخندم اتفاقا نقشه بعدی همین است!به حیاط میدوم فاطمه درحال شانه زدن موهایش است.مرا که میبند میگوید:
_ اووو...کجا این وقت صبح!
_ کلاس دارم
_ خب صبر کن باهم بریم!
_ نه دیگه میرسونن منو:)
و لبخند پررنگے میزنم.
_ آهااااع!توراه خوش بگذره پس...
و چشمک میزند.جلوی در میروم و به چپ و راست نگاه میکنم.میبینمش که داره موتورش را تا سرکوچه کنارش میکشد بےاراده لبخند میزنم و دنبالش مے روم..
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🔴🔵 فضیلت صلوات از شامگاه پنجشنبه تا غروب روز جمعه
🔺 امام صادق(ع) میفرماید:
🔹 هنگامی که شام پنجشنبه و شب جمعه فرا میرسد، فرشتگانی از آسمان نازل میشوند که به همراه خود قلمهایی از طلا و کاغذهایی از نقره دارند. آنها در طی این مدت تا غروب روز جمعه، هیچ عملی به جز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ثبت نمیکنند.
📚 من لا یحضره الفقیه،ج ۱ص ۴۲۴
🌕 منتظرین گرامی صلوات از بهترین ادعیه برای حاجت روایی است و چه حاجتی بالاتر از فرج امام زمان (عج)
🌹 در این فرصت طلایی امام خود را یاری کنید با دعا برای ظهور با ذکر صلوات همراه با عجل فرجهم
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🆔@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🕊
🌹 🕊
🕊 🌹 🕊
🌹 🕊 🌹 🕊
🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹
🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹
« جمعه ۱۴۰۳/۱/۱۰ »
9⃣ نهمین روز چله