eitaa logo
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
423 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
14.9هزار ویدیو
71 فایل
کانالی برای ارائه مطالب متنوع سیاسی،اجتماعی ، مذهبی، ادبی و طنز..... کپی از مطالب کانال آزاد است https://eitaa.com/joinchat/1446576180C08cc5661cc لینک کانال کمیل👆 آیدی:👈 Canele_komeil@ ارتباط: @n_bande
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥دیدی که چگونه گور، بهرام(مکرون) گرفت؟؟
♨️وقتی اختراع ربات ماهی، در چندگام حرکتی رو تو دانشگاه اوکلند نیوزلند ثبت کرد، بهش گفتن اگه برگردی ایران نمیذاریم اختراعتو با خودت ببری ولی اگه همینجا بمونی جهانیش میکنیم. گفت برام اهمیتی نداره، من اومدم اینجا درس بخونم تا برگردم به کشور خودم خدمت کنم. شهید شاهچراغ فریدالدین معصومی🥀
♨️‏قطع برق تو فرانسه: هوشیاری انرژی ♨️قطع برق تو ایران: چشم انداز تاریکی به خاطر خدا اینقدر !
امرور نهم دی ماه است که در تقویم کشور ما ثبت شده؛ 👈 روز بصیرت و میثاق امت با ولایت روزی که نقش بزرگی بر پایان دادن آتش فتنه ۸۸ داشت، اما در این روز اتفاق مهم دیگری نیز افتاده است 👇 (به تاریخ میلادی) نهم دی ۸۵ نیز اعدام شد. صدام یک طاغوت عجیب بود که تا آخرین لحظات عمرش با ایران و جمهوری اسلامی مشکل داشت. شاید خواندن خاطره زیر برایتان جالب باشد 👇
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
امرور نهم دی ماه است که در تقویم کشور ما ثبت شده؛ 👈 روز بصیرت و میثاق امت با ولایت روزی که نقش بزر
آن فرعون و جانوری است که همه دنیا پشت سر او ایستادند و تمام کمک‌های مالی و نظامی را کردند و او هم اعلام کرد تهران را فتح خواهم کرد. از جنگنده‌های فرانسوی تا سلاح‌های شیمیایی آلمانی‌ها تا کمک‌های مالی سعودی‌ها و کمک‌های اطلاعاتی آمریکایی‌ها و غیره. امروز ۴۲ سال از آن ادعای تاریخی می‌گذرد. تهران فتح نشد، اما ۱۶ سال پیش در اوج ذلت اعدام شد تا سرنوشت او درس عبرتی باشد برای همه کسانی که به فکر نابودی این نظام هستند. 👈 این‌ها گزارشات فردی است که لحظات پایانی اعدام او را نقل کرده: می‌گوید؛ صدام هنرپیشه‌ی بسیار خوبی بود و تمام زندگی برایش به مثابه یک تئاتر بود که باید در آن نقش بازی می‌کرد. حتی در آخرین لحظات زندگی هم تظاهر به قوی بودن می‌کرد طوری که وقتی وارد اتاق اعدام شد و طناب دار را دید گفت: «دکتر، این برای مرد است!» او می‌گوید که صدام تا آخرین لحظات خونسرد بود و قبل از مرگ با خدا راز و نیاز یا طلب مغفرت نکرد؛ چون گفته می‌شود که او اساساً به عالم غیب ایمان نداشت. حتی در لحظات مرگ شهادتین را فراموش کرده بود و ما به یادش آوردیم که بگوید، که البته آن را فقط تا نیمه گفت. او نتوانست جمله‌اش را کامل کند، زیرا زیر پایش خالی شد. وی ادامه می‌دهد: صدام در جواب این سؤال که چرا با جنگ و خونریزی مانع پیشرفت کشور شده؟ گفت «من می‌خواستم، اما نگذاشت!» الربیعی می‌گوید: صدام از اسم ایران هم هراس داشت و حتی اگر دو تا ماهی در تنگ آب به جان یکدیگر می‌افتادند آن را به ایران مربوط می‌کرد! صدام معتقد بود ایرانی‌ها مجوس و آتش‌پرست هستند و لحظات قبل از اعدام هم چون می‌دانست که تصاویر ضبط شده و بعداً برای مردم پخش خواهد شد، دائماً شعار «مرگ بر ایران» و «مرگ بر ایرانیان مجوس» را سر می‌داد. این سیاستمدار عراقی می‌گوید: روز اعدام صدام، بیشتر مسئولان داخلی و خارجی از بغداد خارج شدند تا در مسئولیت مرگ او شریک نباشند و فقط نوری المالکی مانده بود که ما هم بعد از اجرای اعدام، جسد صدام را با بالگرد به منطقۀ سبز بردیم تا به رؤیت او برسد و بعد هم برای دفن به استان صلاح‌الدین منتقل شد. نکته قابل توجه اینجاست که الربیعی می‌گوید: «تا قبل از اعدام صدام ما تحت فشار زیادی بودیم، هم از جانب حکومت‌های منطقه و هم طرف‌های بین‌المللی. حتی نهادهای مختلف دولت آمریکا در این رابطه دو نظر متفاوت داشتند و حاکمان کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس هم اصرار داشتند این کار صورت نگیرد؛ چون معتقد بودند با این کار مردم منطقه نسبت به حکام خود جسور خواهند شد.» از کانال حمیدکثیری
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ بازنشر به مناسبت ۹دی 📹 نماهنگ | أین عمار... 🔻 رهبر انقلاب: من در سال ۸۸، مسئله‌‏ى بصیرت را مطرح کردم؛ عدّه‌‏اى این را مسخره کردند، «بصیرت» را مسخره کردند؛ مسخره نداشت، واقعیّت بود؛ الان هم واقعیّت است. 📥 سایر کیفیت‌ها👇 https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=50918
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️یادمه چند ماه پیش برای یه بزرگواری، از زمستان سختی که اروپا در پیش داره گفتم؛ بهم خندید و گفت: اروپا خیلی پیشرفته‌تر از اینه که با کمبود و گرانی گاز مواجه بشه!!!😐 دلم میخواد بدونم اون بزرگوار الان اخبار اروپا و آمریکا رو پیگیری میکنه؟؟🤔 "بنده خدا" @Canele_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ زمین از دید ایستگاه فضایی چین👆🏻 پ ن: با دیدن این تصاویر به یاد بحثی افتادم که چند ماه پیش در گروههای منسوب به واکسن‌هراسان، ساعتها و روزها، حسابی داغ بود... موضوع بحث‌ هم اثبات تخت بودنِ زمین بود و عقیده داشتند کروی بودن زمین دروغه!!!!😐 یعنی این افراد یک جستجوی ساده در اینترنت و دیدن تصاویر ارسالی از ایستگاههای فضایی را هم بلد نبودند؟؟؟ یعنی دنباله‌روی از لیدرهای واکسن‌هراسی، تا این حد چشم و گوش این افراد رو بسته؟؟؟🤔 "بنده خدا"
♨️‏خرید ایرباس با برجام و کلی هیاهو : ۳ فروند خرید ایرباس بدون برجام و هیاهو : ۴ فروند 💬 دانیال معمار
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگه‌های امتحانات میان‌ترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم  و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.  ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمه‌های شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم. چهره‌ی نورانی و چشمان شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را می‌دانستم. به امید دوباره‌ی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوباره‌ی چشمهایش! خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانه‌ای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم:  به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ هر کس اظهار نظری می‌کرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟  گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته  باید آنجا بروی!  دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم. همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده  گفت: بله کاری دارید؟! با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه  شروع به گریه کرد. شانه‌های نحیف و استخوانی‌اش می‌لرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشته‌اش می‌لغزید. حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم. در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه.  الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید. او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانه‌های او می‌لرزید و قلب مرا هم می‌لرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم می‌کرد اما دید باطنی‌ام را زیاد.  تا دیشب معنای آیه قرآن را که می‌فرماید: شهیدان زنده‌ هستند و عند ربّهم یرزقون‌اند را نمی‌فهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زنده‌اند 😭😭 اللهم عجل لولیک الفرج بدما الشهدا 🌴گوهر معرفت
👌یکی از مهمترین وظایف یک شخص انقلابی و با بصیرت این است که مطالبات رهبر جامعه را بداند و افراد جامعه را در قبال این مطالبات ‌، 1⃣آگاه و 2⃣بسیج کند!!! ✅یکی از مطالبات اکید رهبر معظم طی سال‌های اخیر ، احداث بوده و هست. 🔺انقلابیون عزیز بسم الله... ✍ میلاد خورسندی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده لوکوموتیورانی که با کوکتل مولوتوف اغتشاشگران به شهادت رسید 🔹همسر شهید یزدان قجری: زمانی‌که همسرم در آتش می‌سوخت آشوبگران ایستاده بودند و از او فیلم می‌گرفتند. 🔹برادر شهید: الان سلبریتی‌ها بیایند با هشتگ بگویند چرا برادر من کشته شد. مطمئنم اگر قاتلان برادرم دستگیر شوند، همین سلبریتی‌ها هشتگ می‌زنند که اعدام نکنید. به این سلبریتی‌ها می‌گویم اگر کسی بچه‌ یا برادرتان را بکشد، بازهم می‌گویید قاتل را اعدام نکنید؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️سخنان مرحوم کافی خطاب به جوانان بسیار زیبا و تاثیرگذار 👌🏻
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️کمیته امداد۰۰۰ داستان دنباله‌دار من و مسجد محل قسمت چهل و هفتم ۰۰۰ مفتی دادم تا بازی بعدی رو
♨️غَش ۰۰۰ داستان دنباله‌دار من و مسجد محل قسمت چهل و هشتم ۰۰۰ ما قبلا" به هر نفر دوتا غذا میدادیم! بعضی دوستان پیشنهاد کردن که برای اینکه به تعداد بیشتری از عزادارها غذا برسه ، به هر نفر یه غذا بدیم، بعد من همون روز دیدم که بعضی از دوستان هم پیاله شما چهارتا چهارتا غذا با خودشون بردن خونه!! دکتر گفت : ببخشید سید جان! منی که یک میلیون تومن به صندوق هیئت کمک کردم حقّمه که چهارتا غذا ببرم؛ ولی اون پیرمرد دوزار هم کمک نکرده بود، چه انتظاری داشته برادر باصری گفت : جناب آقای دکتر!! این چه منطقیه شما دارید؟ خوب شد شما طبیب نشدید و مدرک دکترای شما پزشکی نیست!! وگرنه تا از بیمار در حال مرگ کل پول رو دریافت نمیکردی ، اصلأ تو مطب راهش نمیدادی!! آقای ولی‌زاده گفت : آقای دکتر! قدیمی‌ها گفتند درخت میوه هر چقدر میو‌ه‌اش زیاد باشه و بیشتر بار بیاره سرش افتاده‌تر میشه! ولی به نظرم شما خیلی مغرورانه به قضایا نگاه میکنید ، فکر میکنید چون دیگران مدرک شما و امثال شما رو ندارن بیسوادن. سید گفت اصلأ دُکی جون!! چند وقته قول درست کردن دیوارهای مسجد رو دادی! چند وقته بنا به پیشنهاد خودت قراره این تابلوی قدیمی شهید جمال عشقی رو از روی این دیوار برداری و جاش گُل و بوته سوار کنی؛ پس چی شد؟ این آقای شهردار رفیق فابریک شما کی تشریف فرما میشن خدمت ما و مسجد میرسن؟؟ نکنه خالی بستی داداشم؟ نکنه مسجد رو سر کار گذاشتی عمو جون؟ دکتر به حالت نیشخند جواب داد : نخیرم! سر کار نذاشتم ، بلکه مقصر اصلی شمائید که جعبه شیرینی‌ها رو میبرید واسه یه تعداد پیر ُ و پاتال که هیچ خیری واسه مسجد ندارن؛ و وقتی میگم واسه جناب آقای شهردار که باید دَمِشو دید دوتا جعبه شیرینی و یه تاج گل ببریم ناز میکنید. خب من با چه رویی برم بگم آقای شهردار بیا دیوار مسجد ما رو درست کن؟ یه دفعه سید از عصبانیت منفجر شد ، نتونست خودش رو کنترل کنه و داد زد : تو به پدر و مادر شهدا میگی پیر و پاتال؟؟ چطور جراَت میکنی؟؟ جلسه بهم ریخت؛ حاج آقا دلبری از جاش بلند شد با عصبانیت یه چشم‌غره به دکتر رفت! دکتر وا رفت، احساس کردم دکتر متوجه اشتباهش شده چون یه دفعه رنگ صورتش مثل کچ سفید شد!! ولی سید با همون عصبانیت ادامه داد اون موقع که جنابعالی و رفقات به بربری میگفتی پَپِه و از ترس صدای انفجار بمب و گلوله خودت رو خیس میکردی و زیر چادر مادرت قائم میشدی، این پدر و مادرای شهدا بودن که عزیزترین کسان‌شون و جگر گوشه‌هاشون رو فرستادن جلوی تیر و تفنگ تا شما تو آرامش و لذت، وقت پیدا کنی و بری تو بهترین دانشگاه‌های داخل و خارج درس بخونی!! حالا که با وایسادن رو گُرده اینا دکتر شدی ، این پدر مادرا شدن پیر پاتال؟؟ لابُد پدر و مادر جنابعالی و رفقات (عمو سام و سیندرلا) هجده ساله باقی موندن..... یه دفعه سید دستش رو گذاشت روی سرش و افتاد!! باصری داد زد وای بیچاره شدیم مثل اینکه ترکش تو سرش ، کار خودش رو کرد.... دوئیدم به طرف سید ، کف سفیدی از داخل دهنش زد بیرون چشمهاش نیم باز موند؛ نبضش خیلی ضعیف میزد گفتم سریع زنگ بزنید اورژانس!!! حاج آقا سریع به مامورین اورژانس اطلاع داد ، سر سید رو برگردوندم و کف داخل دهانش رو تخلیه کردم، یکی از بالشتک‌های صندلی رو زیر گردنش قرار دادم تا راحت‌تر بتونه نفس بکشه؛ از آقای باصری پرسیدم: سید بیماری صرع داره؟ باصری گفت بیماری سر چیه؟ خانمش میگفت ، تازگی‌ها یکی دو بار غش کرده!! گفتم خودشه! از شدت فشار دچار غش یا همون صَرع شده!! میثم گفت بهتر دورش رو کاملاً خالی کنید! دکتر بد جوری ترسیده بود و داشت میلرزید ، بریده بریده میگفت به خدا من قصد اهانت نداشتم ، اصلا منظور بدی نداشتم، نمی خواستم عصبانیش کنم!! آقای ولی‌زاده با بغض جواب داد: ولی آقای دکتر کار خودت رو کردی! بالاخره بار کَجت ریخت روی یکی از بهترین افراد مسجد روی یه فرمانده جنگ!! یه زحمتکش بی‌ادعا!! حالا دیگه چه فرقی میکنه که قصد شما چی بود ؟ گر چه همیشه از نیش‌ها و متلک‌های شما و این دوستاتون میشد تشخیص داد که شما یه جورایی از بچه حزب‌الهی‌ها خوشت نمیاد و بیشتر طرفدار افراد کِراواتی هستی.... حاج آقا دلبری رو کرد به دکتر و گفت : آقای دکتر اصلأ از شما انتظار نداشتم ، شوکه‌ام کردی!! آقای رضایی نماینده ۰۰۰ ، یه دفعه حرفش رو بُرید و گفت : خیلی از شما تعریف کرده بود. حتی به من گفت شما میخوای دوره بعد کاندیدای نمایندگی مجلس بشی!! واسه همین من شما و بعضی از این دوستان رو وارد جلسات تصمیم گیری مسجد کردم ، با خودم گفتم : میتونید به رفع مشکلات مردم محله بریانک کمک کنید!! یه دفعه آقای ولی زاده پرید وسط حرف حاجی و گفت : که البته مثل اینکه هدف شما و دوستانتون ایجاد محبوبیت و جمع کردن راَی واسه ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📩 بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار خانواده آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی (رضوان ‌الله ‌علیه) که ۵ دی‌ماه ۱۴۰۱ برگزار شده بود، صبح امروز در محل برگزاری دومین همایش بزرگداشت علامه مصباح یزدی در تهران منتشر شد. 💻 Farsi.Khamenei.ir